"رتل القرآن ترتیلا" ندای رحمت است🌸
می دهد قرآن به جان و دل صفا، قرآن بخوان
#عامل_به_عمل
@hich_99
,*هےچ*,
📸 ۵ توصیه کاربردی سردار سلیمانی به بسیجیها این نامه که در سال ۹۴ در جبهه نبرد با داعش در سوریه نوش
♥️🍃
#نامہ
"" نامہ ای بہ بسیجیان ""
﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾
برادران و عزیزان بسیجیم سلام علیکم
خداوند شما را برای خدمت به اسلام حفظ بفرماید.
عزیزانم
●|اولاً:بزرگترین امانت سپرده شده به ما جمهوری اسلامی است ڪہ امام عارفمان فرمود:
-حفظ آن واجب است.
در حفظ این امانت از هر کوششی دریغ نفرمایید.
●|ثانیاً: به حلال خداوند و حرام آن توجه خاص بفرمایید
●|ثالثاً:پدر و مادرتان را آنچنان بزرگ بشمارید که شایسته آن باشد که خداوند و ائمه معصومین توصیه فرمودند.
●|رابعاً:دوستی و رفاقت ارزش بزرگی است اما مهم این است که باچه کسب رفاقت و برای چه راهی میکنید.
●|خامساً:نماز شب نماز شب نمازشب کلید تمام عزت هاست...
-برادرتان حـاج قاسـم
@hich_99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️🍃
#استوری
#شب_زیارتی
عقده هامہ
ڪه راھہ نفس هامو بسته
مےبینے چہ داغے
رو سینم نشستہ...
#کربلا
@hich_99
💕🍃
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_چهل_هفتم
#بندهنفستابندهشهدا
چشمام گرم شد انگار وارد یه دشت سرسبز شدم نزدیکم حاج ابراهیم همت و یه آقای که کنارش رو ویلچر بود نشسته
یهو ماشین از روی یه دست انداز پرید و من سرم خورد به شیشه ماشین 😐😐😐
بعداز چند ثانیه که هوشیار شدم به طرف سمیه برگشتم و گفتم :سمیه کاغذو خودکار پیشت هست
سمیه :آره
کاغذ و خودکار از سمیه گرفتم و خوابمو نوشتم دادم به پاسداری که همراهمون بود و گفتم بده به اقارضا
همون جانباز سوم که قطع نخاع از کمر بود
تو نامه ازشون خواسته بودم بامن تماس بگیرن
روزها از پس هم میگذشت
روزها به هفته ها و هفته ها به ماه تبدیل شدن
منم درگیر درس حوزه،بسیج و....بودم
اما همچنان منتظر زنگ آقارضا بودم
شش ماه شد و الان دو هفته مونده سال ۹۰جاشو به سال ۹۱بده
منم مثل هرسال امسال هم میرم جنوب
اما همه فکرم درگیر اون جانباز بود
و همچنان منتظر زنگش
فردا باید بریم جنوب
داستان زندگیمو شهدا نوشته بودن
#ادامهدارد
@hich_99
💕🍃
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_چهل_هشتم
#بندهنفستابندهشهدا
عاشق شلمچه و طلائیه بودم
ورودی شلمچه کفشامو درآوردم و تا خود یادمان شهدا پیاده با کاروان رفتیم صدای مداحی هم با دلم بازی میکرد و اشکام جاری میشد
راوی شروع کرد روایتگری
بچه ها این شلمچه باید بشناسید
چندسال پیش یه کاروان از شهر .... اومدن جنوب
تو این کاروان یه دختر خانمی بود که اصلا به شهدا معتقد نبود تو همین شلمچه شروع کرد ب مسخره کردن شهدا
اما شب که از شلمچه رفت نصف شب گریه و زاری که منو ببرید شلمچه
راوی ها میگن اون خانم توسط حاج ابراهیم همت برگشت و الان یه خانم محجبه است و عاشق و دلداده ی شهدا شده
-داستان من بود 😐😐😐😐😭😭😭
یکی از دخترای پشت سرمون: وای خوشبحالش المیرا فکرشو کن
این دختره واقعا نظرکرده شهداست
بچه ها حتی زینب و لیلا نمیدونست چقدر من میترسم ک پام بلرزه
یا اینکه شهدا یه لحظه ولم کنن به حال خودم
اگه حاج ابراهیم همت تنهام بذاره
اگه بشم همون ترلان مست و غرق گناه چی
زینب: حنان کجایی؟
پاشو بریم یه دور اطراف بزنیم نیم ساعت دیگه میخایم بریم طلائیه
#ادامهدارد
@hich_99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپدلتنگـی
اسمتو نگیر از صداۍ من
من براے تو ،تو براےمن
@hich_99