eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
992 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 امیر مهدی از همون روز قشنگ ترین تیتر رو به زندگیم سنجاق کرد "بعد "گفتن های امیرمهدی در عین اصرار من به حرف زدن ، دوماه طول کشید. دوماهي که خلاصه شد تو کلاس رفتن من ، و تلاش امیرمهدی برای ترمیم قسمت های مشكل دار مغزش. تقریباً اکثر روزهای هفته تو بیمارستان بود و هر دفعه بعد از پایان جلسات درمانیش ، نیم ساعت تا یك ساعت رو با پورمند مي گذروند . نمي دونم چه سری بود که به هیچ عنوان از هم جدا نمي شدن . اینكه امیرمهدی با اون همه صفات اخلاقي و اون لحن حرف زدن بتونه پورمند رو جذب کنه چیز غریبي نبود ولي اینكه خودش هم انقدر مشتاق به بودن با پورمند باشه برای من جای تعجب داشت. اشتیاقشون برای با هم زمان صرف کردن به حدی بود که امیرمهدی اجازه نداد هیچ جلسه ی گفتار درمانیش داخل خونه انجام بشه و رنج رفتن به بیمارستان رو به جون مي خرید تا پورمند رو ببینه و از طرفي وقتي به بیمارستان مي رسیدیم مي دیدم که پورمند هم منتظر ایستاده تا خودش امیرمهدی رو برای جلسات همراهي کنه . گاهي زمان با هم بودنشون بیشتر هم طول مي کشید و ازم مي خواست که بعضي روزها دیرتر به دنبالش برم. حس مي کردم چیزی فراتر از یه دوستي ساده بینشون جریان پیدا کرده ! و در اصل همینم بود . پورمند انقدر در درمان امیرمهدی جدیت به خرج مي داد که اگر چند دقیقه دیرتر به بیمارستان مي رسیدیم بازخواستمون ميکرد. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اندیشه‌ات جایی رَوَد، وآنگه تو را آن جا کِشَد
کتاب خواندن، استرس را کاهش می‌دهد طبق تحقیقات پژوهشگران ثابت شده است که کتاب خواندن به میزان 68 درصد استرس را کاهش می دهد که این مقدار کاهش استرس، از گوش دادن به موزیک، بازیهای کامپیوتری یا پیاده روی هم بیشتر است می توان از تاثیر فن کتاب خواندن در بسیاری از بیماری های روحی و جسمی بهره جست. ‌‌https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
شکرگزاری قوی ترین داروی ضد افسردگی بررسی ها ثابت کرده ، حس " شکرگذاری " باعث تولید چشم گیر هورمونهای دوپامین و سروتونین دربدن میشود که هر دوکلید مبارزه با افسردگی هستند.افراد شکرگزار در بحران ها صبورترند ای روزی دهندۀ بی منت یقین داریم دری بسته نخواهد شد مگر، قبل از آن دری گشودہ گردد پس مارا به سمت درهای گشودہ از رحمتت هدایت کن.آمین❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️سمبوسه یکی از خوشمزه ترین غذاهای جنوبی 🌷🤍 ══════◄••❀••►══════ 🤍🌷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem ══════◄••❀••►══════
دو گیاه رو در یک مدرسه قرار دادن 30روز با یکی از اونا با عبارات تشویقی و پرانرژی حرف زدن و با دیگری با نفرت نتایج رو بعد از سی روز ببینید. حالا ما با استرس و فکر منفی چه بلایی سر روانمون میاریم! https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
‌‌ دنیا همش نقش و بازیگریه! نه گرفتنا واقعیه نه از دست دادنا! همه‌شون تمرین و امتحانه که باید توی موقعیت‌های مختلف دونه دونه از ما گرفته بشه ✍🏻📃 ‌
‌ وقتی یه بازیگر توی یه فیلمی یه اتـفـاقی براش افـتاده باشـه اگه توی خیابون ببینیمش درمورد اون اتفاق ازش سوال نمیکنیم چون میدونیم نقش و فیلمه همش😊 درمورد هم همینه واقعیت اینه که همه‌ش نقش و فیلمه تا واکنش ما ثبت بشه و امتحان بشیم و متوجه عیبامون بشیم و حلش کنیم
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 اگر چند دقیقه دیرتر به بیمارستان مي رسیدیم بازخواستمون ميکرد. چنان دست تو دست هم جلسات رو پي در پي و بي وقفه پشت سر گذاشتن که بعد از دوماه امیرمهدی قدرت تكلمش رو به دست آورد گرچه که هنوز روی بعضي حروف گیر مي کرد ، اما به قدری مصرانه تمرین مي کرد که من شگفت زده از سیر بهبودیش فقط و فقط لبخند مي زدم. طبق معمول آخر شب ها ، شیر گرم کردم و داخل دو تا لیوان دسته دار ریختم ، و با یه پیش دستي کوچیك پر از خرما داخل سیني گذاشتم. صداش تو خونه پیچید: امیرمهدی –مارال! می دونستم برای دیدن سریال داره صدام مي کنه . هر شب کنار هم در حال خودن شیر و خرما که دکترش گفته بود براش خوبه سریال مي دیدم. جواب دادم: من –دارم میام . و سیني رو برداشتم و به سمت اتاق رفتم. روی تخت نشسته و به پشتي تخت تكیه داده بود. با دیدنم لبخندی زد و گوشي تو دستش رو کناری گذاشت . دست دراز کرد به طرفم برای گرفتن سیني. لبخندش رو بي جواب نذاشتم و حین دادن سیني بهش گفتم: من –با کسي حرف مي زدی ؟ سیني رو روی پاهاش گذاشت تا منم کنارش روی تخت بشینم. امیرمهدی –آره . یاشار بود . ففردا برای ففیزیوتراپي خودش میاد دنبالم . بعدش از اون طرفف با محمدمهدی و یاشار مي ریم سسراغ یگانه و بچه ها. منظورش بچه های کار بودن . حالا دیگه یاشار پورمند هم به جمع خیرین اضافه شده بود! خودم رو لوس کردم: من –یعني من نبرمت ؟ و بعد لب هام رو غنچه کردم. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem