#خاطرات_و_کرامات
💠 هرشب یک خاطره و داستان از شهید مدافع حرم رسول خلیلی (فامنینی) برای آشنایی بیشتر با ایشان.
🌙 شب اول: قبرهای غریب
پدر شهید نقل می کنند: روزهای آخر اسفند بود، که به سمت مناطق عملیاتی حرکت کردیم. آن موقع هوز برنامه ی راهیان نور به شکل امروزی نبود. ما به همراه خانواده و نزدیکان با یک اتوبوس رفته بودیم. به فکّه رسیدیم، کمی جلوتر از آن ، مقرّ تخریب ما بود که اسم آنجا را الوارثین گذاشته بودیم. رسول کم سن و سال بود. به رسول می گفتم : نگاه کن پسرم، ببین بچه ها این قبر را زمان جنگ کنده بودند ؛ می آمدند داخل این قبرها، نماز می خواندند ، نماز شب می خواندند، مناجات می کردند، ولی حالا این قبرها غریب مانده اند! دیگر از آن حال و هوا خبری نیست!
بعد نماز ظهر یک دفعه متوجّه شدم رسول نیست. با مادرش دنبالش گشتیم که دیدیم رفته داخل یکی از این قبرها به سجده افتاده و چفیه روی سرش کشیده، گریه می کند. بنده حقیقتاً همان جا گریه ام گرفت.
5⃣ ۵ روز مانده تا مراسم یادبود شهید مدافع حرم شهید رسول خلیلی
#شهید_رسول_خلیلی #شهید_مدافع_حرم
#هیئت_جوانان_حضرت_ابوالفضل_علیهالسلام_فامنین
💠 هیئت جوانان حضرت ابوالفضل(ع) فامنین
🆔 @hjavananfamenin
#خاطرات_و_کرامات
💠 هرشب یک خاطره و داستان از شهید مدافع حرم رسول خلیلی (فامنینی) برای آشنایی بیشتر با ایشان.
🌙 شب دوم: رسول خلیلی برای دو جوان
دو دانشجو ، در دانشگاه امیرکبیر، به واسطه ی شهید خلیلی به یکدیگر رسیده اند. آن ها هر کدام ، قراری سر مزار شهید می گذارند و از رسول برای امر ازدواج، کمک می خواهند. دختر خانم می گوید: سر مزار شهید گفتم: من به مدافعین حرم اعتقاد دارم و همسری، چون آن ها می خواهم. چند وقت بعد پسری که به عنوان خواستگار وارد اتاق دختر برای حرف زدن با او می شود؛ عکس شهید خلیلی را روی دیوار اتاق می بیند و تعجّب می کند و به دختر می گوید: شما هم شهید خلیلی را می شناسید؟ من در امر ازدواج از او کمک خواسته ام.
4⃣ ۴ روز مانده تا مراسم یادبود شهید مدافع حرم شهید رسول خلیلی
#شهید_رسول_خلیلی #شهید_مدافع_حرم
#هیئت_جوانان_حضرت_ابوالفضل_علیهالسلام_فامنین
💠 هیئت جوانان حضرت ابوالفضل(ع) فامنین
🆔 @hjavananfamenin
#خاطرات_و_کرامات
💠 هرشب یک خاطره و داستان از شهید مدافع حرم رسول خلیلی (فامنینی) برای آشنایی بیشتر با ایشان.
🌙 شب سوم: دعا کنید شهید شوم!
🔹به نقل از پدر شهید: سیزده ساله بود که وارد بسیج شد. اول او را ثبت نام نمیکردند. میگفتند سنش کم است. ما رفتیم با مسئولین پایگاه صحبت کردیم. خلاصه قبول کردند و وارد بسیج شد. یک هفته بعد او را به اردوی آموزشی بردند. مربی آموزشی شان، آقای مرتضی امجدیان در مراسم سالگرد شهید خلیلی که در کرج گرفته بودند، این خاطره را تعریف میکرد و گریه میکرد.
میگفت در دوره آموزشی بسیج، یک شب رسول، من را کنار کشید. حالا آن موقع سیزده ساله بود. گفت آقا مرتضی شما آدم خوبی هستید و من به شما اعتماد دارم. یک چیزی میخواهم بگویم، فقط از شما میخواهم که به هیچ کس نگویید. تاکید کرد که به پدرم نگویید، به مادرم نگویید، به برادرم روح الله نگویید. من اول فکر میکردم یک کار خطایی کرده یا تقصیری از او سر زده. گفتم خوب بگو. گفت آقا مرتضی شما آدم پاک و مومنی هستید، دعایتان هم مستجاب میشود.
دعا کنید ما شهید بشویم!
آقا مرتضی گفت؛ من همانجا چشمم پر اشک شد، رفتم پشت چادرها و شروع کردم به گریه که این بچه در این سن و سال چقدر از امثال ما سبقت گرفته!
3⃣ ۳ روز مانده تا مراسم یادبود شهید مدافع حرم شهید رسول خلیلی
#شهید_رسول_خلیلی #شهید_مدافع_حرم
#هیئت_جوانان_حضرت_ابوالفضل_علیهالسلام_فامنین
💠 هیئت جوانان حضرت ابوالفضل(ع) فامنین
🆔 @hjavananfamenin
هیئت جوانان متوسلین به حضرت ابوالفضل(ع) فامنین
#خاطرات_و_کرامات 💠 هرشب یک خاطره و داستان از شهید مدافع حرم رسول خلیلی (فامنینی) برای آشنایی بیشتر
شهید رسول در فیلم گفت: من در چهار ستون ساختمان چهار بمب TNT کار میگذارم.
ساختمان مقر داعش با یک انفجار به هم میریزد و خاک منطقه را برمیدارد. ساختمان تخریب میشود و تمام داعشیها به هلاکت میرسند و عملیات با موفقیت انجام میشود. در اینجا من خدا را شکر کردم که پسرم خود را نشان داد و انتقام شهدا را از دشمنان گرفت.
2⃣ ۲ روز مانده تا مراسم یادبود شهید مدافع حرم شهید رسول خلیلی
#شهید_رسول_خلیلی #شهید_مدافع_حرم
#هیئت_جوانان_حضرت_ابوالفضل_علیهالسلام_فامنین
💠 هیئت جوانان حضرت ابوالفضل(ع) فامنین
🆔 @hjavananfamenin