داستان کوتاه
✍توی اتوبوس، بغل دست یه آقای میانسال نشسته بودم. تلفنش زنگ خورد و جواب داد: سلام عزیز دلم! سلام همه کس و کارم! سلام زندگیم! قربونت برم دخترم... بعدش هم دخترش گوشی رو داد به مادر و باز هم همان مهربانی در کلام. چقدر کیف کردم از این رابطهی پدر و دختری. دیدم پدری که این همه مهربانی بیسانسور خرج دخترش میکنه، مگه میشه پیش خدا مقرب نباشه؟ دختری که اینهمه مهر از پدر میگیره مگه ممکنه چهار روز دیگه دست به دامن غریبهها بشه برای جلب محبت؟!
توی جامعه که با هم مهربان نیستیم و مشغول خراش دادن دلهای هم هستیم، اقلا در خانواده به هم محبت کنیم. همین شاید تمرینی بشه برای مهربان بودن با دیگران...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Bohlol_Molanosradin
✨﷽✨
#شاه_زنان_دختر_يزدگرد
✍دركتاب مقتضب الاثر نقل شده است وقتی که ايرانيـان در جنگ قادسيه شكـست خـوردند و يـزدگرد از كـشته شدن رستـم فرّخـزاد سردار لشكـرش و عدالت عـرب مطلع گشت و دانست كه پنجاه هزار تن از سپاهش در نبرد كشته شده اند
در حالى كه با اطرافیانش عـزم فـرار داشت در ايوان كاخ خود ايستـاد و گـفت: هان اى ايـوان! درود مـن بر تو باد! آگاه باش! هم اكنون از تو روى بر می تابـم تا وقتى كـه من يا مـردى از فرزندان منكه هنوز زمان وى نزديک نشده و مـوقع آمدن وی فرا نرسيـده است ، برگرديم
سليمان ديلمى می گويد: خدمت امام جعفر صادق عليه السّلام عرض كردم قـربانت گردم مقصـود يزدگرد از يا مردى از فرزندان من چيست؟
آقا فرمودند: او مهدى صاحب الزمان است كه به امر خدا قيام خواهد كرد. واو ششمين فرزند من واولاد دخترى يـزدگرد است . او از فرزندان يزدگـرد است و يزدگرد نيز پدر وى می باشد.
میدانيد كه شاه زنان دختر يزدگرد معـروف به شهربانو مادر امـام زين العابدين علیـه السلام است.
📙 مهدى موعود ترجمه ج 51 بحار الأنوار مجلسی، علی دوانی ،تهران: 1378 ، صفحه 397 - 398
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Bohlol_Molanosradin
✨﷽✨
🔴 اهمیّت کسب و کار و طلب روزی حلال
✍علی بن عبدالعزیز گوید روزی امام صادق علیهالسلام از من احوال عمر بن مسلم (یکی از اصحابشان) را پرسیدند؛ عرضه داشتم: فدایتان شوم، او از تجارت دست برداشته و به عبادت و نماز و دعا روی آورده است! حضرت فرمودند: «وای بر او! آیا نمیداند که هر کس به دنبال کسب روزی نرود، دعایش مستجاب نخواهد شد!»
سپس فرمودند: «هنگامی که آیه: "وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَيَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ" (سوره طلاق، آیات ٢ و ٣: هر کس تقوای الهی داشته باشد، خداوند راه خروج از مشکلات را برایش قرار میدهد و از جایی که گمان نمیبرد، روزیاش را میرساند) نازل شد، عدّهای از اصحاب رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله از کسب و کار دست کشیدند و درهای خانهها را بر روی خود بسته و مشغول عبادت شدند، تا خداوند متعال روزی آنان را از طریق عبادت برساند!
وقتی که حضرت مطّلع شدند، آنان را احضار کرده و فرمودند: شما به چه انگیزهای دست از کسب و کار کشیده و به عبادت پرداختهاید؟! گفتند: یا رسول الله! خداوند روزی ما را تکفّل کرده و ما هم به عبادت او روی آوردهایم! حضرت فرمودند: (اشتباه کردید!) هر کس چنین کند، دعای او پذیرفته نخواهد شد؛ بر شما باد طلب کردن روزی حلال.»
📚 تهذيب الأحكام (شیخطوسی)، ج6، ص٣٢٣
تذکرة الفقهاء (علامهحلی)، ج12، ص125
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Bohlol_Molanosradin
✨﷽✨
#داستان_کوتاه
✍روزی مردی از کنار جنگلی می گذشت مرد دیگری را دید که با اره ای کند به سختی مشغول بریدن شاخه های درختان است .پرسید ای مرد چرا اره ات را تیز نمی کنی تا سریعتر شاخه ها را ببری . مرد گفت وقت ندارم باید هیزم ها را تحویل دهم کارم خیلی زیاد است و حتی گاه شب ها هم کار میکنم تا سفارش ها را به موقع برسانم .
دیگر وقتی برای تیز کردن اره نمی ماند .مرد داستان ما اگر گاهی می ایستاد و وقتی برای تیز کردن اره می گذاشت شاید دیگر با کمبود وقت مواجه نمی شد چون بدون شک با اره کند نمی توان سریع و موثر کار کرد .
حکایت بیشتر ما انسانها نیز همین است .باید اندکی تامل کنیم . گاه ذهن ما بسیار درگیر کار یا تحصیل است و ما با فشار زیاد سعی در پیش کشیدن خود داریم .گاه باید بایستیم و به درون خود رسیدگی کنیم و اره ذهن و روح خود را تیز کنیم زندگی ترکیبی است از تناقض هاست.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Bohlol_Molanosradin
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍روباهی در راهی ماهی بزرگی دید. با خود اندیشه کرد این ماهی بزرگ در این راه چه میکند؟ از خوردن آن ترسید و سراغ گرگ نادانی رفت که در آن صحرا خانه داشت و به او گفت: پسر عمو جان! غذای خوبی یافتم، دلم نیامد بدون شما آن را میل نمایم؛ پس شما را برای آن دعوت میکنم. گرگ نادان چون به مقصد رسید روباه گفت: بفرما پسر عمو جان!
🐠گرگ چون پا روی ماهی گذاشت از اطرافش تور صیاد جمع شد و با ماهی به هوا رفت و ماهی از حلقۀ تور لیز خورد و با سر به زمین افتاد. روباه چون ماهی بر زمین دید نزدیک شد و آن را میل نمود.
🏜گرگ گفت: پسر عمو جان! ساعتی پیش که من در خانۀ خود آرمیده بودم تو را میل به غذا نبود، حال چگونه تو را اشتهاء آمده است در حالی که من در تور گرفتار شدهام؟!
‼️روباه گفت: پسر عموی عزیزم! کسی که تو را در تور کرده قطعا فکر غذای تو هم هست. این من بدبخت هستم که مشتری و طالبی ندارم، پس ماهی از آن من است. چه کنم که نه تو را میتوانم پایین بیاورم و از ماهی به تو بدهم و نه قدرت آوردن ماهی به آن بالا را دارم، مرا ببخش!!!
🐕گرگ نادان از کلام روباه در شگفت شد و گفت: من در حیرتم، کنون که مرا گرفتار ساختی و صید خود براحتی از نادانی من به دام انداختی، این همه چاپلوسی تو برای چیست؟!
⛔️روباه گفت: پسر عموی عزیزم، هر عاقلی باید آیندهنگر باشد. من باید مراقب خودم باشم که شاید روزی تو از آن تور به پایین آمدی و سراغ من گشتی....
این مَثَل بدان آوردم که بدانی هر لقمۀ چرب و نرمی که هدیه شود، از دوست داشتن ما نیست. آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانهای است که قربانیات کنند
و اگر با کسی دشمن شدیم برای روزی که شاید او را ببینیم خال سفیدی هم بر خود در روابط دوستیمان با او به جای گذاریم و پیش بینیکنیم و همۀ درها را بر روی خود نبندیم.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Bohlol_Molanosradin
✨﷽✨
🏴روایتی بسیار عجیب و زیبا درباره زیارت سیدالشهداء(ع):
✍دعای امام صادق(ع) در حق زائران امام حسین(ع): معاوية بن وهب نقل كرده: اذن خواستم كه بر امام صادق(ع) داخل شوم، به من گفته شد كه داخل شو، پس داخل شده آن جناب را در نمازخانه منزلشان يافتم. پس نشستم تا حضرت نمازشان را تمام كردند. پس شنيدم كه با پروردگارشان مناجات نموده و میگفتند:
بار خدايا، اى كسى كه ما را اختصاص به كرامت داده و وعده شفاعت دادی... من و برادران و زائرين قبر پدرم حسين(ع) را بيامرز؛ آنان كه اموالشان را انفاق كرده و ابدانشان را به تعب انداختهاند، به جهت ميل و رغبت در احسان به ما و به اميد آنچه در نزد توست به خاطر صله و احسان به ما و به منظور ادخال سرور بر پيغمبرت(ص) و به جهت اجابت كردنشان فرمان ما را و به قصد وارد نمودن غيظ بر دشمنان ما... بار خدايا، دشمنان ما، به واسطه خروج بر ايشان، آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند؛ ولى اين حركت اعداء، ايشان را از تمايل به ما باز نداشت و اين ثبات آنان از باب مخالفتشان است با مخالفين ما؛
پس تو اين صورتهایى كه حرارت آفتاب آنها را در راه محبّت ما تغيير داده مورد ترحّم خودت قرار بده و نيز صورتهایى را كه روى قبر اباعبدالله(ع) میگذارند و برمیدارند مشمول لطف و رحمتت قرار بده و همچنين به چشمهایى كه از باب ترحم بر ما اشك ريختهاند نظر عنايت فرما... خداوندا، من اين ابدان و اين ارواح را نزد تو امانت قرار دادم تا در روز عطش اكبر كه بر حوض كوثر وارد میشوند، آنها را سيراب نمایى.
هنگامى كه امام از دعا فارغ شدند، عرض كردم: فدايت شوم، اين فقرات و مضامين ادعيهاى كه من از شما شنيدم، اگر شامل كسى شود كه خداوند عز و جلل ا نمیشناسد، گمانم اين است كه آتش دوزخ هرگز به آن فائق نيايد! به خدا سوگند آرزو دارم حضرت امام حسين(ع) را زيارت كرده ولى به حج نروم. امام(ع) به من فرمودند: چقدر تو به قبر آن جناب نزديك هستى، پس چه چيز تو را از زيارتش باز میدارد؟ سپس فرمودند: اى معاويه، زيارت آن حضرت را ترك مكن. عرض كردم: فدايت شوم، نمیدانستم كه امر چنين بوده و اجر و ثواب آن اين مقدار است.
🔺️حضرت فرمودند: اى معاويه، كسانى كه براى زائرين امام حسين(ع) در آسمان دعا میکنند، به مراتب بيشتر هستند از آنان كه در زمين براى ايشان دعا و ثنا مینمايند.»
📚کامل الزیارات، باب40، ح2
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Bohlol_Molanosradin
✨﷽✨
⚜ حکایتهای پندآموز⚜
🔹ابلیس و نوحنبی🔹
✍وقتی که نوح نبی علیه السلام قوم خود را نفرین کرد و هلاکت آنها را از خدا خواست و طوفان همه را در هم کوبید، ابلیس نزد او آمد و گفت: تو حقی برگردن من داری که من می خواهم آن را تلافی کنم!!!
حضرت نوح در تعجب کرد و گفت:
بسیار بر من گران است که حقی بر تو داشته باشم ، چه حقی؟ ابلیس ملعون گفت همان نفرینی که درباره قومت کردی و آنها را غرق نمودی و احدی باقی نماند که من او را گمراه سازم ، من تا مدتی راحتم ، تا زمانی که نسلی دیگر بپاخیزند و من به گمراه ساختن آنها مشغول شوم
حضرت نوح نبی علیه السلام با این که حداکثر کوشش را برای هدایت قومش کرده بود، با این حال ناراحت شد و به ابلیس فرمود: حالا چگونه می خواهی این حق را جبران کنی؟ابلیس گفت: در سه موقع به یاد من باش! که من نزدیکترین فاصله را به بندگان در این سه موقع دارم:
1⃣هنگامی که خشم تو را فرا می گیرد به یاد من باش!
2⃣هنگامی که میان دو نفر قضاوت می کنی به یاد من باش!
3⃣ و هنگامی که با زن بیگانه تنها هستی و هیچکس در آنجا نیست باز به یاد من باش!
📚بحارالانوار، ج11، صفحات 288 و293
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Bohlol_Molanosradin
✨﷽✨
🔴 عملی مورد رضایت امام زمان (عج)
✍آیتالله بهجت(ره): آقایی میگفت: محضر امام زمان علیه السلام مشرّف شدم، ولی نمیدانستم اصلاً محضر چه کسی هستم! کمی صحبت کردیم و با هم حرف زدیم. بعد از اینکه دیدارمان تمام شد، یکدفعه به خود آمدم که ای وای کجا بودم؟! محضر چه کسی بودم؟! این آقا چه کسی بودند؟! اما دیدم دیگر گذشته است.
این آقا میگفت که من ضمن صحبتهایم به ایشان عرض کردم: خیلی میل دارم یک کاری انجام دهم؛ یک عملی را انجام دهم که بدانم مورد توجه حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف است و بدانم اگر من آن کار را انجام دهم، مورد توجه حضرت میشوم. کار خوبی باشد و مورد پسند حضرت باشد. مدام اینها را تکرار کردم.
حضرت فرمود: یکی از آن کارهایی که خیلی مورد توجه واقع میشود، این است که به محض اینکه صدای #اذان بلند شد، دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...» را بخوانی!
🔺 [این نقل] خیلی موافق اعتبار است!
📚برگرفته از کتاب «حضرت حجت علیهالسلام »؛ مجموعه بیانات آیتالله بهجت قدسسره درباره حضرت ولیعصر عج
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Bohlol_Molanosradin
✨﷽✨
#آیت_اللهی_در_کاباره_و_سرو_مشروب❗️
✍لبنان به عروس خاورمیانه معروفه ، انواع و اقسام فساد هم توش هست ، امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که خیلی تو مردم محبوب بود یه روز کاملا ناگهانی وارد یک کاباره شد ، همه مشغول میگساری بودند ، یدفه همه تا او را دیدند دست و پای خودشون و گم کردند اما در میان تعجب همه سید هم پشت میز میکده نشست و به خدمتکار گفت برای من هم مشروب خوب بیاورید ، سکوتی به آنجا حاکم شد اما او شوخی نمیکرد و جدی گفت پس چرا وایسادی ؟ خدمتکار رفت با حالت شرمندگی یه پیاله مشروب آورد گذاشت جلوی سید ...
همه با تعجب بهش نگاه میکردن که چی میشه که ناگهان سید یه تیکه جگر از گوشه عبایش دراورد و انداخت تو لیوان مشروب ، و به صحبت با جوانها ادامه داد ، بعد مدت خیلی کمی جگر بسیار کوچک شده بود و انگار تو مشروب حل شده بود ، ناگهان سید برنامه اصلیشو شروع کرد ، و گفت رفقا اسلام برا همین میگه مشروب نخورید ، ببینید این مشروب با این تیکه جگر چی کار کرد ، دقیقا همین ضرر رو به بدنتون میزنه ...
🍃او همیشه این مدلی نهی از منکر میکرد ، البته این مدل نهی از منکر خیلی هنر میخواست و هزینه داشت و ممکن بود مورد تهمت ها واقع بشی اما او میدونست تو جایی که سبک زندگی ها کاملا غربی شده باید یکمی با جوانها همراه شد بعد حرف اصلیتو بزنی ، این جوری بود که همه بهش میگفتن مسیح لبنان و بزرگ و کوچیک مریدش بودن...
📚به نقل از حجت الاسلام زائری
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Bohlol_Molanosradin
✨﷽✨
#پندانه
🌼کار نیکی که با ریا انجام شود، تبدیل به شر میشود
✍دو مرد هندو گازر (لباسشوی) بودند که در رود سند لباسهای مردم را میشستند. آنان از منزل مردم لباسهایشان را میگرفتند، در رود سند میشستند و هنگام غروب بعد از خشکشدن تحویلشان میدادند. «پادرا» مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباسها سکه یا اسکناسی مییافت. آن را کنار میگذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما «سونیل» مردی بود که اگر سکهای مییافت که صاحب آن ثروتمند بود، آن را برگشت نمیداد و فقط به فقرا برگشت میداد.
روزی پادرا در جیب شلواری سکهای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد، صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانهای 20متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد. سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد، تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکهای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت:این سکه را یادتان رفته بود. تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد.
وقتی سکه را تحویل داد، مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت:من 10 سکه گم کردهام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود. باید بقیه را هم بدهی. و از سونیل شکایت کرده و بهجای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد.
🔺پادار به سونیل زمان بدرقهاش به زندان گفت:هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش. بدان کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Bohlol_Molanosradin
✨﷽✨
#داستان
سليمان كنار ساحل دريا نشسته بود، چشمش به مورچهاى افتاد كه دانه گندمى را با خود به جانب دريا ميبرد، سليمان چشم از او برنداشت تا به آب رسيد، ناگهان قورباغهاى سر از آب بيرون كرد و دهان گشود، مورچه به دهان قورباغه رفت و قورباغه شناكنان به داخل دريا رفت، در حالى كه زمانى طولانى بر اين داستان گذشت و سليمان در اين مسئله با شگفتى در انديشه بود!
پس از گذشت زمان معين قورباغه از آب بيرون آمد و دهان باز كرد و مورچه از دهانش خارج شد و دانه گندم با او نبود.
سليمان مورچه را خواست و از حال و وضع و اين كه كجا بود پرسيد؟ مورچه گفت: اى پيامبر خدا در قعر دريائى كه مىبينى سنگى ميان تهى است و در آن كرم كورى قرار دارد، خدا او را در آنجا آفريده و او قدرت بيرون آمدن از آن را براى طلب معاش ندارد، مرا حضرت حق كارگزار روزى او قرار داده است و من روزىاش را براى او ميبرم البته پروردگار اين قورباغه را مأمور حمل من قرار داده و آبى كه در دهان اوست زيانى به حال من ندارد، چون قورباغه به سنگ مىرسد دهانش را به روزنه سنگ مىگذارد و من وارد آن مىشوم، پس از اين كه روزى او را به او رسانيدم از روزنه بيرون آمده وارد دهان قورباغه مىشوم و او مرا از دريا بيرون مىآورد.
سليمان به مورچه گفت: آيا از آن كرم كور تسبيحى شنيدهاى؟ مورچه گفت: آرى مىگويد:
«يا من لا ينسانى فى جوف هذه الصخره تحت هذه اللجة برزقك لا تنس عبادك المؤمنين برحمتك:»
اى خدائى كه مرا در دل اين سنگ زير اين درياى عميق نسبت به رزق و روزى ات فراموش نمىكنى، برحمتت اى مهربان خدا بندگان مؤمنت را فراموش مكن.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@Bohlol_Molanosradin