4_5897518442809921308.mp3
2.15M
شاعر، وقتی این شعر را میسراید که در دوران استعمار فرانسه، در زندان بوده... نه کاغذی داشته و نه قلمی، روی دیوارِ سلول، این شعر را با خونِ خود مینویسد...
@hibook
#برشی_از_کتاب
«پدرم میگفت در سرزمینی که جنگ و گرسنگی باشد،
انواع و اقسام دین و خدا و باور و خرافات به وجود میآید،
یادت باشد خدا یکی است و او هم ارحم الراحمین است.»
✍️ #عباس_معروفی
📗 #سال_بلوا
@hibook
بر شما باد به تفكّر،
كه تفكّر مايه حيات قلب شخص بصير
و كليد درِ حكمت است.
✍️ امام حسن عليه السلام
📗 إعلام الدين، ص ۲۹۷.
@hibook
▫️
کاش مثل درخت بامبو بودم که به جایی تعلق ندارد. قسمتی از ساقهاش را جدا میکنیم، بدون ریشه، هر جا که شد میکاریم. طولی نمیکشد که از ساقهی بلند ریشههای تازهای میروید. رویشی دوباره در زمینی جدید. بیهیچ گذشته و حافظهای.
🖊#ساقه_بامبو
📚#سعود_السنعوسی
@hibook
چراغ اتاق آقای بکت تا ساعت دو بامداد روشن بود. حدود ساعت یک بامداد به ملاقات او رفتم، در زدم، جواب داد. پشت میزش در حال مطالعه بود. به او پیشنهاد کردم مطالعه را در تختش ادامه دهد تا وضعیت بدنش را تغییر دهد و خیلی خود را خسته نکند.
ترز، کمک پرستار( ساعت۰ تا ۸)
بخشی از یادداشتهای پرستاران بکت در۳ اوت ۱۹۸۹
روزهای پایانی زندگی بکت در آسایشگاه تیر-تام
برگرفته از رمان تیر- تام اثر ملیس بسری
ترجمهی حمیده معدنی و نگار نباتی
نشر ثالث
@hibook
تردید در انتخابِ راه، همه ی عمر رنجمان داد
چه میتوانم به تو بگویم؟
چون نیک بیندیشی هر انتخابی هراس آور است!
#مائده_های_زمینی
#آندره_ژید
@hibook
مردمان باستان میدانند که هر واژهای زادهی واژهای دیگر است و نیز اینکه خیال تنها از این رو به قدرت میماند که هیچیک از این دو نمیتواند بر Nada¹، هیچ، Niente²، حکم براند. خیالِ هیچ، یا باور به حکم راندن بر هیچ، صرفا شکلی _و چه بساط مطمئنترین شکل_ از دیوانه شدن است. هیچکس به قدر جوزف کنراد در دل تاریکی یا ویلیام استایرون در بستر سایهها از این حقیقت آگاه نیست: پادافره گناه نه مرگ، که انزواست.
خودم با دیگران
نوشتهی کارلوس فوئنتس
ترجمهی عبدالله کوثری
نشر ماهی
صفحهی ۵۷
١.واژهی اسپانیایی به معنای هیچ.
۲.واژهی ایتالیایی به معنای هیچ.
#تمنا
@hibook
هنر مجاهد
تقریبا چند سال بعد از انقلاب ، یه گزارشگری میاد از "محمود دولت آبادی" میپرسه : چرا با وجود این همه م
.
چرا من باید از سرزمینم برم؟!
انسان چجوری میتونه عمر و زندگیش رو جا بذاره و بره؟!
طبعاً منم به این فکر کردم که بین همه ی رفتگان و روندگان من جزو کدوم دسته قرار میگیرم؟
یه دسته جونشونو برداشتن و رفتن که طبعاً موجه است و من جزو اون دسته نبودم.
چون سخت بود که دلیلی پیدا کنم و "باور" کنم که جونم در خطره.
یه دسته پولهای یغمایی خودشونو برداشتن و رفتن و من قطعاً جزو اونا نبودم که بتونم میهنم رو تو یه چمدون کوچیک و یک دسته چک مسافرتی جا بدم.
یه دسته تخصّص و دانش خودشون رو برداشتن و رفتن؛ و من تخصّص و دانشی هم نداشتهم و ندارم.
و یه دسته ای انبوهی از «بیتابی و «کمطاقتیِ» خودشون رو برداشتن و رفتن ؛ که من هم جزوشون نبودم.
عده ای هم «روح» خودشون رو برداشتن و رفتن - که کاش نرفته بودن. - و من ممکن بود که تو اون جمع بگنجم ؛ اما وقتی تأمل کردم دیدم تو اون جمع هم نمیتونم جا بگیرم.
که من در جستجوی «تشنگی» هستم ، نه در پی «رفع تشنگی» و روحِ من اگر نفَس و صدایی داشته باشه شنونده هاش هم اینجا هستن.
گمان میکنم زود معلوم میشه که این جمع ، علی رغم آزادی بیانی که پیدا کردن دچار اشتباه شدن که رفتن...
جالب اینه که به محض رسیدن به اون طرف مرزها میکروفون رادیو بیبیسی جلوشون سبز شد ، چند دقیقه ای شکوه و گلایهشون رو پخش کرد و پرونده رو بست.
من هر وقت صدای یکی از این دوستان رو شنیدم با خودم گفتم " این یکی رو هم کله کردن. ".
من رنج و سختی کشیدن رو با عشقِ به امکان زندگی و شادی تحمل میکنم.
«تحقیر» رو با «کار» جبران میکنم و «ناامیدی» رو با «آرزوهای بزرگ» پس میزنم.
و راستی چرا من باید از میهنم برم؟!
صرف خلاف آمد زمانه؟!
«لاف عشق و گله از یار؟» نه ؛ زندگی من ثقیل تر از آن است که بتوانم زود و آسان جا به جایش کنم.
واقعاً آدمی رنج هایش را بار کند و کجا ببرد؟
آخر زندگی انسان که با باد پر نشده است.
«سرو» نیز تا زمانی که در خاک خود ریشه داشت «سرو» بود.
اما چون از قلب خاک به دَرکشیده شد ، هرچه شاید بود و توانستی شد ، اما «سرو» نبود.
#محمود_دولت_آبادی
@hibook
#برشی_از_کتاب 📖
چیزی هست به نام وجدان؛ که میتوانی به آسانی با یک گلوله خلاصش کنی و برای همیشه از شرّ حضورِ تُرش رویانهاش راحت شوی.
اما در این حال، دیگر هیچ گاه عطرِ شادیِ خالص را استشمام نخواهی کرد؛ و صافی کمرنگ اما عمیقِ آرامش، بر زندگیت جای نخواهد گرفت.
---------------------------------------------------- 📚#یک_عاشقانه_آرام
✍️#نادر_ابراهیمی
@hibook
#برشی_از_کتاب 📖
در نگاه من، خدا حقیقت و عشق است؛ خدا اخلاق و درستکاری است؛ خدا شهامت و بیپروایی است. خدا سرچشمه نور و زندگی است و با این حال، برتر از همه اینهاست. خدا وجدان است. او حتی کفر و الحاد کافران و بیدینان است؛ چرا که با عشق بیکرانش، به کافران هم مجال زیستن میدهد. او جوینده و کاونده دلهاست. از مرزهای زبان و منطق درمیگذرد و فراتر میرود. ما را بهتر از خودمان میشناسد و از آنچه در قلبهامان میگذرد آگاهتر از خود ماست. کلام ما را میبخشاید و برما نمیگیرد زیرا میداند آنچه غال با بر زبانمان جاری است - چه خود بدانیم و چه ندانیم در دلهامان نیست.
--------------------------------------------
📚#خدا_آنگونه_که_من_میفهمم
✍️ #گاندی
@hibook