فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن تاجیکستانی به شوهرش میگه 3 ماه از حج اومدی نامهربان شدی قبلا مهربانی میکردی عزیزم جانم میگفتی
جگر میگفتی حالا دیگه مهربانی نمیکنی
شوهرش جوابش میده ببینید و گوش کنید😂😐👍
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍خود را چکاپ کن!!
هنگامی که در رستوران یا هتل هستید و شکر ، شیر یا چای خود را بیشتر از مقداری که در خانه مصرف می کردید، مصرف می کنید بیانگر این است که شما زمینه فساد را دارید.
وقتی که در رستوران یا اماکن عمومی هستید و مقدار زیادی دستمال کاغذی، صابون یا عطر استفاده می کنید، در حالی که در منزل خودتان این گونه نیستید، بدین معنا است که اگر شرایط اختلاس برای شما فراهم شود اختلاس می کنید.
اگر در جشن ها و بوفه های مفتوح زیاد می خورید در حالی که می دانید شخص دیگری آن را حساب می کند، بدین معناست که اگر فرصت خوردن مال دیگران را پیدا کنید این کار را انجام خواهید داد.
اگر معمولا هنگامی که در صف هستید و حقوق در صف بودن را رعایت نمی کنید، پس شما زمینه این را دارید که برای رسیدن به هدف خود از کول دیگران هم بالا بروید.
اگر بر این باور هستید که هر چه را در خیابان پیدا کردید حق شما است در حالی که مال دیگران بوده است، پس قابلیت دزدی در شما وجود دارد.
اگر جزء کسانی هستید که نام خانوادگی دیگران بیشتر از اسم آن ها برای شما اهمیت دارد، یعنی این که در شما زمینه نژاد پرستی وجود دارد و احتمال دارد که تنها با توجه به اصل و نسب دیگران به آن ها کمک کنید، هم چنین ایده و افکار دیگران برای شما مهم نیست بلکه تنها خود شخص، برای شما اهمیت دارد.
هنگامی که به قوانین راهنمایی و رانندگی توجهی ندارید و به آن اعتنایی نمی کنید، بیانگر این است که شما زمینه تجاوز و سرکشی را دارید حتی اگر قرار باشد اشخاص بی گناهی هم در این بین صدمه ببینند.
هنگامی که این پیام را خواندید و از خود سوال کردید که این مسائل ضروری نیستند، یعنی این که شما مصلحت خود را بر مصلحت جمع ترجیح می دهید.
+ مبارزه با فساد را از خودتان شروع کنید.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔 #داستان_تاریخی
از باهوشی نادرشاه چنین روایت کرده اند که وقتی برای لشکرکشی به هندوستان رفت به شهری رسید که برج و باروی و خندقی بسیار قوی داشت، لذا دستور داد لشکر در آنجا اطراق نموده تا فکری نماید شب هنگام که در حال قدم زدن در کنار خندق بود، صدای قورباغه ها شنیده می شد. ناگهان فکری بسرش زد
روز بعد دستور داد در بوق و کرنا کنند و اعلام کنند که امشب به دستور ملوکانه هیچ قورباغه ای حق سر و صدا ندارد هندی ها که از بالای برج همیشه لشکر را زیر نظر داشتند، شروع به خنده و مسخره کردن ایرانیان نمودند و گفتند آخر مگر قورباغه دستور ملوکانه را می فهمد که اطاعت کند؟نادر بلافاصله دستور داد، روده های گوسفندانی که برای لشکر ذبح میشد را تمیز کنند، سپس باد کرده و دو سر شان را ببندند و مخفیانه به خندق بریزند شب شد و در میان بهت و حیرت هندی ها از دیوار صدا درآمد از قورباغه ها نه!
صبح روز بعد دروازه ها گشوده شد و شهر تسلیم شد، چرا که وقتی دیدند قورباغه هم از نادر فرمان میبرد راهی جز تسلیم نیست! قورباغه ها روده ها را با مار اشتباه گرفته بودند و از ترس شکار شدن ساکت شدند
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Mola
📕#داستان_ضیافت_حضرت_سلیمان
حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داوود به رسالت و پادشاهی رسید پس از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد.
چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند.
حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت:
رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد؛ بهتر است زحمت خود زیاد نکند.
ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوب من بروید.
سلیمان هم بی درنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند.
چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی.
آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند.
ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه از دریا سر بر آورد و گفت:
خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند...
سلیمان گفت: این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه میخواهی بخور.
ماهی به یک حمله تمام غذاها و خوراکیهای آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان سیر نشدم غذا میخواهم؟
سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت:
مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟
ماهی عظیم الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت:
خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است؛ الان من نیم قورت خورده ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد.
سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت:
پروردگارا توبه کردم به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی ....
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍خود را چکاپ کن!!
هنگامی که در رستوران یا هتل هستید و شکر ، شیر یا چای خود را بیشتر از مقداری که در خانه مصرف می کردید، مصرف می کنید بیانگر این است که شما زمینه فساد را دارید.
وقتی که در رستوران یا اماکن عمومی هستید و مقدار زیادی دستمال کاغذی، صابون یا عطر استفاده می کنید، در حالی که در منزل خودتان این گونه نیستید، بدین معنا است که اگر شرایط اختلاس برای شما فراهم شود اختلاس می کنید.
اگر در جشن ها و بوفه های مفتوح زیاد می خورید در حالی که می دانید شخص دیگری آن را حساب می کند، بدین معناست که اگر فرصت خوردن مال دیگران را پیدا کنید این کار را انجام خواهید داد.
اگر معمولا هنگامی که در صف هستید و حقوق در صف بودن را رعایت نمی کنید، پس شما زمینه این را دارید که برای رسیدن به هدف خود از کول دیگران هم بالا بروید.
اگر بر این باور هستید که هر چه را در خیابان پیدا کردید حق شما است در حالی که مال دیگران بوده است، پس قابلیت دزدی در شما وجود دارد.
اگر جزء کسانی هستید که نام خانوادگی دیگران بیشتر از اسم آن ها برای شما اهمیت دارد، یعنی این که در شما زمینه نژاد پرستی وجود دارد و احتمال دارد که تنها با توجه به اصل و نسب دیگران به آن ها کمک کنید، هم چنین ایده و افکار دیگران برای شما مهم نیست بلکه تنها خود شخص، برای شما اهمیت دارد.
هنگامی که به قوانین راهنمایی و رانندگی توجهی ندارید و به آن اعتنایی نمی کنید، بیانگر این است که شما زمینه تجاوز و سرکشی را دارید حتی اگر قرار باشد اشخاص بی گناهی هم در این بین صدمه ببینند.
هنگامی که این پیام را خواندید و از خود سوال کردید که این مسائل ضروری نیستند، یعنی این که شما مصلحت خود را بر مصلحت جمع ترجیح می دهید.
+ مبارزه با فساد را از خودتان شروع کنید.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
📣ثبت نام حرز امام جواد آغاز شد📣
💠در روایات، خواص و آثار زیادی برای حرز امام جواد علیه السلام ذکر شده است.
💠در کانال حرز امام جواد، 80 اثر و فایده از خواص این حرز کبیر ذکر شده. برای مشاهده و دریافت هدیه حرز امام جواد ضربه بزنید😍👇
🎁حـرز امـــام جــواد عـلیـه السلام🎁
🎁حـرز امـــام جــواد عـلیـه السلام🎁
🎁حـرز امـــام جــواد عـلیـه السلام🎁
🔰دریافت هدایای حرز امام جواد😍👇
https://eitaa.com/joinchat/337117222Cf312571170
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
نیت کن با نام مبارک امام جواد (ع) بزن روی #حرز ببین چی نشون میده برات😍👇
🌺
🌺 🌺
🌺 🌺
🌺
🌺 🌺 🌺 🌺
🌺 🌺
🌺 🌺
🌺 🌺
تخفیف ویژه🌸 یه حرز بخر یکی جایزه ببر😍👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما در تصویر چند تا خر میبینید😂
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
❌#تست_روانشناسی #عجیب😳
این تست دو چیز عجیب را به شما نشون میدهد‼️
نشون میدهد که در آینده عاشق میشیود یانه و نشون میده اندیشه مثبتی دارید یا منفی💑
⚫️ در اولین نگاه روباه یا دلفین میبنید؟؟🤔
روباه 🦊 ➡️
دلفین 🐬 ➡️
پاسخ تست بقدری درست است که شوک میشوید 🤯😐
⏬⏬
https://eitaa.com/joinchat/3948675073C27475e7eda
بهترین کانال اطلاعات عمومی مهم👆
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
شگرد#دلبـری_های_خانومانه😌❤️ بزن رو 💋 و به جمع خانوم های موفق اضافه شو و کدبانو باش و دلبری کن 👇🏿👇🏿 💍 💍 💍 💍 💍💋💋💍 💍 💋💋💍 💍💋 💋 💋💍💋 💋💋💍 💍 💋💋💋 💋 💋 💋💍 💍💋💋💋💋💋💋💍 💍💋💋💋 💋💍 💍💋💋💋💍 💍💋💍 💍 ✅ #بزرگترین و بهترین کانال ایده سیاست همسرداری در ایتا☝️🏿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچوقت با یه دختر در نیفتید 😂
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#داستان_ضیافت_حضرت_سلیمان
حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داوود به رسالت و پادشاهی رسید پس از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد.
چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند.
حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت:
رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد؛ بهتر است زحمت خود زیاد نکند.
ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوب من بروید.
سلیمان هم بی درنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند.
چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی.
آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند.
ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه از دریا سر بر آورد و گفت:
خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند...
سلیمان گفت: این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه میخواهی بخور.
ماهی به یک حمله تمام غذاها و خوراکیهای آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان سیر نشدم غذا میخواهم؟
سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت:
مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟
ماهی عظیم الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت:
خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است؛ الان من نیم قورت خورده ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد.
سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت:
پروردگارا توبه کردم به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی ....
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍خود را چکاپ کن!!
هنگامی که در رستوران یا هتل هستید و شکر ، شیر یا چای خود را بیشتر از مقداری که در خانه مصرف می کردید، مصرف می کنید بیانگر این است که شما زمینه فساد را دارید.
وقتی که در رستوران یا اماکن عمومی هستید و مقدار زیادی دستمال کاغذی، صابون یا عطر استفاده می کنید، در حالی که در منزل خودتان این گونه نیستید، بدین معنا است که اگر شرایط اختلاس برای شما فراهم شود اختلاس می کنید.
اگر در جشن ها و بوفه های مفتوح زیاد می خورید در حالی که می دانید شخص دیگری آن را حساب می کند، بدین معناست که اگر فرصت خوردن مال دیگران را پیدا کنید این کار را انجام خواهید داد.
اگر معمولا هنگامی که در صف هستید و حقوق در صف بودن را رعایت نمی کنید، پس شما زمینه این را دارید که برای رسیدن به هدف خود از کول دیگران هم بالا بروید.
اگر بر این باور هستید که هر چه را در خیابان پیدا کردید حق شما است در حالی که مال دیگران بوده است، پس قابلیت دزدی در شما وجود دارد.
اگر جزء کسانی هستید که نام خانوادگی دیگران بیشتر از اسم آن ها برای شما اهمیت دارد، یعنی این که در شما زمینه نژاد پرستی وجود دارد و احتمال دارد که تنها با توجه به اصل و نسب دیگران به آن ها کمک کنید، هم چنین ایده و افکار دیگران برای شما مهم نیست بلکه تنها خود شخص، برای شما اهمیت دارد.
هنگامی که به قوانین راهنمایی و رانندگی توجهی ندارید و به آن اعتنایی نمی کنید، بیانگر این است که شما زمینه تجاوز و سرکشی را دارید حتی اگر قرار باشد اشخاص بی گناهی هم در این بین صدمه ببینند.
هنگامی که این پیام را خواندید و از خود سوال کردید که این مسائل ضروری نیستند، یعنی این که شما مصلحت خود را بر مصلحت جمع ترجیح می دهید.
+ مبارزه با فساد را از خودتان شروع کنید.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
روزی باران شدیدی می بارید. ملانصرالدین پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد. در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت.
ملا داد زد: آهای فلانی! کجا با این عجله؟ همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟
ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟
همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت. چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را باز کرده بود و داشت بیرون را تماشا می کرد که یکدفعه چشمش به ملا افتاد که قبایش را روی سر کشیده است و دارد به سمت خانه می دود.
فریاد زد: آهای ملا! مگر حرفت یادت رفته؟ تو چرا از رحمت خداوند فرار می کنی؟ ملانصرالدین گفت: مرد حسابی، من دارم می دوم که کمتر نعمت خدا را زیر پایم لگد کنم.😍😂😂😁
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🔴#شب_ازدواج_همسرم😱
۹ سال بود از زندگیمون میگذشت و از بچه خبری نبود تااینکه مادرشوهرم با همکاری شوهرم دست بکار شدن برای راضی کردن من واسه #همسر_دوم و اوردن نوه😏
بخودم اومدم دیدم #دارم_میرم_خاستگاری #واسه_شوهرم
بعد از یه ماه خون گریه کردنام بلاخره شوهرم از یه خانم مطلقه خوشش اومد و قرار شد توافقی عروسی کنن و بعد از بچه دار شدن خانمه بره
دنیا رو سرم خراب شد
شب عروسیشون به خواست همسرم
ادامه داستان👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3333685270C48bbcc01d2
"آدمهاي بزرگ"
قامتشان بلندترنيست
خانه شان بزرگ ترنيست
ثروتشان هم بيشترنيست
آنها قلبي بزرگ
ونگاهي مهربان دارند..
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#راز_مثلها🤔🤔🤔
📔داستان ضرب المثل
✍اگر من منم،پس کو کدوی گردنم ؟
آورده اند که در روزگاران قدیم ، مرد ساده دلی راهی شهری شد که تا آن وقت به آنجا نرفته بود . در راه با خودش هزار جور نقشه کشید و فکر و خیال کرد که وقتی به آن شهر رسید ، کجا برود و چی بخرد و چه چیزها ببیند . او با این فکر و خیالها خوش بود که ناگهان با خود گفت : " این چه کاری است که من می کنم ؟ چرا با دست خود ، دارم خودم را گم می کنم ؟ اگر من در این شهر ، خودم را گم کنم چی ؟ " او مدتی فکر کرد که چگونه مواظب خودش باشد که گم نشود . در این حال در میان راه ، مردی را دید که کدو بار الاغ کرده و می فروشد . با او حال و احوال کرد و گفت : " یک کدوی قشنگ می خواهم ! "
کدو فروش گفت : " کدوی قلمی شنیده بودم ، اما کدوی قشنگ نشنیده بودم ."
مرد ساده دل گفت : " برای اینکه نمی دانی من کدو را برای چه می خواهم ."
کدو فروش از میان کدوهایش یکی را برداشت و گفت : " بیا اگر در همه دنیا بگردی ، کدویی به این قشنگی پیدا نمی کنی ."
مرد ساده دل ، کدو را خرید و نخی به آن بست و آن را به گردن خودش آویزان کرد . بعد با خوشحالی به راه افتاد و در دل می گفت : " خیلی خوب شد . این هم نشانه من ، حالا هرجا که بروم ، خودم را گم نمی کنم ."
مرد ساده دل این را گفت و به راهش ادامه داد . او ساعتها خسته و کوفته رفت و رفت تا به شهر رسید . او مشغول گشت و گذار در شهر شد و نان و غذایی خرید و خورد . چیزی نگذشت که یواش یواش خسته شد . دنبال جایی برای خوابیدن می گشت که درختی را دید . در حالی که کدو از گردنش آویزان بود ، در سایه درخت خوابید . از آنجایی که خسته شده بود ، خوابش سنگین شد . از قضا مرد بیکار و حیله گری از آنجا می گذشت . خواست تفریحی کند . خیلی آهسته طوری که مرد ساده دل بیدار نشود ، کدو را از گردن او برداشت و به گردن خودش آویزان کرد و همان جا خوابید .
مرد مسافر پس از مدتی از خواب بیدار شد . سرگردان و حیران دور و بر را نگاه کرد . نمی دانست کجاست . دست به گردنش کشید . از کدو خبری نبود . نگاهی به مردی انداخت که کنارش خوابیده بود . دید که کدو از گردن او آویزان است . او را بیدار کرد و گفت : " بلند شو ببینم ."
مرد بلند شد و گفت : " چه خبر شده ؟ چرا مرا از خواب بیدار کردی ؟ "
مرد ساده دل گفت : " راستش را بگو . این کدو در گردن تو چه می کند ؟ "
مرد گفت : " این کدو از اول همین جا بود که هست ."
مرد ساده دل گفت : " یعنی چه ؟ مگر می شود ؟ "
مرد گفت : " مگر چی شده ؟ "
مرد ساده دل گفت : " اگر من منم ، پس کو کدوی گردنم ؟ اگر تو منی ، پس من کی ام ؟ "
از آن پس درباره کسانی که در کارهایشان بسیار ساده اندیش هستند و از روی فکر و اندیشه عمل نمی کنند ، این ضرب المثل را به کار می برند و می گویند : " اگر من منم ، پس کو کدوی گردنم ؟ "
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#حکایتی_زیبا_و_خواندنی
🌺رازی برای شادی
او ثروتمندترین فرد شهر بود، اما زندگی شادی نداشت. همۀ خویشاوندان و دوستانش از او قرض گرفته، اما هرگز پس نداده بودند. او از این موضوع خیلی غمگین بود. روزی خویشاوندان و دوستانش را به مهمانی دعوت کرده بود، اما در همان شب سارقان به خانه اش دستبرد زدند. او اصلا نمی فهمید مردم شهرش که او با آنها آن قدر مهربان بود، چرا با او چنین رفتاری می کنند.
بعد از این ماجرا او هر روز غمگین تر و غمگین تر می شد. تا این که روزی یک راهب پیر پس از سفری طولانی به خانۀ او رسید.
مرد ثروتمند حکایت رنج و ناراحتی اش را به راهب پیر گفت. راهب لبخندی زده و گفت: من رازی را در معبدی در بالای کوه گذاشته ام. آیا مایل هستی برای گرفتن آن با من بیایی؟ اما باید بدانی که راه خیلی دور است و باید هزینه و توشۀ کافی برای سفر با خود برداری.
او پذیرفت و از پی راهب به راه افتاد. راه واقعاً بسیار طولانی بود. آنها از چندین دهکده گذشتند و کوه ها و دره های زیادی را پشت سر گذاشتند. در راه با مردم فقیر زیادی برخورد می کردند و راهب معمولا از او می خواست که به آنها صدقه بدهد. پولی که مرد با خود برداشته بود، روز به روز کمتر می شد و او نگران می شد که اگر پولش ته بکشد، چه کار باید بکند.
راهب متوجه نگرانی او شد و گفت: نگران نباش. من به تو قول داده ام که بعد از رسیدن به معبد بالای کوه، با شادی به خانه بازگردی.
او پس از شنیدن حرف راهب، با طیب خاطر و بدون نگرانی همۀ پولش را در راه به مردم فقیر صدقه داد.
سرانجام آنها به معبد رسیدند. مرد با عجله و بلافاصله از راهب درخواست کرد که راز شادی را به او بدهد.
راهب گفت: من راز شادی را به تو داده ام.
او با تعجب زیاد گفت: کی چنین چیزی به من دادی؟ چرا من متوجه نشدم؟
راهب گفت: فعلاً که اینجا هستی، چند روزی در اینجا بمان.
مرد ناچار پذیرفت و چندین روز در معبد ماند. اما کم کم از برگزاری روزانۀ مراسم
توريستى به ايران آمد.
ديد عده ای از مردم در مسجد غذا ميخورند،
پرسيد: مگر مسجد جاى نماز نيست؟
گفتند: نماز را در دانشگاه تهران ميخوانيم!
پرسيد: مگر دانشگاه محل روشنفكران نيست؟
گفتند روشنفكران در زندان هستند!
پرسيد: مگر زندان جاى دزدان نيست؟
گفتند: نه دزدان مدیر اند به امور ملت رسیدگی
ميكنند✋️😐
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه محقق فرانسوی یه حیوون جدید تو یه جزیره دور افتاده پیدا کرده از چشماش دود میده بیرون
حتما ببینید و برای هم گروهاتونمبفرستید بیینین
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرعه کشی ایرانخودرو و سایپا به روایت تصویر😂
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
هر طلوعی تولدی دوباره است
و هر تولدی شروعی دوباره!
لبتون خندون
دلتون بی غم
روزگارتون بروقف مراد
زندگیتون پر از عشق و امید❤️
🌺❤️آدینهتون شاد🌸🍃
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاه
👌بسیار آموزنده و خواندنی
دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت.
از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟
صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم.
کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟
مادر گفت: دارد نردبان می سازد!
ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!
سالها بعد، دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت.
از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟
حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد!
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم آن کس که بالاتر نشست،
استخوانش سخت تر خواهد شکست
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_تاثیر_دعای_بهلول
آورده اند که اعرابی شترش به مرض جرب مبتلا شده بود به او توصیه نمودند تا روغن کرچک به او بمالد . اعرابی شتر را سوار شده تا به شهر رود و روغن بخرد . نزدیک شهر به بهلول گفت :
شترم به مرض جرب مبتلا شده و گفته اند روغن کرچک بمالم خوب می شود ، و لی من عقیده دارم که تاثیر نفس تو بهتر است استدعا می کنم دعایی بخوانی تا شترم از این مرض نجات پیدا کند
بهلول جواب داد : اگر روغن کرچک بخری و با دعاوی من قاطی کنی ممکن است شتر خوب شود و الا دعای تنها تاثیری نخواهد داشت.
✓
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#داستان_کوتاه_پندآموز
دزدی میلیون ها تومان از بانک دزدید،
دزد دیگری هم به کاهدان زد و مقداری کاه دزدید...
هردو را گرفتند
و نزد قاضی بردند
قاضی دزد بانک را آزاد کرد و دزد کاه را به دوسال حبس با اعمال شاقه محکوم کرد
کاه دزد به وکیلش گفت چرا اونی که پول دزدیده بود را آزاد کرد و من که فقط مقداری کاه دزدیدم به دوسال حبس با اعمال شاقه محکوم شدم
وکیل گفت آخه قاضی کاه نمی خورد
🤔
✓
📚مجموعهحکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاە_پندآموز
چوپانی که خانمش در اثر تصادف با خودرویی در بیمارستان بستری بود برای دریافت دیه همسرش به دادگاه مراجعه کرد؛
قاضی بر اساس بیمه نامه و قانون، دیه خانم رو نصف دیه مرد حساب کرد،
چوپان رو به قاضی کرده و گفت: چرا بیمارستان هزینه درمان خانمم رو نصف هزینه یک مرد حساب نکرد ؟!
"کاش چوپان قاضی میشد..!!
✓
📚مجموعهحکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#داستان_پندآموز
از امیركبیر پرسیدند :
در مدت زمان محدودی که داشتی چطور این مملکت رو از هرچی دزد پاک کردی؟
گفت:
من خودم دزدی نمی کردم و نمی گذاشتم معاونم هم دزدی کند.
اونم از این که من نمی گذاشتم اون دزدی کنه،
نمی گذاشت معاونش دزدی کنه و ....
تا آخر همین طور...
اگه من دزدی میکردم تا آخر دزدی میکردن و کشور می شد دزدخونه،
همه هم دنبال دزد میگشتیم
و چون همه مون دزد بودیم هیچ دزدی هم محکوم نمی کردیم مردم هم گیج و ویج می شدند،،
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است.
با شعار 'اخلاص' آمدند
اما 'اختلاس' به بار آوردند...
فریاد 'دزد،دزدشان' گوش فلک را کر کرد غافل از اینکه داشتند همدیگر را صدا میزدند!
دشتمان گرگ اگر داشت نمی نالیدم؛
نیمی از گلّهی ما را سگ ِ چوپان خورده!!!
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_ملانصرالدین_و_زن_دوم
ملانصرالدین خواست زن دوم دزدکی بگیرد
میره صحبتهایش رو میکنه میگه روز جمعه میام برا عقد
زن اولش میفهمه ملا شب جمعه شامش رو میخوره و میگیره میخوابه
صبح پا میشه بهترین لباسش رو میپوشه بهترین عطرش رو میزنه
میخواد بره بیرون زنش بهش میگه کجا ؟
میگه من میخوام برم نماز جمعه دیر میام
زنش بهش میگه بیا بشین امروز دوشنبه است، من قرص خواب بهت دادم چهار روزه خوابیدی، اگه دوباره تکرار کنی، قرصی بهت میدم که وقتی پا شدی روز قیامته !😁
✓
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_ملانصرالدین
زن ملانصرالدین در حال تنگدستی و بی پولی به ملانصرالدین گفت: اگر بخواهیم فردا شب پلو بخوریم و فردا بروم یک من برنج بگیرم، چه قدر روغن برای آن لازم است؟
ملانصرالدین جواب داد: دومن روغن لازم دارد.
زن با تعجب گفت: چه طور یک من برنج، دو من روغن می خواهد؟
ملا گفت: حالا که ما با خیال پلو می پزیم لااقل بگذار چرب تر بخوریم.
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin