🧿خرافه در دوره قاجار
از ناخن هدهد تا مالیدن روغن گرگ به لباس
در دوره قاجار، عبور زنان از زیر شکم فیل به منظور رفع نازایی که گاهی صحنه هایی مضحک را به همراه داشت، (ر.ک: حاجی بابای اصفهانی، ص 58)
و یا مالیدن روغن گرگ به لباس زن برای دلسرد کردن شوهرش از او
خوراندن زهره گرگ به زن برای رفع نازایی
و استفاده از ناخن هدهد برای زمان بندی
و چشم خفاش برای خواب بندی
جگر میمون اکسیر محبت و ... (ر.ک: قبله عالم، ص 47)
کارهایی بود که از سوی زنان در این دوره انجام می شد.
این نفهمی و القای خرافات و جادو و جنبل دامن زنان دربار را نیز گرفته بود، به طوری که در سبب ناپدید شدن و یا مرگ فرزندان ناصرالدین شاه نقش مؤثری داشت.
(ر.ک: سفرنامه یوشید اماساهارو، ص 2111)
افکار و عقاید خرافی در میان شاهان و درباریان سلسله قاجاریه نیز بسیار رواج داشت، گویند:
خرافه پرستی فتحعلی شاه مانع از درک صحیح او از شرایط حساس کشور می شد.
(ر.ک: مشروطه سازان، ص 90-92)
مظفرالدین شاه مردی موهوم پرست و خرافاتی بود که بی تدبیری و ضعیف النفس بودنش از مهمترین دلایلی بود که وی را آلت دست درباریان ساخت و او را با مشکلات بزرگی مواجه کرد.(ر.ک: تهران دارالخلافه در یکصد سال پس، ص 53)
#منبع: ره افسانه(گفتارهای دین شناختی درباره خرافات، به کوشش سید محمدعلی ایازی و حسن پویا، جلد اول، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1390)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
روزی عده ای کودکان بازی میکردند حضرت موسی از کنارشان گذشت. کودکی گفت:موسی ما میخواهیم مهمانی بگیریم و خدا را دعوت کنیم از خدا بخواه در مهمانی ما شرکت کند. موسی گفت من میگویم اما نمیدانم خدا قبول کند یا خیر ؟ موسی به کوه رفت ولی از تقاضای کودکان چیزی نگفت.
خداوند فرمود موسی صحبتی را از یاد نبردهای ؟ موسی به یاد قولش با کودکان افتاد و خواسته کودکان را گفت.
خداوند فرمود فردا همه قوم را جمع کن و بگو مهمانی بگیرند. من خواهم آمد. مردم مهمانی گرفتند . غذا درست کردند و منتظر ماندند تا خدا بیاید .
سر ظهر گدائی به دروازه شهر آمد و تقاضای غذائی کرد. او را راندند... و باز منتظر ماندند تا خدا بیاید.
از خدا خبری نشد. خشمگین به موسی از این بدقولی نالیدند. موسی بسوی خدا رفت تا علت نیامدن را بپرسد. خداوند فرمود من آمدم اما کسی تحویلم نگرفت. من در تجلی همان گدای ژولیده بودم ...
بر گرفته از کتاب مقدس تورات.
خداوند به داوود فرمود : ای داوود اگر ژولیده شیدائی را دیدی مصاحبتش را غنیمت دان و او را تکریم گوی. زیرا او از جانب ما با تو سخن میگوید.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
تحدیر(تندخوانی)جزء۱۳قرآنکریم - <unknown>.mp3
3.89M
تندخوانی جزء سیزدهم قرآن کریم
با صدای استاد معتز آقایی.
•
هدایت شده از کانال هواداران تراکتور
کتاب #نقش_انسان_در_تقدیرات_شب_قدر
نوشته ؛ محمد شجاعی
✍ به چشم برهم زدنی، به شبهای قدر میرسی، و باید از "چشمانداز" زندگیاَت برای خُدایی تعریف کنی که قرار است پای همهی دغدغههایت را امضاء کند!
🌟 "چه بخواهم، چه نخواهم" های این شبها،
- که در قاموسِ حساب و کتاب خدا، از هزار ماه بالاتر است - یقهگیرمان نمیشود اگر ؛
× باطن این شب را بدرستی شناخته باشیم،
× و بدانیم قلّهی آرزوهایمان را چگونه بچینیم، تا از بالاترین ظرفیت این سفره، بهره ببریم.
▫️لینک مستقیم خرید کتاب؛
👉 b2n.ir/g08515
@olama12
🔴 زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
مرد زاهدی، روزی به مهمانی شخصیتی بزرگ رفت. هنگام غذا خوردن فرا رسید. زاهد از عادت همیشگی غذا کمتر خورد .
بعد از غذا، نوبت نماز خواندن رسید. مرد زاهد به نماز ایستاد، اما بر خلاف همیشگی، نماز را طولانی به جا آورد. پس از آنکه به خانه رسید، از همسرش طعام خواست.
پسر او که همراهش بود، با تعجب پرسید: مگر در مهمانی به اندازه کافی غذا نخوردی؟
پدر گفت: کم خوردم تا آدم پرخوری جلوه نکنم و برای روزهای آینده برای خود موقعیتی کسب کنم !
پسر با شنیدن شرح ریا کاری پدر به او گفت: پدر جان! نمازت را نیز قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید !
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🖌باید کاسه ی صبرت لبریز شود!
مادری بی قرار آمد خدمت امام صادق علیه السلام، گفت: خیلی وقت است پسرم از مسافرت برنگشته، خیلی نگرانم! حضرت فرمودند: صبر کن پسرت برمیگردد.رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت: پس چرا پسرم برنگشت؟
حضرت فرمودند: مگر نگفتم صبر کن خب پسرت برمیگردد دیگر
رفت اما از پسرش خبری نشد، برگشت؛
آقا فرمودند: مگر نگفتم صبر کن
مادر دیگر طاقت نیاورد،گفت: آقا چقدر صبر کنم؟نمی توانم صبر کنم به خدا طاقتم دیگر تمام شده
حضرت فرمود: برو خانه، پسرت برگشته است ...
رفت خانه دید واقعا پسرش برگشته ...
آمد خدمت آقا امام صادق علیهالسلام، عرضه داشت: آقا جریان چیست؟ نکند مثل رسول خدا به شما هم وحی نازل می شود؟
آقا فرموده بودند به من وحی نازل نمیشود اما ...
" عِندَ فَناء الصَبر یاتی الفَرَج "
صبر که تمام بشود فـــرج میآید
📚بحار
می دانی این روزها به خودم میگویم:
چرا ما انقدر در نبود مولایمان صبوریم؟!
چقدر کم، بیقرار نبودنشان هستیم ...
این روزها به خودم میگویم:
پس کی صبرمان تمام میشود؟؟؟
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
...
يك كسى يك سيب برداشت و گفت من با اين سيب آبروى امام صادق(ع) را میريزم. گفتند: چه كار میکنى؟ گفت: من میگويم اى امام صادق! این رزق من هست يا نه؟ اگر گفت رزقت هست، لگد میکنم. اگر گفت رزقت نيست، میخورم. هرچه امام گفت، من ضدش را انجام میدهم. آن وقت آبروى امام میريزد و امام رسوا میشود. گفتند: باشد. سيب را برد پهلوى امام صادق و گفت: آقا اين رزق من هست يا نه؟ امام به سيب نگاه كرد و يك خورده هم به قيافه ايشان نگاه كرد. نگاه به سيب، نگاه به قيافه. بعد فرمود: اگر از گلويت پايين رفت، معلوم میشود كه رزقت بوده است.
اين در فكر بود كه چه كار كند؟ يعنى گاهى وقت ها حرص میزند و پول هم جمع میکند، اما از گلويش پايين نمیرود. رزقش نيست. رزق اين نيست كه آدم دارد. داشته ها رزق نيست. كاميابى ها رزق است. خيلى ها دارند و كامياب نيستند، خيلى ها ندارند و كامياب هستند. و لذا شما بگو: خدايا يك همسر خوب به من بده! نگو خدايا پولم بده، كه همسر خوب پيدا بشود. خوب! به خدا بر میخورد. چون خيلى ها هستند بدون پول همسر خوب گيرشان مى آيد، خيلى ها بهترين جهازيه را درست میکنند، بهترين خانه ها را هم میسازند، همسر خوب گيرشان نمی آيد.
حديث داريم كه براى خدا تكليف روشن نكنيد، كه خدايا پولم بده كه بروم مكه! به توچه؟ بگو: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَام» خدايا حج میخواهم بروم. خيلى ها بى پول مكه رفتند و خيلى پولدارها مكه نرفتند.
حديث داريم چيزى را كه از خدا میخواهيد، واسطه اش را از خدا نخواهيد. بگو خدايا به من خوشى بده! نگو خانه ام بده كه خوش باشم. چون خانه را به تو میدهد و هر روز يك گوشه اش خراب میشود، و يا همسايه بد گيرت ميايد. ما بايد بندگى كنيم، خدا خدايى كند. گير ما يك چيز است و آن اينكه بندگى خودمان را فراموش میکنيم، و خدايى را ياد خدا میدهيم.
میگوييم ببين! حواست را جمع كن، هرچه من میگويم گوش بده، اگر میخواهى خداى خوبى باشى ! همچين كن، بعد همچين كن، بعد همچين كن ... بندگى خودمان را فراموش میکنيم، خدايى را ياد خدا میدهيم.
خدا میگويد: اينرا ببين! بندگى خودش را بلد نيست، دارد خدايى را ياد من میدهد. حديث داريم كه ابزار را از خدا نخواهيد. خودش را از خدا بخواهيد. خدايا يك همسر به من بده كه دوستش داشته باشم. نگو: خدايا خوشگل ترين دخترها زن من باشد. يك وقت میبينى خوشگل ترين دخترها زنت شد، اما صد عيب دارد. يا حوادثى پيش مى آيد كه با اينكه زيباست، زندگى ات شيرين نيست.
#استاد_قرائتی
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به گرمابه رفت؛ دیوی از این واقعه باخبر شد، درحال خود را به صورت سلیمان درآورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد، کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند و بر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند (از آنکه از سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمی دیدند) و چون سلیمان از گرمابه بیرون آمد و از ماجرا خبر یافت گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه برجای من نشسته دیوی بیش نیست امّا خلق او را انکار کردند و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و در عین سلطنت خود را «مسکین و فقیر» می دانست، به صحرا و کنار دریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد...
امّا دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر او مقرر شد، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد آن را در دریا افکند تا بکلّی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند...
...بتدریج ماهیّت ظلمانی دیو برخلق آشکار شد و جمله دل از او بگردانیدند و در کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را برجای او نشانند...
...در این احوال سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می گرفت، روزی ماهیی را بشکافت و از قضا خاتم گم شده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد...
...سلیمان به شهر نیامد امّا مردم از این ماجرا خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی بیرون شهر است؛ پس در سیزده نوروز بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت بازگردانند و این روز بخلاف تصوّر عام روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمان بهار است و نحوست آن کسی راست که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهر بیرون نیاید:
وقت آنست که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است
و شاید رسم خوردن ماهی در شب نوروز تجدید خاطره ای از یافتن نگین سلیمان و رمزی از تلاش انسان برای وصول به اسم اعظم عشق باشد که با نوروز و رستاخیز بهار همراه است...
📚برگرفته از کتاب «مقالات»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
📚داستان آموزنده
آن مرد متوجه شد که فقط دو روز دیگر زنده است و او زندگی نكرده است! تقويم عمرش پر شده بود و فقط دو روز خط نخورده باقی بود.
پريشان و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد؛ داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جار و جنجال راه انداخت و کفر گفت و به همه گیر داد؛ خدا سكوت كرد...
دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "بنده من، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و اين يك روز را زندگی كن!"
لا به لای هق هقش گفت: ' اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ...'
خدا گفت: 'آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمیيابد هزار سال هم به كارش نمیآيد!'
آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: 'حالا برو و يک روز زندگی كن'
او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش میدرخشيد، اما میترسيد حركت كند، میترسيد راه برود، میترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: 'وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايدهای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم'
آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد میتواند تا انتهای دنيا بدود، می تواند بال بزند، میتواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند ....
او در آن يك روز زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد و به هیچ کجا دل نبست؛ اما....
اما در همان يك روز، دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمیشناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.
او در همان يك روز زندگی كرد.
فردای آن روز فرشتهها در تقويم خدا نوشتند: ' امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست! '
قدر خود و لحظات عمری که خداوند به ما رايگان داده است را بدانیم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
@moujahedcy کانال - دعای مجیر - سماواتی.mp3
6.44M
🌹 دعــای مجیـــر با نوای: حاج مهدی سماواتی
♦️ أَجِـرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجـِيرُ
♦️پناه ده ما را از آتش ای پناه دهنده
🌹🌹🌹 دعای مجیر دعایی است رفیع الشان مروی از حضرت رسول (ص) که جبرئیل (ع) برای آن حضرت آورد در وقتیکه در مقام ابراهیم (ع) مشغول به نماز بودند وکفعمی دربلد الامین ومصباح این دعا را ذکر کرده وفرموده هر که این دعا را در ایام البیض ماه رمضان (روز ۱۳و۱۴و۱۵) بخواند گناهانشان آمرزیده شود اگر چه بعدد دانه های باران و برگ درختان وریگ بیابان باشد وبرای شفای مریض وقضا دین وغنا و توانگری و رفع غم خواندن آن نافع است.
📚مفاتیح الجنان
التماس دعا