♥️🍃
#تلنگر 🦋
••🌿
من تلخےِ
برخورد صداقانہ را
به شیرینێ
برخورد منافقانھ
ترجیح میدهمـ 🕊
-
#شهید_بهشتی 🌸
@hich_99
♥️🍃
رفقا کتاب هایی مفیدی که خوندید رو بهمون معرفی کنید
منم اینجا به اشتراک بزارم...🙃🌹
https://harfeto.timefriend.net/16065797260145
💕🍃
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_شصت_سوم
#بندهنفستابندهشهدا
منو بفرستن کربلا
من 😣😣
کربلا😣😣
من از کربلا هیچی نمیدونستم
اصلا کربلا دوست نداشتم
اما چون مامان و بابای رضا بودن نمیتونستم ردش کنم
بعداز جریان شفا گرفتن بابا
خانواده ام تقریبا به من نزدیک شدن
فردا تاریخ سفرمه 😐😐
انگار میخاستم برم قتلگاه
هیچ ذوق و شوقی نداشتم
هوایی رفتم اول نجف بعد کربلا
تو نجف هیچ جا نرفتم حتی حرم
خود حضرت علی(ع)
دیگه بقیه جاها که اصلا نرفتم
میرفتم پایین رستوران غذا میخوردم میومدم بالا
تا رفتیم کربلا 😐😐
دوروز اول که هیچ جا نرفتم
روز آخر پاشدم رفتم بیرون
رود فرات دیدم هیچ حسی بهم نداد یهو به خودم اومدم دیدم بین الحرمینم 😭😭
مات و مبهوت به دوتا گنبد طلایی نگاه میکردم 😔😔
یهو حاجی اون وسط دیدم راه افتادم دنبالش
وقتی به خودم اومدم ک حاج ابراهیم رفته بود
زمانی بود که روبروی ضریح شش گوشه اباعبدالله الحسین بودم
وقتی فهمیدم امروز روز آخری که کربلام دلم شکست
دیگه نرفتم هتل
برگشتم رفتم حرم حضرت ابوالفضل(ع)
تا نماز مغرب حرم حضرت ابوالفضل(ع) بودم
مجبور بودم برگردم هتل یه چیزی بخورم تا توان موندن حرم داشته باشم
شام که خوردم سریع برگشتم بین الحرمین
#ادامهدارد
@hich_99
💕🍃
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_شصت_چهارم
#بندهنفستابندهشهدا
برگشتم بین الحرمین تو حس و حال خودم بودم
دوست داشتم حاجی باز بیاد
اما نیومد 😔😔
روبروم گنبد اباعبدالله الحسین(ع) بود
و پشت سرم گنبد علمدارش ابوالفضل العباس (ع)
اشکام خود به خود جاری شد
روبه ضریح امام حسین(ع)گفتم
میدونم حس و حال من مثل بقیه زائرینت نیست 😔😔
میدونم شاید این حرفم گناه باشه
اما من بیشتر از شما،شهدای جنوب ایران را دوست دارم
اما ازتون میخام کمکم کنید همیشه تو راهشون بمونم
سرمو بلند کردم که زیارت عاشورا بخونم چشمم افتاد به جانبازی که یه دستش قطع شده بود
یاد شلمچه
یاد هور
در دلم زنده شد،
رضا 😭😭😭
حاج ابراهیم همت
زمانی که نگاه خیره من را روی خودش دید
با خانمش بهم نزدیک شدن و یه ظرف غذای نذری بهم دادن
وای تو عمرم غذا به این خوشمزه ای نخورده بودم
وقتی اعلام شد که فردا برمیگردیم ایران
خیلی خوشحال شدم 🙈🙈😔😔
انگار از جهنم آزاد شدم
آخ جون برمیگردم خونه
وقتی برگشتم با تحول عظیم خانواده روبرو شدم
نماز میخوندم
محجبه شدن خواهرم و مامانم
دیگه پارتی رفتن ممنوع شده بود
همش سه ماه تا پایان سال ۹۲مونده سالی که برای من به شدت زهر و تلخ بود
-شهادت رضا
-ورشکستگی بابا
و.....
#ادامهدارد
@hich_99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا