eitaa logo
حسینیه هنر
1.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
612 ویدیو
21 فایل
محفلی برای اهالی هنر، اندیشه و رسانه «دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» راه ارتباطی: 021-42795000 hhonar.ir شبکه‌های اجتماعی: بله: ble.ir/join/DrRMUd5xxR روبیکا: rubika.ir/hhonar_ir تلگرام: t.me/hhonar_org اینستاگرام: instagram.com/hhonar.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
23.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | نماهنگ «غم پنهان» 🔘 مرثیه مردم برای شهید آیت‌الله آل‌هاشم ▪️شاعر: محمدمهدی سیار ▫️آهنگساز: فرید سعادتمند ▪️خواننده: محمد معتمدی ▫️کارگردان: امیر اسرافیلی 🏷 تولید شده در حسینیه هنر تبریز 📥 نسخه باکیفیت: 🔗 aparat.com/v/khda5w7 💠 @hhonar_ir
حسینیه هنر
📖 | «غم دل با تو بگویم...» ▪️تا شنیدم رئیس جمهور قرار است به بیاید و با مردم دیدار داشته باشد به سمت مصلی حرکت کردم. چون در فعالیت‌های بسیج حضور داشتم، می‌دانستم که اکثر رفت‌آمدهای افراد مهم، از در پشتی مصلی‌ است. دوساعت کمین کردم تا ماشین رئیس جمهور خارج شود. به محض این که ماشین را دیدم خودم را جلوی ماشین انداختم‌. بسیجی‌ها و تیم حفاظت جلویم را گرفتند و هولم دادند؛ اما من آن‌قدر حرف داشتم که هیچ چیز جلودارم نبود. دوباره خودم را به ماشین رساندم و خوابیدم جلوی ماشین. آقای رئیسی در ماشین را باز کرد و گفت بروم داخل و کنارش بنشینم. نفس نفس می‌زدم و می‌لرزیدم. از رفتار تیم حفاظت خیلی ناراحت شده بود و به آن‌ها تذکر جدی داد که اینطور رفتار نکنند. بطری آب را گرفت سمتم و گفت:«آروم باش، الان پیش منی. یکم آب بخور و بعد حرفت رو بزن. چی نیاز داری؟ راحت باش.» ▪️شروع کردم به گفتن از مشکلات. از بیکاری و نداشتن مسکن و زندگی کردن در خانه‌ی پدری گفتم تا سرطان خون همسر و پسرم و هزینه‌های درمان. گفتم که هر آمپول شیمی‌درمانی ۱۳ میلیون است و برای تهیه‌ی آن‌ها درمانده‌ام و خودم را به آب و آتش می‌زنم. تا هزینه‌ی دارو را شنید تعجب کرد. فاکتور‌ دارو‌ها را نشانش دادم. خیلی ناراحت شد‌. گفتم من فقط کار می‌خواهم تا بتوانم زندگی‌‌ام را بچرخانم. همان‌جا به آقای محراب، استاندار سفارشم را کردند و گفتند حتما کارشان را انجام دهید. یک کارت هدیه هم به من داد و قول داد که مشکلم را حل کند. ▪️وقتی اطرافیان ماجرا را فهمیدند، یا می‌گفتند دروغ می‌گویی یا به خاطر امیدواری‌ام مسخره‌ام می‌کردند. اما من مطمئن بودم که او مشکلم را حل می‌کند‌. بعد از مدتی استاندار تماس گرفت و گفت حضوری به استانداری بروم. بدون سنگ‌اندازی و سرگردانی استخدام گروه ملی شدم. چون تحصیلات خاصی نداشتم، گفتند می‌توانی عضو گروه خدمات شوی‌. اگر دستور مستقیم رئیس جمهور نبود، این شغل را هم نمی‌توانستم داشته باشم. حالا خانواده‌ام بیمه‌ی تکمیلی دارند و آن داروهای ۱۳ میلیونی را می‌توانم با ۷۰۰ هزار تومان تهیه کنم. زندگی‌ام عوض شده و این تغییر را مدیون آقای رئیسی هستم. لحن مهربان و محترمش از یادم نمی‌رود‌. ▪️از وقتی خبر شهادت ایشان را فهمیدم، عمیقا ناراحتم. مادر و همسرم مدام گریه می‌کنند. مادرم می‌گوید:«رفیقت رفت محمد!» خدا رحمتش کند ان‌شاءالله. نگذاشت در سختی بمانم. 👤 راوی: محمد سواری ✍️ محقق: شقایق حیدری کاهکش 🏷 واحد حسینیه هنر اهواز 💠 @hhonar_ir
📣 | نشست دیپلماسی عزت؛ میراثی که باید حفظ شود 🔻 با حضور: 🔹 مهدی خانعلی‌زاده 🔹 مسعود براتی 🔹 سام مهدی ترابی 📆 دوشنبه ۷ خرداد | ساعت ۱۶ الی ۱۹ 📍تهران، خیابان ۱۶ آذر، پلاک ۶۰، حسینیه هنر 🛑 به منظور مدیریت بهتر جلسه و ظرفیت محدود، عزیزانی که تمایل به شرکت در جلسه را دارند به آیدی زیر پیام بدهند: 🆔 @madrese_rah1 🏷 💠 @hhonar_ir
هدایت شده از انتشارات راه یار
🔴پرفروش‌های انتشارات «راه‌یار» در بخش مجازی سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران 🔺بزرگ شدن در سپیدان 🔻عملیات احیا 🔺به توان هایتک 🔻 بادبان‌ها را بکشید 🔺آبی نفتی 🔻سرباز روز نهم 🔺خانه ای برای همه 🔻قهرمان به شکل خودم 🔺آرزوهای دست ساز|خانم مربی| رسم جهاد1 🔻داستان رویان| سلحشور ▪️سفارش کتاب با تخفیف۱۵درصد و ارسال رایگان(بالای ۴۰۰هزار تومان): raheyarpub.ir @raheyar97 💠 انتشارات راه‌یار؛ ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی ✅ @Raheyarpub
حسینیه هنر
📖 | مو بیشتر! ▪️گفته بودند که سید ابراهیم رئیسی اول صبح به ایذه می‌رسد. دل تو دلم نبود برای دیدنش. صبح خیلی زود از خانه زدم بیرون. به لطف یکی از دوستانم که برای خودش برو بیایی داشت توانستم به محل فرود هلیکوپتر بروم. می‌خواستم رئیس جمهور را ببینم و با او حرف بزنم. اما چه بگویم؟ از مشکلات اقتصادی حرف بزنم یا کمکی برای کسب و کارم از او بگیرم؟ شاید هم بگویم برای مردم ایذه کاری بکند. نمی‌دانستم؛ فقط می‌خواستم رئیس جمهور را ببینم. ▪️هلیکوپتر نشست. لا به لای خاک و باد سید ابراهیم را دیدم که پیاده شد و با چند نفر همراه به سمت ماشین رفت. با قدم های تند به طرفش رفتم و داد زدم «سید ابراهیم! سید ابراهیم!» نفس نفس می‌زدم و اضطراب داشتم. یکی دست روی سینه‌ام زد و نگذاشت جلوتر بروم. آخرین نفس‌هایم را به زور خرج کردم تا یک «سید ابراهیم!» دیگر بگویم. چقدر من خوش اقبالم! سید ابراهیم برگشت و به طرفم آمد و باهام دست داد. بیست و پنج سالم بود و قیافه‌ام بیست ساله نشان می‌داد. سید ابراهیم رئیسی فکر می‌کرد که من چه حرف مهمی دارم برای گفتن؟ گفتم «سید مو خیلی دوستت دارُم.» سید ابراهیم لبخند زد:«مو بیشتر!» و رفت. ▪️با همین جمله طوری مهرش به دلم نشست که برای دیدار بعدی تا استادیوم تختی دویدم تا در محل دیدار مردمی سید ابراهیم را دوباره ببینم. قبل از این که سوار ماشین بشود این بار بدون لحجه گفتم «من خیلی دوستت دارم.» برگشت و نگاهم کرد و با آن لبخند آشنا گفت «مو بیشتر.» باورم نمی‌شد هنوز آن مکالمه قبلی را فراموش نکرده باشد. عزیز بود و عزیزتر شد.‌ حالا تنها دلخوشی‌ام بعد از شهادتش، این است که ارادتم را به او نشان دادم. 👤 راوی: کمیل گودرزی ✍️ محقق: سجاد ترک 🏷 واحد حسینیه هنر 💠 @hhonar_ir
📣 | سلسله نشست‌های هم‌پا 💢 تجربه‌نوردی و نقد کتاب «خون می‌گذشت» 📌 زندگینامه مبارزی که امام بیشتر از علما قبولش داشت 🔻 با حضور: ⬅️ هادی لطفی (نویسنده کتاب) 📆 چهارشنبه، ۹ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۸ تا ۱۳ 📍 خیابان آیت‌الله کاشانی، روبروی هلال احمر، حسینیه هنر 🛑 به منظور مدیریت بهتر جلسه و ظرفیت محدود، عزیزانی که تمایل به شرکت در جلسه را دارند با شماره 09130307937 تماس بگیرند. 💠 @hhonar_ir
11.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 | ما افغانی هستیم، رئیسی تحویل‌مان نمی‌گیرد ▪️ به روایت راوی افغانستانی 📍چغادک، شهرستان 👤 محقق: رباب حیدری 🏷 واحد حسینیه هنر بوشهر 💠 @hhonar_ir