eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻ارزش خدمت به مادر دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد. چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عارفان و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت. برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم! همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، بیان پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی. عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟ ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم. حکایت @hkaitb
خرمای اعلای درجه یک جنوب (استان بوشهر)🌴🌴🌴🌴 محصولی کاملا ارگانیک و بهداشتی خوشمزه و شیره دار😋😋 بدون استفاده از هیچ گونه سمی یا کود شیمیایی❌ ارسال به سرتاسر کشور 🚛 خرما به زیر قیمت بازار به فروش میرسد این فرصتو از دست نده😍🏃 برای سفارش خرمای اعلای جنوب به کانال ما بپیوندید👇👇🌴 https://eitaa.com/joinchat/3041263793C0e99936b60
هدایت شده از ذاکرین
⭐قیمتاش بـاور نکردنیـهـ 🔥 ⭐خوردنیهاش بسیار جـذاب 🧿 ⭐ خرید مطمئن و باصرفه💪 https://eitaa.com/joinchat/3041263793C0e99936b60 کلی پیام داره ، بکوب روش تا پاک نشده👆👆👆 کیفیت و قیمت مناسب رو فقط از محصولات خرمایی بوشهر بخوایید👌🥰
🔻 همنشین حضرت داوود(ع) ✨روزی حضرت داود (ع) در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند. ✨خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.» ✨روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش حضرت سلیمان (ع) از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد. ✨پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد: «کیست که هیزمهای مرا بخرد.» ✨یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید. ✨حضرت داود (ع) پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!» ✨پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.» سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت. ✨وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود. ✨وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟! ✨پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد. حضرت داود (ع) نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود. 📚داستان‏های شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱ حکایت @hkaitb
هدایت شده از تبلیغات‌ گسترده شهید‌ پلارک
اعتیاد هم مثل تمامی بیماری ها درمان دارد لطفاً سلامتی خود را از ما بخواهید کلینیک بهار با مجرب ترین تیم تحقیقاتی و درمانی با موثرترین داروهای گیاهی در خدمت شماست 🌿 ترک اعتیاد بدون درد و خماری فقط با یک دوره درمان تحت نظر سازمان غذا دارو / وزارت بهداشت سیب سلامت / تاییده Gmp 📌لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/366608826Cd1952dca74
هدایت شده از ذاکرین
188.9K
آلبوم بهترین مداحی های اربعین 😍😍👌 🏴زنگخور محرم 1402 رسید ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ مداحی های شور درجه 1👇 https://eitaa.com/joinchat/1754595330C13e791586f رایگان و با کیفیت دانلود کنید
🔻 همنشین حضرت داوود(ع) ✨روزی حضرت داود (ع) در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند. ✨خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.» ✨روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش حضرت سلیمان (ع) از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد. ✨پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد: «کیست که هیزمهای مرا بخرد.» ✨یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید. ✨حضرت داود (ع) پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!» ✨پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.» سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت. ✨وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود. ✨وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟! ✨پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد. حضرت داود (ع) نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود. 📚داستان‏های شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱ حکایت @hkaitb
هدایت شده از ذاکرین
🧔🏻کلینیک رویال(گیاهی)☘️ 🔴 درمان قطعی و بدون بازگشت مشکلات آقایان به روش گیاهی و بدون عوارض را به شما هدیه می دهد. 🚧برای درمان مادام‌العمر و ریشه ای مسائل آقایان به کانال زیر مراجعه کنید.👇🏻 🚧 https://eitaa.com/joinchat/3807183227C0f13757e94 ☝🏻مجوز رسمی تیم رویال داخل کانال مشاهده کنید. [سنجاق شد‌] 📌 💯عارضه شما قابل درمانه فقط کافیه اعتماد کنید. (با رضایت 5 هزار درمانجو)
🔻فقیر وارسته در روزی روزگاری، جوانی که سر و وضع فقیرانه ای داشت، به خانه پیامبر(ص) رفت... از قضا مرد ثروتمندی هم آنجا بود مرد فقیر کنار مرد ثروتمند نشست. ثروتمند وقتی دید جوان فقیر کنارش نشسته، لباسش را جمع کرد جوان از کار آن مرد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد، سوال خودش را پرسید و از آنجا رفت. بعد از رفتن جوان، پیامبر اکرم (ص) از مرد ثروتمند پرسیدند: چه چیزی باعث شد تو آن کار را انجام دهی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد یا از ثروت تو به او؟ مرد ثروتمند کمی فکر کرد و با شرمندگی گفت:قبول دارم رفتارم زشت بود اکنون برای جبران کارم حاضرم نصف اموالم را به او بدهم. حضرت کسی را فرستادند تا جوان فقیر را پیدا کند و به خانه بیاورد. جوان آمد و حضرت ماجرا را برایش تعریف کردند و پرسیدند :آیا این مال را از او قبول می کنی؟ جوان پاسخ داد: خیر! حضرت پرسیدند: چرا؟ جوان گفت: میترسم اگر آن بخشش را قبول کنم روزی به تکبری که او دچار شده دچار شوم، و دل کسی را بشکنم که حتی با بخشش نیمی از اموالم هم نتوانم آن را جبران کنم. حکایت @hkaitb
هدایت شده از گسترده آدینه
🧖‍♀سلام دخترم 17سالمه... اعتراف میکنم که...😈😁 ‌وقتی 13 سالم بود یواشکی . . .👇🏻🤭💧 https://eitaa.com/joinchat/1767768319C237ac3571e https://eitaa.com/joinchat/1767768319C237ac3571e اعتراف هاتو بگو مردم بخونن😈👆
هدایت شده از ذاکرین
اسمت چیه؟ 😍👇🏼 فاطمه آزیتا زهرا نرگس رضا سمیرا علی سمیه محمد حسین نیکا رضا ملیکا زهرا شاهین مهدی محدثه عاطفه اگه اسمت نبود بزن رو این 👇👇 (اسمم در بالا نبود) بزن رو اسمت ببین چی میاااد😻😻