هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
🌸🌸گروه فرهنگی آموزشی میثاق برگزار می کند🌸🌸
✍دورهٔ پنجم آموزش احکام
👌بااستفاده ازشیوه ای نوین درآموزش احکام
⏳در دوره های کوتاه مدت و یکماهه
💯ویژه مقلدین مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله مکارم شیرازی و آیتالله سیستانی(دامت برکاتهم)
🔞نوجوانان/بزرگسالان
👥خواهران/برادران
حوزوی/غیر حوزوی
🎁همراه با مسابقه و جایزه
❌فرصت ثبت نام فقط تا جمعه، 1مرداد
لینک کانال♥️🌹
https://eitaa.com/joinchat/4100522063C1fc61ec4ab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗🍃
🌸🍃جهت شادی روح
تمام مسافران آسمانی
فاتحه ای قرائت کنیم🍃🌸
روحشان قرین رحمت الهی باد 🌸
فرعون فرمان داد، تا یک کاخ آسمان خراش برای او بسازند، دژخیمان ستمگر او، همه مردم، از زن و مرد را برای ساختن آن کاخ به کار و بیگاری، گرفته بودند، حتی زنهای آبستن از این فرمان استثناء نشده بودند.
یکی از زنان جوان که آبستن بود، سنگهای سنگین را برای آن ساختمان حمال می کرد، چاره ای جز این نداشت زیرا همه تحت کنترل ماموران خونخوار فرعون بودند.
اگر او از بردن آن سنگها، شانه خالی میکرد، زیر تازیانه و چکمههای جلادان خون آشام، به هلاکت می رسید.
آن زن جوان در برابر چنین فشاری قرار گرفت و بار سنگین سنگ را همچنان حمل می کرد، ولی ناگهان حالش منقلب شد، بچه اش سقط گردید، در این تنگنای سخت از اعماق دل غمبارش ناله کرد و در حالی که گریه گلویش را گرفته بود، گفت:
«آی خدا آیا خوابی؟ آیا نمی بینی این طاغوت زورگو با ما چه می کند؟»
چند ماهی از این ماجرا گذشت که همین زن در کنار رود نیل نشسته بود، که ناگهان نعش فرعون را در روبروی خود دید (آن هنگام که فرعون و فرعونیان غرق شدند)
آن زن، در درون وجود خود، صدای هاتفی را شنید که به او گفت: «هان ای زن! ما در خواب نیستیم، ما در کمین ستمگران می باشیم »
📚حکایتهای شنیدنی
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
✍«قارون» هرگز نمی دانست که روزی ،کارت عابر بانکی که در جیب ما هست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی میکند .
و «خسرو» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است . و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد میزدند ، کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید .
و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید ..
و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند، هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد ..
بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی زیستند اما باز شانس خود را لعنت میکنیم ! و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم !
خدایا تورا بخاطر تمام نعماتت اعم از معنوی و دنیوی به ما عطا فرمودی سپاسگذاریم .خدایا قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
⚜ حکایتهای پندآموز⚜
✨ نعمان کوفی و امام صادق(ع)✨
✍ابن ابي ليلي - كه يكي از دوستان امام جعفر صادق عليه السلام است - حكايت نمايد: روزي به همراه نعمان كوفي به محضر مبارك آن حضرت وارد شديم، حضرت به من فرمود: اين شخص كيست؟ عرض كردم: مردي از اهالي كوفه به نام نعمان مي باشد، كه صاحب راي و داراي نفوذ كلام است. حضرت فرمود: آيا همان كسي است كه با راي و نظريه خود، چيزها را با يكديگر قياس مي كند؟ عرض كردم: بلي. پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اي نعمان! آيا مي تواني سرت را با ساير اعضاء بدن خود قياس نمايي؟ نعمان پاسخ داد: خير. حضرت فرمود:....كار خوبي نمي كني، و سپس افزود: آيا مي شناسي كلمه اي را كه اولش كفر و آخرش ايمان باشد؟
جواب گفت: خير. امام عليه السلام پرسيد: آيا نسبت به شوري آب چشم و تلخي مايع چسبناك گوش و رطوبت حلقوم و بي مزه بودن آب دهان شناختي داري؟اظهار داشت: خير. ابن ابي ليلي مي گويد: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم: فدايت شوم، شما خود، پاسخ آن ها را براي ما بيان فرما تا بهره مند گرديم. بنابراين حضرت صادق عليه السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پيه و چربي آفريده است؛ و چنانچه آن مايع شور مزه، در آن نمي بود پيه ها زود فاسد مي شد.
و همچنين خاصيت ديگر آن، اين است كه اگر چيزي در چشم برود به وسيله شوري آب آن نابود مي شود و آسيبي به چشم نمي رسد؛
و خداوند در گوش، تلخي قرار داد تا آن كه مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد. و بي مزه بودن آب دهان، موجب فهميدن مزه اشياء خواهد بود؛ و نيز به وسيله رطوبت حلق به آساني اخلاط سر و سينه خارج مي گردد. و اما آن كلمه اي كه اولش كفر و آخرش ايمان مي باشد: جمله «لا اله الا الله» است، كه اول آن «لا اله» يعني؛ هيچ خدايي و خالقي وجود ندارد و آخرش «الا الله» است، يعني؛ مگر خداي يكتا و بي همتا.
📚 مجموعه حکایتهای معنوی
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
💎گویند: روزی ابلیس خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمیکنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم.
به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می دوشد،
1بدان سو رفت و میخ را تکان داد.
با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت.
مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت.
شوهر آن زن آمد
و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد.
سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعداز آن نزدیکان آن مرد آمدندو همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!!
فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای،
این چه کاری بود که کردی؟!
ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم.
بیشتر مردم فکر می کنند کاری نکرده اند، در حالی که نمیدانند چند کلمهای که میگویند و مردم می شنوند، سخن چینی است
🔺 مشکلات زیادی را ایجاد می کند
🔺 آتش اختلاف را بر می افروزد
🔺 خویشاوندی را برهم میزند
🔺 دوستی وصفا صمیمیت رااز بین میبرد
🔺 کینه و دشمنی می آورد
🔺 طراوت و شادابی را تیره و تار میکند
🔺 دل ها را میشکند
بعدا کسی که اینکار را کرده فکر می کند کاری نکرده است فقط میخ را تکان داده است!
قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش !
مواظب باش میخی را تکان ندهی !
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ویژه #استوری
▪️ اهمیت غدیر
🔖 سخنان رهبری
✨﷽✨
🌼مسلمان شدن مرد سرشناس
✍طُفيل بن عمرو كه شاعر شيرين زبان خردمندي بود و در ميان قبيله خود، نفوذ كلمه داشت، زماني وارد مكه گرديد. اسلام آوردن مردي مانند طفيل، براي قريش بسيار گران بود، از همين رو سران قريش و بازيگران صحنه سياست، گرد اورا گرفتند و گفتند: اين مردي كه كنار كعبه نماز ميگزارد، با آوردن آيين جديد، اتحاد ما را بر هم زده و با سحر بيان خود سنگ تفرقه ميان ما افكنده است! ميترسيم ميان قبيلة شما نيز دو دستگي بيفكند. چه بهتر كه با وي سخن نگويي! طفيل ميگويد: سخنان آنها چنان مرا بيمناك كرد كه از ترس تأثير سحر بيان او تصميم گرفتم با او سخن نگويم و سخن او را هم نشنوم. و براي جلوگيري از نفوذ سحر او هنگام طواف، پنبه در گوشهاي خود كردم تا مبادا زمزمة قرآن و نماز او به گوش من برسد.
بامدادان در حالي كه پنبه داخل گوشهاي خود نموده بودم وارد مسجد شدم و هيچ مايل نبودم سخني از او بشنوم. نميدانم چطور شد كه يكباره كلام بسيار شيرين و زيبايي به گوشم رسيد و بيش از حد، احساس لذت نمودم. با خود گفتم مادر در سوگت نشيند! تو كه يك مرد سخن پرداز و خردمندي، چه مانع دارد سخن اين مرد را بشنوي تا هر گاه نيك باشد بپذيري و اگر زشت باشد آن را رد كني! پس براي اينكه آشكارا با آن حضرت تماس نگيرم مقداري صبر كردم تا پيامبر راه خانه خود را پيش گرفت و وارد خانه شد. من نيز اجازه خواسته، وارد شدم و ماجراي خود را از آغاز تا پايان بازگو كردم و گفتم قريش درباره شما چنين ميگويند و من در آغاز تصميم نداشتم با شما ملاقات كنم ولي تلاوت قرآن شما مرا به سويتان جلب كرد. اكنون ميخواهم حقيقت آيين خود را براي من تشريح كني و اندكي قرآن براي من بخواني! رسول خدا(صلّي الله عليه و آله) آيين خود را بر او عرضه داشت و مقداري قرآن خواند. طفيل ميگويد: به خدا سوگند كلامي زيباتر از آن نشنيده و آيين معتدلتر از آن نديده بودم.
به حضرتش عرض كردم: من در ميان قبيله خود فردي سرشناس و با نفوذي هستم و براي نشر آيين شما فعاليت ميكنم. ابن هشام گويد: طفيل تا روز حادثه خيبر ميان قبيله خود بود و به نشر آيين اسلام اشتغال داشت و در همان حادثه با هفتاد، هشتاد خانواده مسلمان به پيامبر(صلّي الله عليه و آله) پيوست و در اسلام خود همچنان پايدار بود تا اينكه پس از درگذشت پيامبر به عصر خلفا در جنگ يمامه شربت شهادت نوشيد.
📙سيره ابن هشام، ج 1
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
⚜ حکایتهای پندآموز⚜
✨ شومى روزگار ✨
✍حسن بن مسعود گويد: خدمت امام هادى عليه السلام رسيدم در حالى كه انگشتم خراشيده است و شانه ام با مركب سوارى تصادف كرده و آسيب ديده بود و جامه هايم را عده اى از مردم پاره كرده بودند . گفتم : اى روز! تو چه شوم هستى خداوند شر تو را از من بگرداند.
امام عليه السلام فرمود: اى حسن تو هم كه با ما رفت و آمد دارى گناه خود را به گردن بى گناه مى گذارى .حسن گويد: حيرت زده شدم و فهميدم كه خطا كرده ام . عرض كردم : اى آقاى من از خداوند آمرزش مى خواهم .
حضرت فرمود:اى حسن ! روزگار چه گناهى دارد كه وقتى شما به سزاى اعمال خود مى رسيد آن را شوم مى شماريد؟گفتم : استغفراللّه ابدا، اين توبه من باشد يابن رسول اللّه ...
📚 تحف العقول
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘