#یک_فنجان_تفکر ☕️
آدمهایی هستند که آدمهای دیگر را مثل یک افزونه یا اپلیکیشن در زندگیشان نصب میکنند؛ این اپ قدرت، این اپ پول، این اپ مهمانیرفتن، این اپ پُز دادن، این اپ آشنا داشتن، این اپ مطلب چاپ کردن، این اپ معاشرت با فلاننویسنده، این اپ خوشگذرانی با فلان پولدار
این اپ آشنایی با کیارستمی، این اپ ملاقات با خاتمی، این اپ اسپانسر گرفتن برای کار، این اپ آشنایی با فلان ناشر، این اپ جا توی شمال و کردان داشتن
این اپ آشنا واسه بلیط پرواز گرفتن داشتن، این اپ ترقی، این اپ وام، این اپ شت.
این آدمها بعد از اینکه استفادهشان از شما تمام شد به این دلیل که فضای زیادی را اشغال کردید شما را ابتدا آناینستال و سپس پاک میکنند.
یک مدل کثیف این حذف و اضافه این است که به یکی بگویید دوستش دارید یا میخواهید باهاش ازدواج کنید یا حتی باهاش ازدواج کنید.
شما که کارتان تمام شد و اپ بلااستفاده را پاک میکنید آن اپ بدبخت حس میکند باگ آفرینش است.
اگر به همه چیز به عنوان یک افزونهی کاربردی و منفعتطلبانه نگاه میکنید، لطفا به اپلیکیشنها نگویید دوستشان دارید.
اپلیکیشنها آدمند و بعد از شیفتدیلیتکردن از دست شما و آن ایام که استفادهی ابزاری ازشان کردهاید خودشان را میآزارند و ذرهذره دق میکنند.
چون میدانند آنان به عنوان یک اپ مصرفشده دیگر روی هیچ آدمی درست نصب نمیشوند و میبینند که شما هر چند وقت یکبار ویندوزتان را عوض میکنید و بهروز میشوید.
متن بالا نتیجه ی گپ زدن و همدردی با دوستی است که برای بار دوم در زندگی آناینستالش کردهاند.
من اپلیکیشن تو نیستم
پوریا عالمی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@hkaitb
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
➖
رنگ کردن ابرو در 3 دقیقه ! 😳 با دارچین ! 😱
با یک روش بسیار جدید 🆕 💯 فقط در این کانال
👇
https://eitaa.com/joinchat/1068957726C3b4ce0da37
به دلیل جلوگیری از کپی فقط 10 دقیقه ‼️
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
خداحافظ #سیبیل 😃✋👋
من از شر #لیزر و #بندانداختن و #موم خلاص شدم 😩😎
دوتا ماده رو قاطی میکنی از شر #سیبیل هم راحت میشی واسه همیشه 😍
دستورالعمل👇
https://eitaa.com/joinchat/1068957726C3b4ce0da37
#یک_فنجان_تفکر ☕️
آدمهایی هستند که آدمهای دیگر را مثل یک افزونه یا اپلیکیشن در زندگیشان نصب میکنند؛ این اپ قدرت، این اپ پول، این اپ مهمانیرفتن، این اپ پُز دادن، این اپ آشنا داشتن، این اپ مطلب چاپ کردن، این اپ معاشرت با فلاننویسنده، این اپ خوشگذرانی با فلان پولدار
این اپ آشنایی با کیارستمی، این اپ ملاقات با خاتمی، این اپ اسپانسر گرفتن برای کار، این اپ آشنایی با فلان ناشر، این اپ جا توی شمال و کردان داشتن
این اپ آشنا واسه بلیط پرواز گرفتن داشتن، این اپ ترقی، این اپ وام، این اپ شت.
این آدمها بعد از اینکه استفادهشان از شما تمام شد به این دلیل که فضای زیادی را اشغال کردید شما را ابتدا آناینستال و سپس پاک میکنند.
یک مدل کثیف این حذف و اضافه این است که به یکی بگویید دوستش دارید یا میخواهید باهاش ازدواج کنید یا حتی باهاش ازدواج کنید.
شما که کارتان تمام شد و اپ بلااستفاده را پاک میکنید آن اپ بدبخت حس میکند باگ آفرینش است.
اگر به همه چیز به عنوان یک افزونهی کاربردی و منفعتطلبانه نگاه میکنید، لطفا به اپلیکیشنها نگویید دوستشان دارید.
اپلیکیشنها آدمند و بعد از شیفتدیلیتکردن از دست شما و آن ایام که استفادهی ابزاری ازشان کردهاید خودشان را میآزارند و ذرهذره دق میکنند.
چون میدانند آنان به عنوان یک اپ مصرفشده دیگر روی هیچ آدمی درست نصب نمیشوند و میبینند که شما هر چند وقت یکبار ویندوزتان را عوض میکنید و بهروز میشوید.
متن بالا نتیجه ی گپ زدن و همدردی با دوستی است که برای بار دوم در زندگی آناینستالش کردهاند.
من اپلیکیشن تو نیستم
پوریا عالمی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@hkaitb
هدایت شده از سابقه گسترده جوان ❤
🌺 خبر خوب
سفر مشهد رایگان شروع شد
همراه ایاب و ذهاب جانمونید 👇
https://eitaa.com/joinchat/671744069C7877683cff
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🔴 بالاخره حمید فرخ نژاد جواب خیانتش رو گرفت
خدا رو صد هزار مرتبه شکر. دلمون خنک شد. عاقبت هر کسی که به مردم و کشورش خیانت کنه همینه
فیلمش اینجا سنجاقه ببینید 👇
https://eitaa.com/joinchat/671744069C7877683cff
📚#یک_داستان_یک_پند
مردی در نیمههای شب دلش گرفت و از نداری گریه کرد. دفتر و قلم به دست گرفت و شمع را روشن و برای خدا نامهای نوشت. نوشت به نام خدا نامهای بخدا. ازفلانی. خدایا در بازار یک باب مغازه میخواهم یک باب خانه در بالا شهر و یک زن خوب و زیبای مؤمن و پولدار و یک باغ بزرگ در فلان جا.
دوستش که این نامه را دید گفت: «دیوانه! این نامه را به خدا نوشتی چگونه به خدا میخواهی برسانی؟» گفت: «خدا آدرس دارد و آدرسش مسجد است.» نامه را برد و در لای جدار چوبی مسجد گذاشت و گفت خدایا با توکل بر تو نوشتم نامهات را بردار!! نامه را رها کرد و برگشت.
صبح روز بعد ناصرالدینشاه به شکار میرفت که تندباد عظیمی برخاست طوری که بیابان را گرد و خاک گرفت و شاه در میان گرد و خاک گم شد. ملازمان شاه گفتند: «اعلیحضرت! برگردیم شکار امروز ممکن نیست. شاه هم برگشت.
چون به منزل رسید میان جلیقه خود کاغذی دید و باز کرد و دید همان نامه مرد فقیر است که باد آن را در آسمان رها و در لباس شاه فرود آورده بود. شاه نامه را خواند و اشک ریخت. گفت بروید این مرد را بیاورید.
رفتند کاتب نامه را آوردند. کاتب در حالی که از استرس میترسید، تبسم شاه را دید اندکی آرام شد. شاه پرسید: «این نامه توست؟» فقیر گفت: «بلی ولی من به شاه ننوشتهام به خدایم نوشتهام.» شاه گفت: «خدایت حکمتی داشته که در آغوش من رهایش کرده و مرا مأمور کرده تا تمام خواستههایت را به جای آورم.»
شاه وزرا و تجار و بازاریان را جمع کرد و هرچه در نامه بود بجا آورد. در پایان فقیر گفت: «شکر خدا.» شاه گفت: «من دادم شکر خدا میکنی؟» فقیر گفت: «اگر خدا نمیخواست تو یک ریالم به کسی نمیدادی؛ اگر اهل بخششی به دیگرانی بده که نامه نداشتند.»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🔴 با حداقل ترین سرمایه کارخانه پر سود راه اندازی کنید (تعداد محدود)
👌 ماهانه حداقل 30 میلیون سود #تضمین شده داشته باشید
💵سود عالی 💯 💎بازار همیشگی
✔️خرید #تضمینی محصولات با عقد قرار داد رسمی و محضری
✔️ آموزش ، نصب ، راه اندازی و بهره برداری از کارخانه شما بصورت #رایگان
🔸تماس با کارشناسان و مشاورین :
📞 09122686645 📞 02633413958
📞 02633403752 📞 02633411079
📞 09121280247 📞02633417340
🔴 اطلاعات بیشتر در کانال 👇👇
@iran_zoghal1 @iran_zoghal1
@iran_zoghal1 @iran_zoghal1
🔴 حکایت
شاه به وزیر دستور داد که تمام شترهای کشور را به قیمت ده سکه طلا بخرند. وزیر تعجب کرد و گفت: اعلیحضرت حتماً بهتر می دانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم.
شاه گفت فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن.
وزیر تمام شترها به این قیمت را خرید. شاه گفت حالا اعلام کن که هر شتر را بیست سکه می خریم. وزیر چنین کرد و عده دیگری شترهای خودشان را به حکومت فروختند. دفعه بعد سی سکه اعلام کردند و عدهای دیگر وسوسه شدند که وارد این عرصه پر سود بشوند و شترهای خود را فروختند.
به همین ترتیب قیمتها را تا هشتاد سکه بالا بردند و مردم تمام شترهای کشور را به حکومت فروختند. شاه به وزیر گفت حالا اعلام کن که شترها را به صد سکه می خریم و از آن طرف به عوامل ما بگو که شترها را نود سکه بفروشند.
مردم هم به طمع سود ده سکه ای بار دیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند تا شترهایی که خودشان با قیمت های عمدتاً پایین به حکومت فروختند را دوباره بخرند. وقتی همه شترها فروخته شد، حکومت اعلام کرد به علت دزدی های انجام شده در خرید و فروش شتر، دیگر به ماموران خود اعتماد ندارد و هیچ شتری نمی خرد. به همین سادگی خزانه حکومت از سکه های مردم ابله و طمع کار پر شد و پول کافی برای تامین نیازهای ارتش و داروغه و دیوان و حکومت تامین شد. وزیر اعظم هم از این تدبیر شاه به وجد آمد و اینبار کلید خزانه ای را در دست داشت که پر بود از درآمد قانونی و شرعی. این وسط فقط کمی نارضایتی مردم بود که مهم نبود چون اکثراً اصلاً نمی فهمیدند از کجا خورده اند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@hkaitb
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
.
سلام خدمت شما . من یک فرد مذهبی هستم و عاشق این بودم که بتونم توی خونه خودم #روضه_خونگی بگیرم ولی به خاطر بحث سخنران و پذیرایی و برنامه ریزیش همیشه منصرف می شدم.
تا اینکه با یک مجموعه ای آشنا شدم که خودش برامون سخنران می فرستاد و بمون یاد داد چطور پذیرایی کنیم و برنامه بریزیم و واقعا نقطه عطف زندگیم شد .
دوست دارم شمارو با این مجموعه آشنا کنم و لینکش رو براتون بفرستم . حتما عضوش بشید برای #جشن و #روضه های خونگی نیازتون میشه 👇🏻👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/3726377046C3fafa2bd01
.
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
.
🛑 روضه خونگی یه چیز دیگست / خیلیا بالاخره توفیق پیدا کردن و دارن برای گرفتن #روضه_خونگی برنامه ریزی می کنن و از خدمات موسسه ثاقب هم استفاده می کنن.
شما هم از طریق آدرس زیر به این جمع بزرگ بپیوندید : 👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/3726377046C3fafa2bd01
.
🔴داستانک
برای شاهزاده ای، تعدادی برده ی جدید آورده بودند.
برده ها در غل و زنجیر های سنگین، سر خود را پایین انداخته و ایستاده بودند.
فقط یکی از آنها شاد به نظر می رسید و حتی زیر لب آهنگی هم زمزمه می کرد!
او با وجود اینکه طعم تازیانه ی نگهبان را چشید، ولی دست از خواندن بر نداشت.
شاهزاده با تعجب از او پرسید: ای مرد! چطور می توانی با این وضعیتی که داری، احساس شادی و شعف کنی؟! ما که آزادیم، همانند تو احساس شادمانی و خوشبختی نمی کنیم...
برده جواب داد: چرا شاد نباشم؟! شما فقط پاهای مرا به زنجیر کشیده اید، اما قلب و روح من آزاد است و کسی نمی تواند آن را به بند بکشد.
شاهزاده به نگهبان دستور داد: این مرد را آزاد کنید، زنجیر کردن او بیهوده است...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@hkaitb