eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 زیباترین عبارٺ دنیا سلام بود همیشہ مستحق احترام بود ازلطف بیڪران شما مےڪشم نفس آقا بدون تو ڪارم تمام بود ❤️ ❤️
🚩داستان نبش قبر جناب حر توسط شاه اسماعیل صفوی🌟 👑هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا علیهم السلام را زیارت نمود. اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت. پرسیدند: « چرا؟» استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند. توضیح دادند که: « شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.» شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. » پس از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد. هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است. زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد. شاه اسماعیل گفت: « این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران. به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند. به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان فراخواند. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
💕 داستان کوتاه "خرافه‌ای برای عطسه" برخی افراد عطسه زدن را بد یُمنی می‌دانند و می‌گویند: نشانه صبر است و فلان کار را انجام ندهید.! این حرف هیچ مبنای عقلی و شرعی ندارد. این خرافه به جاهلیت قبل از اسلام بر می‌گردد؛ چرا که در تاریخ عصر جاهلیت آمده است؛ عرب عطسه را شوم می‌دانست و آن را مقدمه خطری حتمی می‌پنداشت و لذا اگر صدای عطسه را می‌شنید، می‌گفت: (بکلابی) یعنی بلای این عطسه به جان سگ‌هایم بیفتد.! 💰آثار مادی و معنوی عطسه در روایات؛ امام صادق (ع): خمیازه از شیطان است؛ ولی عطسه از ناحیه خداوند عزوجل 💠پیامبر اکرم (ص): عطسه مریض نشانه سلامتی برای او و مایه آرامش است. 💠امام رضا (ع): هرگاه خداوند نعمتی را به بنده‌اش بدهد و او شکر آن نعمت را فراموش کند، خداوند بادی در بدن او ایجاد می‌کند و آن باد بر اثر عطسه از بینی او خارج می‌گردد و او پس از عطسه می‌گوید: الحمدلله و خداوند همین شکر را برای آن نعمت بنده قرار می‌دهد. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌸✍امام حسین علیه السلام پنج راه‌ڪار زیبا براے ڪسانیڪه میخواهند گناه نڪنند ولی نمی‌توانند، ارائه میدهد، که اگر فقط دو بند آخر روایت خوب درڪ شود دیگر هیچگاه به سمت گناه نخواهیم رفت: ◇✍مردےآمد خدمت امام حسين علیه السلام و گفت: مردے گناهڪارم و نمی توانم از گناه خودارے ڪنم مرا موعظه ڪن.امام علیه السلام در پاسخ فرموند: پنج ڪار انجام بده بعد هر چه خواستی گناه ڪن. ◆⑴روزےخداوند بزرگ را نخور هر چه می خواهی گناه ڪن؛ ◇⑵از حڪومت و سرپرستی خدا خارج شو، هر چه دلت می‌خواهد انجام ده؛ ◆⑶جايی را انتخاب ڪن ڪه خدا تو را نبيند بعد هر چه می خواهی گناه مرتڪب شو؛ ◇⑷زمانی ڪه عزرائيل آمد روح ترا از بدنت بگيرد او را از خودت دور ڪن هر چه خواستی انجام بده؛ ◆⑸وقتی ڪه مالڪ جهنم خواست تو را وارد آتش ڪند وارد نشو بعد هرگناهی ڪه می خواهی انجام ده. 📕موسوعة ڪلمات الامام الحسين عليه السلام، ح 55 ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ 💚 حکایت بسیار شنیدنی ✍استاد حجت الاسلام تهرانی میگفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان از زبان خود ایشون شنیدیم آیت الله کشمیری می‌فرمود در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زنده‌س یا مرده و کجا دفنه، ازش چندنفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زنده‌س یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود. این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلاً فاطمه. ولی این شخص می فهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک! آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهراء (سلام الله علیها)، به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس، دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یِکَم جا خورد و کمی عقب رفت چند بار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟ اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن، به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست. گفت هر جای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه!!!. *اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
📚 روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه می‌گذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی می‌خواست آب بکشد و نمی‌توانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کرده‌ای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد. آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسول‌الله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید. پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آورده‌ای؟ گفت: مردی خوش‌روی، شیرین‌کلام، خوش‌اخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آورده‌ای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدم‌های مبارکش افتاد. گریه می‌کرد و معذرت می‌خواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: 📖وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم) و تو اخلاق عظیم و برجسته‌اى دارى. 📚قصص‌الروایات ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◍⃟🌴◍⃟🌴 ❤️ 📚🌹 👈 *داستان پسری که میخواست از شر مادر خلاص شود*: روایت شده بود که پسری بود که می خواست از شر مادر پیر خود خلاص شود ، بنابراین او را بر دوش خود گرفت و او را به کوهی برد تا در آنجا بمیرد و در راه خود از میان جنگل ها و درختان در جاده های درخشان عبور کرد و مادرش بر روی شانه خود شاخه ها و برگ های درختان را برید و آنها را به جاده انداخت! 🌺 🌸 پسر مادر خود را در کوه رها کرد و شروع به بازگشت به تنهایی کرد ، اما با حیرت و تحیر ایستاد و فهمید که راه خود را گم کرده است. مادرش او را با مهربانی و دلسوزی صدا كرد و به او گفت: "ای پسرم ، از ترس اینكه در بازگشت راهت را گم نكنی ، من شاخه ها و برگ ها را در راه می انداختم تا در مسیر برگشت مسیرهای آنها را دنبال كنی و به سلامت بر گردی!... 🌺 🌸 پسرم در امان خدا باش. "اشک در چشمان پسر جاری شد و او به خود بازگشت و مادر خود را به خانه با احترام برد. 🌹👈شگفت آور است که پسرش به مرگ او فکر می کند در حالیکه او به سلامتی او فکر می کند. او همیشه مادر است. با قلب دوست داشتنی خود ، چه مهربانی بزرگی است 🌺 🌸 مادرجان گلم تو تاج سری ‌‌‌‌‌ ‎ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ ❣داستان کوتاه زیبا❣ ✍فقیری از کنار دکان کبابی میگذشت. دید کبابی گوشت ها را در سیخ کرده و به روی آتش نهاده باد میزد و بوی کباب در بازار پیچیده بود. فقیر گرسنه بود و سکه ای نداشت پس تکه نانی از توبره اش در آورد و در مسیر دود کباب گرفته به دهان گذاشت. به همین ترتیب چند تکه نان خورد و براه افتاد, کباب فروش که او را دیده بود به سرعت از دکان خارج شده دست او را گرفت و گفت: کجا؟ پول دود کبابی را که خورده ای بده. رندی آنجا حاضر بود و دید که فقیر التماس میکند دلش سوخت و جلو رفته به کبابی گفت: این مرد را رها کن من پول دود کبابی را که او خورده میدهم. کباب فروش قبول کرد. مرد کیسه پولش را در آورد و زیر گوش کبابی شروع به تکان دادن کرد و صدای جرینک جرینگ سکه ها به گوش کبابی خورد و بعد به او گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر. کباب فروش گفت: این چه پول دادن است؟ گفت: آدم حریصی که دود کباب را بفروشد باید صدای سکه را تحویل بگیرد. ‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ ✍ سلطان به وزیر گفت: سه سوال می‌کنم اگر فردا جواب دادی، هستی وگرنه عزل می‌شوی. ▫️سوال اول: خدا چه می‌خورد؟ ▫️سوال دوم: خدا چه می‌پوشد؟ ▫️سوال سوم: خدا چه کار می‌کند؟ وزیر از اینکه جواب سوال‌ها را نمی‌دانست، ناراحت بود. غلامی فهمیده و زیرک داشت. وزیر به غلام گفت: سلطان سه سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار می‌شوم اینکه خدا چه می‌خورد، چه می‌پوشد‌ و چه کار می‌کند؟ غلام گفت: هر سه را می‌دانم اما دو جواب را الان می‌گویم و سومی را فردا! اما خدا چه می‌خورد؟ خدا غم بنده‌هایش را می‌خورد. اینکه چه می‌پوشد؟ خدا عیب‌های بنده‌های خود را می‌پوشد. و پاسخ سوم را اجازه بدهید، فردا بگویم. فردا، وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت: درست است ولی بگو جواب‌ها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟وزیر‌ گفت: این غلامِ من انسان فهمیده‌ایست، جواب‌ها را او داد. سلطان گفت: پس لباس وزارت را دربیاور و به این غلام بده. غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت: جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چه کار می‌کند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر می‌کند و وزیر را غلام می‌کند. ‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ 🔴یکی از علتهای نزول بلا ✍امام سجاد(ع)، به اهل و عیال خود سفارش می کردند: «هیچ سائلی از مقابل خانه من نمی گذرد مگر اینکه اطعامش کنیم» گاهی به ایشان اعتراض می کردند: «ولی هر سائلی که واقعا محتاج نیست!» 🌹امام سجاد(ع)پاسخ می دادند: «بیم آن دارم که بعضی از آنها مستحق باشند و ما نیز با رد کردن مستحق، به بلایی که بر حضرت یعقوب نازل شد مبتلا شویم. حضرت یوسف، آن خواب معروف را همان شبی دید، که یعقوب، سائل مستحقی را اطعام نکرد. 👈🏻آن شب یعقوب و خانواده اش سیر خوابیدند ولی سائل، گرسنه بود. به همین دلیل خداوند فرمود: «ای یعقوب ! چرا به بنده ام رحم نکردی؟! به عزتم سوگند تو را به مصیبت پسرانت مبتلا خواهم کرد.» 📚علل الشرایع جلد1 صفحه61 ‌‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✍دزد مال دزد دین شخصی ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﻭﺩﻋﺎﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﭘﯿﻮﺳﺖ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ... ﺁﻥ ﺷﺨﺺ، ﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ: "ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻝ را ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﯼ؟" ﮔﻔﺖ: "ﺻﺎﺣﺐ ﻣﺎﻝ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻋﺎ، ﻣﺎﻝ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﻣﻦ ﺩﺯﺩ ﻣﺎﻝ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻢ، ﻧﻪ ﺩﺯﺩ ﺩﯾﻦ ﺍو. ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺻﺎﺣﺐ ﺁﻥ ﻣﺎﻝ، ﺧﻠﻠﯽ ﻣﯽ ﯾﺎﻓﺖ، ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻣﻦ، ﺩﺯﺩ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﻧﯿﺰ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﻧﺼﺎﻑ بود..!!" ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘