eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌼 هرکس چیزی را به دیگران هدیه می‌دهد که در قلبش دارد! ✍روزی مردی برای خود خانه‌ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه‌ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت و همیشه سعی می‌کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه‌اش و ریختن آشغال آزارش می‌داد. یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه‌های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. همسایه صدای در زدن او را شنید، خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است. وقتی در را باز کرد، مرد به او یک سطل پر از میوه‌های تازه و رسیده داد و گفت: 👈 «هرکس آن چیزی را با دیگری قسمت می‌کند که از آن بیشتر دارد.» ‌‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ 🔔 مهر پدر و مادر ✍خطیبِ دانشمند ، مرحوم استاد حاج شیخ حسینعلی راشد - صاحب کتاب ماندگار فضیلت‌های فراموش‌شده - در شرح حال خودنوشت‌شان حکایت لطیف و عبرت‌آموزی آورده‌اند که به جهت احیای یاد آن فرزانه، نقل می‌شود؛ مرقوم فرموده‌اند: «از خاطره‌های دورهٔ جوانیم، یکی این است که سالی بر سر موضوعی کوچک از پدرم قهر کردم و بی‌خداحافظی به مشهد رفتم. چون به مشهد رسیدم، از کردهٔ خود سخت پشیمان گشتم و دریافتم که در میان صدها میلیون افراد انسانی که در روی زمین‌اند، و در سینهٔ هریک دلی می‌طپد، فقط دو دل هست که برای من می‌طپد و آن دو دل پدر و مادر من است و من قدر این دو دل را نشناختم و حرمت آنها را رعایت نکردم. خود را در همهٔ جهان بی‌کس و بی‌تکیه‌گاه می‌دیدم؛ زیرا از آنها که کس و تکیه‌گاهم بودند، به قهر جدا گشته بودم. می‌اندیشیدم که نامه‌ای بنویسم و پوزش بخواهم، امّا می‌ترسیدم که خفیف گردم یا جواب نامه‌ام را ندهند یا بگویند دیدی اعتنایت نکردند، خودت از درِ عذرخواهی بازگشتی! سرانجام به خود جرأت دادم و نامه‌ای مبنی بر اعتراف به تقصیر و طلب عفو نوشتم و به پست دادم. در این بیم و امید بودم که جواب چه خواهد بود که دیدم زودتر از موعد معمول، پاسخ مشروحی از پدرم رسید، مبنی بر منتهای لطف و مرحمت و تحسین و تمجید، بدون یک کلمه توبیخ یا تخفیف. نوشته بود: پس از رفتن نورچشمی، من و مادرت خیلی نگران بودیم که مبادا بر آن فرزند عزیز بد بگذرد، تا بحمدالل‍ه نامه‌ات رسید و از دو جهت باعث مسرّت گشت: یکی باخبر گشتن از سلامتی آن نور چشمی، دیگر آنکه دانستیم آن نورچشم مکرّم در یاد پدر و مادر مهجور خود هست. آن‌گاه اظهار محبت فراوان کرده و نوشته بود هرچه لازم داری، از پول و اشیاء دیگر بنویس تا انشاءالل‍ه تدریجاً فرستاده شود و چیزهایی هم با مسافر فرستاده بود. ▫️زمانه پندی آزاده‌وار داد مرا زمانه را چو نکو بنگری همه پند است». 📚 با راست‌قامتان پهنهٔ اندرز : یادنامهٔ مرحوم راشد ، ص 15 . ‌‌‌ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ 🔴 عیسی و گناهکار روزی عیسی با جمعی از حواریون به راهی می گذشت ، ناگاه گنهکاری تباه روزگار که در آن زمان به فسق و فجور معروف و مشهور بود آنان را بدید ، آتش حسرت در سینه اش افروخته شد ، آب ندامت از دیده اش روان گشت ، تیرگی روزگار و تاریکی حال خود را معاینه دید ، آه جگر سوز از دل پرخون برکشید و با زبان حال گفت : یا رب که منم دست تهی چشم پرآب پس با خود اندیشید که هر چند در همه عمر قدمی به خیر برنداشته ام و با این آلودگی و ناپاکی قابلیت همراهی با پاکان را ندارم ، اما چون این گروه دوستان خدایند ، اگر به مرافقت و موافقت ایشان دو سه گامی بروم ضایع نخواهد بود ؛ پس خود را سگ اصحاب ساخت و بدنبال آن جوانمردان فریادکنان می رفت . یکی از حواریون باز نگریست و آن شخص را که به نابکاری و بدکاری شهره شهر و مشهور دهر بود دید که به دنبال ایشان می آید ، گفت : یا روح اللّه ! ای جان پاک ! این مرده دل بی باک را کجا لیاقت همراهی با ماست و بودن این پلید ناپاک از پی ما در کدام مذهب رواست ؟ او را از ما بران تا ما را دنبال نکند و از همراهی ما جدا شود که مبادا شومی گناهانش دامن زندگی ما را بگیرد !! عیسی علیه السلام در اندیشه شد تا به آن شخص چه گوید و چگونه عذر او را بخواهد ، که ناگاه وحی الهی در رسید : یا روح اللّه ! دوست خودپسند و دچار پندار خود را بگوی تا کار از سر گیرد ، که هر عمل خیری تا امروز از او صادر شده به خاطر نظر حقارتی که به آن مفلس انداخت از دیوان و دفتر عمل او محو کردیم و آن فاسق گناهکار را بشارت ده که به آن حسرت و ندامت که به پیشگاه ما پیش آورد ، مسیر توفیق به روی او گشودیم و دلیل عنایت را در راه هدایت به حمایت او فرستادیم 📚تفسیر فاتحه الکتاب : 63 ‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌹 سلام بر تو ای مولایی که دستگیر درماندگانی. بشتاب ای پناه عالم که زمین و زمان درمانده شده! 🌼 السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ 🌼 ...وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ و 🌼 سلام بر تو اي پرچم برافراشته 🌼 سلام بر تو ای فريادرس 🌼 و ای رحمت گسترده 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹🍃🌹🍃
🔴 زندگی کَلَمی ✍شخصی گرسنه بود برایش کلم آوردند اولین بار بود که کلم می‌دید. با خود گفت: حتما میوه‌ای درون این برگها است ‌اولین برگش‌ را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید. و زیر آن برگ یک برگ دیگر و... با خودش گفت: حتما میوه‌ی ارزشمندی است که اینگونه در لفافه‌اش نهادند. گرسنگی‌اش بیشتر شد و با ولع بیشتر برگها را می‌کند و دور می‌ریخت. وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوه‌ای در کار نبود! آن زمان بود که دانست کلم مجموعه‌ی همین برگهاست. ما روزهای زندگی را تند تند ورق می‌زنیم و فکر می‌کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم! زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم بنابراین قدر فرصت‌ها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ 🌼 مثال مرگ، برای شایستگان 🌼 ✍شخصی از امام جواد (علیه السلام) پرسید، چرا عده ای از مسلمانان از مرگ هراسانند و آن را ناخوش دارند. امام جواد (علیه السلام) فرمود: زیرا آنها مرگ را نمی شناسند از این رو آن را خوش ندارند. اگر آن را می شناختند و از دوستان خدا بودند، آن را دوست داشتند، و می دانستند آخرت برای آنها، بهتر از دنیا است. سپس امام جواد (علیه السلام) برای روشن نمودن مطلب، این مثال را زد و به او فرمود: چرا کودک و دیوانه، دوائی را به حال او سود دارد و موجب تسکین درد آنها می شود، دور می کنند و نمی خورند؟ امام جواد (علیه السلام) فرمود: سوگند به کسی که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق مبعوث کرد، کسی که خود را برای مرگ، آماده کامل کند، فایده آن مرگ برای او از فایده این دارو برای بیمار بیشتر است، آگاه باشید، اگر آنها (که خود آماده کرده اند) می دانستند که مرگ برای آنها پلی به سوی نعمتهای الهی است، با علاقه ای بیش از علاقه خردمند بیدار، به دارو، برای دفع آفات و تحصیل سلامتی، آن مرگ را می طلبیدند. نیز روزی امام جواد (علیه السلام) به بالین بیماری از یارانش رفت، دیدی گریه می کند و در مورد مرگ بی تابی می کند، امام جواد (علیه السلام) به او فرمود: ای بنده خدا! از این رو از مرگ می ترسی که آن را نمی شناسی، هرگاه بدنت پر از چرک گردد، و زخمها و بیماری های پوستی بردارد تو بدانی که اگر به حمام بر وی و بدن خود را شستشو بدهی، همه آنها چرکها و زخمها، برطرف می گردد، آیا با علاقه به حمام برای شستشو می روی؟ و یا به حمام رفتن را دوست نداری؟ بلکه دوست داری که آن چرکها و زخمها در بدنت بماند؟ او عرض کرد: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، دوست دارم که به حمام بروم. امام جواد (علیه السلام) فرمود: فذالک الموت هو دللک الحمام... آن مرگ همان حمام است، و آخرین مرحله برای زدایش گناهانت و پاکی از پلیدی معصیت هایت می باشد پس هرگاه بر مرگ وارد شدی و از آن گذشتی، و از هر گونه غم و اندوه و رنج و نجات می یابی و به هر گونه سرو و شادی می رسی. در این هنگام آن بیمار، آرامش یافت و بیانات امام جواد (علیه السلام) او را با نشاط نمود و تسلیم مرگ گردید، چشمش را فرو خوابانید و از دنیا رفت. 📚 معانی الاخبار صدوق، ص290 ‌‌‌‌ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ ✍ نصیحتی عالمانه و برگرفته از روایات، به ذاکرین و واعظین، از لسانِ شیخ عباس قمی رحمه الله ⚠️ از جعل و دروغ _ تا تعیین پول! 👈🏻 ایشان می‌نویسد: شایسته است سلسله جلیله اهل منبر و ذاکرین که عَلمِ عزای امام حسین علیه‌السلام را به دوش گرفته‌اند، مراقب باشند که از این طریق دنبال جاه و مال نباشند و اخلاص را از دست ندهند. غِنا نخوانند و به نوجوان نیز چنین خواندنی نیاموزند. دروغ نگویند و بر خدا و اهل بیت علیهم‌السلام نیز دروغ نبندند. بدونِ اذن گرفتن از بانی مجلس روی منبر نروند. نالایقان و نااهلان را دعا و مدح نکنند. افرادی از اهل مجلس را که نمی‌توانند گریه کنند طعن نزنند. به بزرگان مذهب توهین نکنند. ترک تقیه نکنند. تفرقه نیندازند. فاسقین و مجرمین را تقویت نکنند. جعل حدیث نکنند. تفسیر به رأی از قرآن نکنند. احادیث را با مضامین باطل تأویل نکند. برای داغ شدن مجلس غُلو نکنند و کفر نگویند. حکایات مضحکه و اشعار فسق و فجور و زبانِ‌حالِ دروغ نخوانند. مجلس را بی جهت طول ندهند. مبادا از مذمت دنیاطلبی و غرور بگویند و دم از زهد و اخلاص زنند و خود را متصف به این اوصاف نشان دهند، ولی خودشان بخاطرِ عدم‌پذیرایی و عدم‌التفاتِ بانی مجلس به آنان (که سرش به مجلس داری گرم است) برَنجند و دَرهم شوند و گلایه کنند و اخلاصشان از بین رود که با این حال شایسته نیست خود را چاکر سیدالشهدا علیه السلام بدانند. و مبادا بخاطر حفظیاتشان از مطالب و معارف که روی منبر می‌گویند، خود را از صفات رذیله عاری ببینند و فقط مستمعین را در معرضِ صفات رذیله بدانند. 👈🏻 تكليف مستمعان و بانيان مجالس‏: امّا تكليف ديگران كه از واعظ و مرثیه‌خوان بهره‌‏مند شوند و به فيوضات بى‏‌حدّ و شماره رسند، چه صاحب مجلس و چه غير او از حاضرين و مستمعين، اعانت و رعايت و توقير و اكرام و احسان و انعام است به واعظ و مرثیه‌خوان، با مال و زبان و ساير جوارح بقدر آنچه از قوّه برآيد و از عهده تواند درآيد و آنچه با او كنند هرگز وفا به حقّى كه در اين عمل بر ايشان پيدا كرده نخواهد كرد. چه آنچه با او كنند و به او دهند از متاع دنيا، تمام به يك تارِ جامهٔ بهشتى كه هزارها از آن توسّط آن روضه‏‌خوان به آن‏ها رسيده مقابله نخواهد كرد؛ پس هرچه دهند كم دادند و هرچه كنند كم كردند. چنانچه سيره مرضيّه ائمه طاهرين عليهم السّلام چنين بوده با اين طايفه و امثال ايشان. لَختى رجوع به احاديث و آثار كن ببين حضرت امام زين العابدين عليه السّلام چگونه عطاها فرمود به فرزدقِ شاعر پس از آن كه قصيده معروفه را خواند. و ملاحظه كن عطاى حضرت صادق عليه السّلام را به اشجع سلمى پس از آن كه به عيادت آن حضرت آمد و دو بيت خواند و نزد حضرت چهارصد درهم بود که به وى عطا فرمود و او نیز شُكركنان گرفت و برفت. حضرت او را طلبيد و انگشترى به او عطا كرد كه ده هزار درهم قيمت داشت‏. همین‌گونه بوده سیره سائر أئمه طاهرین که از پیش خود هدیه‌ای به آنان می‌دادند. (سپس ایشان به نقل چند روایت در این زمینه می‌پردازد) 📚 منتهی‌ الآمال ، نشر دلیل ما ، ٢/١٠٨٠ . ‌‌‌ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ ✍امـام علـى (ع): مردى نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و گفت: به من كارى بياموز كه خداوند ، به سبب آن ، مرا دوست بدارد و مردم نيز دوستم بدارند، و خدا دارايى ام را فزون گرداند و تن درستم بدارد و عمرم را طولانى گرداند و مرا با تو محشور كند. حضرت فرمود: «اينها يى كه گفتى شش چيز است كه به شش چيز ، نياز دارد: ❶ اگر مى خواهى خدا تو را دوست بدارد ، از او بترس و تقوا داشته باش. ❷ اگر مى خواهى مردم دوستت بدارند ، به آنان نيكى كن و به آنچه دارند ، چشم مدوز. ❸ اگر مى خواهى خدا دارايى ات را فزونى بخشد ، زكات آن را بپرداز. ❹ اگر مى خواهى خدا بدنت را سالم بدارد ، صدقه بسيار بده. ❺ اگر مى خواهى خداوند عمرت را طولانى گرداند ، به خويشاوندانت رسيدگى كن ؛ ❻ و اگر مى خواهى خداوند تو را با من محشور كند ، در پيشگاه خداى يگانه قهّار ، سجده طولانى كن. 📚📚 منابع أعلام الدين ص 268 بحار الأنوار ج 85 ص 164 ح 12 ‌ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ 🔴از چشمم بدی دیدم از شما ندیدم در زمانهای قدیم یک روستائی جل و پلاسش را برداشت و به ده همسایه رفت و مهمان دوستش شد. نه یک روز نه دو روز نه سه روز بلکه چند هفته ای آنجا ماند. یک روز زن صاحبخانه که از پذیرائی او خسته شده بود به شوهرش گفت: بیا یک فکری کنیم شاید بتوانیم این مهمان سمج ر ا از اینجا بیرون کنیم. با همدیگر مشورت کردند دست آخر زن گفت امروز تو که از بیرون آمدی بنا کن به کتک زدن من و بگو چرا به کارهای خانه نمی رسی و هرچه میگویم گوش نمیکنیو من با گریه و زاری میروم پیش مهمان میگویم شما که چند هفته است منزل ما هستی و امروز هم میخواهی بروی آیا در این مدت از من بدی دیدی؟ شاید به این وسیله خجالت بکشد و برود. مرد قبول کرد و روز بعد که از سرکار به خانه آمد بنا کرد با زنش اوقات تلخی کردن و دست به چوب برد و بنا کرد به کتک زدن زن. زن گفت چرا مرا میزنی؟ شوهر گفت نافرمانی میکنی. زن گریه کنان به مهمان پناه برد و گفت ای برادر تو که چند هفته است منزل ما هستی و امروز دیگر میخواهی بروی آیا از من نافرمانی دیده ای؟ مهمان با خونسردی گفت: من چند هفته است اینجا هستم و چند هفته دیگه هم خواهم ماند، اما از چشمم بدی دیدم از شما ندیدم ‌‌‌ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌼داستان آیت الله شفتی و دعای سگ گرسنه ✍نمی دانم نام آیت الله شفتی را شنیده اید یا خیر؟ اما داستان جالب و آموزنده ای است. یکی ازعلمای ربانی قرن دوازدهم مرحوم سید محمد باقر رشتی معروف به حجه الاسلام شفتی است که از مجتهدین برازنده و پرهیزکار بود، او بسال 1175 ه-ق درجرزه طارم گیلان دیده به جهان گشود و بسال 1260درسن 85سالگی در از دنیا رفت و مرقد شریفش درکنار مسجد سید اصفهان، معروف ومزار علاقمندان است. وی درمورد نتیجه ترحم، و فراز و نشیب زندگی خود، حکایتی شیرین دارد که دراینجا می آوریم: حجه السلام شفتی درایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری بود که غالبا لباس او از زیادی وصله به رنگهای مختلف جلوه می کرد، گاهی ازشدت گرسنگی و ضعف غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان می نمود و به کسی نمی گفت. روزی درمدرسه علمیه اصفهان، پول نماز وحشتی بین طلاب تقسیم می کردند، وجه مختصری از این ناحیه به اورسید، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید و به مدرسه بازگشت، درمسیر راه ناگاه درکنار کوچه ای چشمش به سگی افتاد که بچه های او به روی سینه او افتاده وشیر می خوردند، ولی از سگ بیش ازمشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حرکت نداشت. حجه الاسلام به خود خطاب کرده وگفت: اگر از روی انصاف داوری کنی، این برای خوردن جگر از تو سزاوارتر است، زیرا هم خودش و هم بچه هایش گرسنه اند، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلو آن سگ انداخت. خود حجه السلام شفتی نقل می کند: وقتی که پاره های جگر را نزد سگ انداختم گویی اورا طوری یافتم که سربه آسمان بلند کرد و صدائی نمود، من دریافتم که او درحق من دعا می کند. ازاین جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان، از زادگاه خودم شفت مبلغ دویست تومان برای من فرستاد وپیام داد که من راضی نیستم از عین این پول مصرف کنی، بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و از سود تجارت، از او بگیر و مصرف کن. من به همین سفارش عمل کردم، به قدری وضع مالی من خوب شد که ازسود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی بدستم آمد و با آن حدود هزاردکان وکاروانسرا خریدم و یک روستا را در اطراف محلمان بنام گروند به طور دربست خریداری نمودم، که اجاره کشاورزی آن هرسال نهصد خروار برنج می شد، دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از در خانه من نان می خوردند، تمام این ثروت و مکنت بر اثر ترحمی بودکه من به آن سگ گرسنه نمودم، و او را برخودم ترجیح دادم. 📙 اقتباس ازکتاب صد و یک حکایت ،ص 158 ‌ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ 💠 عنایت حضرت زینب سلام الله علیها ✍یكى از شیعیان ، به قصد زیارت قبر بى بى حضرت زینب علیها السلام از ایران حركت كرد تا به گمرك ، در مرز بازرگان ، رسید. شخصى كه مسئول گمرك بود، پیر زن را خیلى اذیت كرد و به شدت او را آزار روحى داد. مرتب سؤ ال مى كرد: براى چه به شام مى روى ؟ پولهایت را جاى دیگر خرج كن . زن گفت : اگر به شام بروم ، شكایت تو را به آن حضرت علیها السلام مى كنم . گمركچى گفت : برو و هر چه مى خواهى بگو، من از كسى ترسى ندارم . زن پس از اینكه خودش را به حرم و به قبر مطهر رساند، پس از زیارت با دلى شكسته و گریه كنان عرض كرد: اى بى بى ! تو را به جان حسین ات انتقام مرا از این مرد گمركچى بگیر. زن هر بار به حرم مشرف مى شد، خواسته اش را تكرار مى كرد. آن شب در عالم خواب بى بى زینب سلام الله علیها را دید كه آن را صدا زد. زن متوجه شد و پرسید: شما كیستید؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: دختر حضرت على بن ابى طالب علیهما السلام هستم ، آیا از این مرد شكایت كردى ؟ زن عرض كرد: بله ، بى بى جان ! او به واسطه دوستى ما به شما مرا به سختى آزار داد من از شما مى خواهم انتقام مرا از او بگیرید. بى بى فرمودند: به خاطر من از گناه او بگذر. زن گفت : از خطاى او نمى گذرم . بى بى سه بار فرمایش خود را تكرار كرد و از زن خواست كه گمركچى را عفو كند و در هر بار زن با سماجت بسیار بر خواسته اش اصرار ورزید. روز بعد زن خواسته اش را دوباره تكرار كرد. شب بعد هم بى بى را در خواب و به زن فرمود: از خطاى گمركچى بگذر. باز هم زن حرف بى بى را قبول نكرد و بار سوم بى بى به او فرمودند: او را به من ببخش ، او كار خیر كرده و من مى خواهم تلافى كنم . زن پرسید: اى بانوى دو جهان ! اى دختر مولاى من ، این مرد گمركچى كه شیعه نبود، این قدر مرا اذیت كرد، چه كارى انجام داده كه نزد شما محبوب شده است ؟ حضرت فرمودند: او اهل تسنن است ، چند ماه پیش از این مكان رد مى شد و به سمت بغداد مى رفت . در بین راه چشمش به گنبد من افتاد، از همان راه دور براى من تواضع و احترام كرد. از این جهت او بر ما حقى دارد و تو باید او را عفو كنى و من ضامن مى شوم كه این كار تو را در قیامت تلافى كنم . زن از خواب بیدار شد و سجده شكر را به جاى آورد و بعد به شهر خود مراجعت كرد. در بین راه گمركچى زن را دید و از او پرسید: آیا شكایت مرا به بى بى كردى ؟ زن گفت : آرى اما بى بى به خاطر تواضع و احترامى كه به ایشان كردى ، تو را عفو كرد. سپس ماجرا را دقیق بازگو كرد. مرد گفت : من از قوم قبیله عثمانى هستم و اكنون شیعه شدم . سپس ‍ ذكر شهادتین را به زبان جاى كرد 📚 200 داستان از فضایل مصایب و کرامات حضرت زینب ‌‌‌ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘