✨﷽✨
⚜ حکایتهای پندآموز⚜
✨ شومى روزگار ✨
✍حسن بن مسعود گويد: خدمت امام هادى عليه السلام رسيدم در حالى كه انگشتم خراشيده است و شانه ام با مركب سوارى تصادف كرده و آسيب ديده بود و جامه هايم را عده اى از مردم پاره كرده بودند . گفتم : اى روز! تو چه شوم هستى خداوند شر تو را از من بگرداند.
امام عليه السلام فرمود: اى حسن تو هم كه با ما رفت و آمد دارى گناه خود را به گردن بى گناه مى گذارى .حسن گويد: حيرت زده شدم و فهميدم كه خطا كرده ام . عرض كردم : اى آقاى من از خداوند آمرزش مى خواهم .
حضرت فرمود:اى حسن ! روزگار چه گناهى دارد كه وقتى شما به سزاى اعمال خود مى رسيد آن را شوم مى شماريد؟گفتم : استغفراللّه ابدا، اين توبه من باشد يابن رسول اللّه ...
📚 تحف العقول
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
داستان کوتاه
✍توی اتوبوس، بغل دست یه آقای میانسال نشسته بودم. تلفنش زنگ خورد و جواب داد: سلام عزیز دلم! سلام همه کس و کارم! سلام زندگیم! قربونت برم دخترم...
بعدش هم دخترش گوشی رو داد به مادر و باز هم همان مهربانی در کلام. چقدر کیف کردم از این رابطهی پدر و دختری. دیدم پدری که این همه مهربانی بیسانسور خرج دخترش میکنه، مگه میشه پیش خدا مقرب نباشه؟ دختری که اینهمه مهر از پدر میگیره مگه ممکنه چهار روز دیگه دست به دامن غریبهها بشه برای جلب محبت؟!
توی جامعه که با هم مهربان نیستیم و مشغول خراش دادن دلهای هم هستیم، اقلا در خانواده به هم محبت کنیم. همین شاید تمرینی بشه برای مهربان بودن با دیگران...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
🏴آسایش دنیا یا سعادت آخرت
✍ابوبصير که راوی حديث و از اصحاب امام باقر و امام صادق(عليهماالسلام)، است، نابينا شده بود. روزی محضر مبارك مولايش امام محمّد باقر(عليه السلام) وارد شد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! آيا شما وارثان و جانشنان پيامبر خدا هستيد؟ حضرت در پاسخ فرمود: بلي.
سؤ ال كرد: آيا پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) وارث علوم همه انبياء عظام (عليهم السلام) بوده است؟ حضرت فرمود: بله ، او در تمام علوم و فنون وارث تمامي پيامبران الهي(ع) می باشد. گفت : آيا شما اهل بيت عصمت و طهارت ، نيز در تمام علوم و فنون وارث پيامبر هستيد؟ فرمود: بلي ، ما وارث تمامي علوم و فنون او مي باشيم. سپس افزود: آيا شما توان آن را داريد كه مرده را زنده و مريض را شفا دهيد؟ و آيا از آنچه انسان ها انجام مي دهند و يا در درون خود پنهان دارند، آگاه هستيد؟ امام عليه السلام فرمود: بلي ، وليكن تمامي آنچه را كه ما انجام مي دهيم ، با إ ذن و اراده خداوند متعال است. پس از آن فرمود: اي ابوبصير! نزديك بيا، چون كنار حضرت قرار گرفت ، دست مبارك خود را بر صورت و چشم او كشيد كه تمام فضاء برايش نوراني شد و همه چيز را به خوبي مشاهده كرد.
سپس فرمود: آيا اين حالت را دوست داري كه بينا باشي و در قيامت همانند ديگر افراد گرفتار حساب و بررسي اعمال گردي ؟ و يا آن كه همان حالت نابينائي را دوست داري و اين كه در قيامت بدون دردسر وارد بهشت گردي ؟ ابو بصير عرض كرد: مي خواهم همانند قبل نابينا باشم . پس امام محمّد باقر(عليه السلام) دستي بر چشم هاي ابوبصير كشيد و به حالت اوّل بازگشت.
📚چهل داستان و چهل حديث
از امام محمد باقر(ع)/ عبدالله صالحی
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
آخرین کلام پیامبر و امام صادق علیهماالسلام چه بود؟
جابر بن عبدالله میگوید: کعب الاحبار از عمر پرسشکرد: «آخرین سخن پیامبر چه بود؟»
او گفت: «از علی (ع) بپرس!»
کعب به نزد حضرت علی(ع) آمد و همین پرسش را از آن حضرت نمود. علی (ع) فرمود:
رسول خدا را به سینه خود گرفتم پس سر مبارکش را بر دوش من گذاشت و فرمود: نماز، نماز.
آخرین توصیه امام صادق (ع)نیز نماز است
امام کاظم (ع) می فرمایند:پدرم در هنگام مرگ وصیت کرد ما را و فرمود:شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
#انسي_با_امام_زمان
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊دعای فرج👆بسیار زیبا🕊
اللهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ
✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ✨
☀️الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِاَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
♦️اگرهمگی #یڪدل و #یڪصدا
برای #ظهوردعاڪنیم،
قطعاً امرشریف ظهوربه زودی #محقق خواهد شد
📚محدث نوري رضوان الله عليه نقل ميكند :
🕌يكي از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام گفت : در شبي كه نوبت خدمت من بود، در رواقي كه به دارالحفاظ معروف است، خوابيده بودم .
ناگاه در خواب ديدم كه در حرم مطهر باز شد خود حضرت امام رضا عليه السلام از حرم بيرون آمدند و به من فرمودند :« برخيز و بگو مشعلي فروزان بالاي گلدسته ببرند، زيرا جماعتي از اعراب بحرين به زيارت من ميآيند و اكنون در اطراف « طرق » ( هشت كيلومتري مشهد ) بر اثر بارش برف راه را گم كردهاند برو به ميرزا شاه نقي متولي بگو مشعلها را روشن كند و با گروهي از خادمان جهت نجات و راهنمايي آنان حركت كنند .»
آن خادم ميگويد : از خواب پريدم و فوري از جا برخاستم و مسؤول خدام را از خواب بيدار كرده و ماجرا را برايش گفتم او نيز با شگفتي برخاست و با يكديگر بيرون آمديم در حالي كه برف به شدت مي باريد مشعلدار را خبر كرديم و او به سرعت مشعلي روي گلدسته روشن كرد آنگاه با عدهاي از خدام حرم به خانهي متولي رفتيم و ماجرا را برايش شرح داديم سپس با گروهي مشعلدار به طرف طرق حركت كرديم نزديك طرق به زوار رسيديم . آنان در هواي سرد و برفي ميان بيابان گويي منتظر ما بودند . از چگونگي حالشان جويا شديم گفتند : ما به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام از بحرين بيرون آمديم امشب گرفتار برف و سرما شده و از راه خارج گشتيم و ديگر نميتوانستيم مسير حركت را تشخيص دهيم تا اينكه از شدت سرما دست و پاي ما از كار افتاد و خود را آمادهي مرگ نموديم . از مركبها فرود آمديم و همه يك جا جمع شديم . فرشهايمان را روي خود انداختم و شروع به گريستن كرديم و به حضرت رضا عليه السلام متوسل شديم . در ميان مسافران مردي صالح و اهل علم بود . همين كه چشمش به خواب رفت، حضرت رضا عليه السلام را در خواب زيارت نمود ،كه به او فرمود :
« برخيز ! كه دستور دادهام چراغها را بالاي منارهها روشن كنند. شما به طرف چراغها حركت كنيد .» همه برخاستيم و به طرف چراغها حركت كرديم كه ناگاه شما را ديديم.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
🔴ریاکاری و از بین رفتن تمام اعمال!
✍مرحوم قطب راوندی (رضوان اللّه تعالی ) روایت کرده است که : در بنی اسرائیل عابدی بود که سالها حق تعالی را عبادت می کرد . روزی دعا کرد که : خدایا می خواهم حال خودم را نزد تو بدانم ، کدامین عمل هایم را پسندیدی، تا همیشه آن عمل را انجام دهم،واِلاّ پیش از مرگم توبه کنم ؟ حضرت حق تعالی ، ملکی را نزد آن عابد فرستاد و فرمود : تو پیش خدا هیچ عمل خیری نداری! گفت : خدایا، پس عبادتهای من چه شد؟ملک فرمود :هر وقت عمل خیری انجام میدادی به مردم خبر میدادی ، و می خواستی مردم به تو بگویند چه آدم خوبی هستی و به نیکی از تو یاد کنند... خُب، پاداشت را گرفتی!آیا برای عملت راضی شدی؟
این حرف برای عابد خیلی گران آمد و محزون و ناراحت شد ، و صدایش به ناله بلند گردید . ملک بار دیگر آمد و فرمود : حق تعالی می فرماید : الحال خود را از من بخر ، و هر روز به تعداد رگهای بدنت صدقه بده . عابد گفت:خدایا چطوری؟!من که چیزی ندارم..فرمود : هر روز سیصد و شصت مرتبه، به تعداد رگهای بدنت بگو :
《سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لااِلهَ اِلا اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَر وَ لاحَوْلَ وَ لاقُوَهَ اِلاّ بِااللّهِ》
💥عابد گفت : خدایا اگر این طور است ، زیادتر بفرما ؟ فرمود :اگر زیادتر بگویی ثوابت بیشتر است...
📚 داستانهايي از اذکار و ختوم
و ادعيه مجرب, ج1/ علي مير خلف زاده
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✅موقع *صدقه* دادن زرنگ باشید!
✍آیت الله مجتبی تهرانی (ره):
اگر میخواهی صدقه بدهی، همین طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد. صدقه را از طـرف امـام رضـــا(ع) بــرای سـلامتی امام زمـان(عج) بـده! این جوری برای دو معصوم است؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد، ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کند. توهم اینجا حق واسطهگریات را میگیری. تو واسطهای و همین حق واسطهگری است که اجازه میدهد تو به مراحل خاص برسی.
امام صادق (علیه السلام) :
صدقه دادن در شب جمعه و روز آن و نيز صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله) در شب جمعه و روز آن، برابر هزار حسنه است و هزار بدي به وسيلة آن نابود مي شود و هزار درجه بر مقام آدمي افزوده مي شود .
📚وسائل الشيعه ، ج7، ص413
اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🕍از یهودی که کمتر نیستم
🕌مرد صالحی مبلغ بیست هزار درهم مقروض بود ، هیچ وسیله ای برای پرداخت آن نداشت . روزی طلبکار با اصرار تمام ، مطالبه قرض خود نمود ، آنقدر سخت گرفت که مرد مقروض با اشک جاری و دلی افسرده به خانه رفت . این مرد همسایه ای یهودی داشت ، همین که او را با وضعی پریشان مشاهده کرد ، گفت : تو را به حق دین اسلام سوگند می دهم بگو چه شده که این قدر ناراحتی ؟ جریان را برایش شرح داد . یهودی به منزل خود رفته و مبلغ بیست هزار درهم برایش آورد ، گفت : اگر ما با هم از نظر دین اختلاف داریم ولی همسایه که هستیم ، شایسته نیست همسایه من به رنج قرض گرفتار باشد . بدهکار آن پول را برداشت و پیش طلبکار آورد .
طلبکار از این سرعت در پرداخت پول تعجب کرد . از او پرسید : از کجا تهیه کردی ؟ جریان بر خورد همسایه یهودی را برایش نقل کرد ، در این موقع طلبکار داخل منزل شد و سند بدهکاری او را آورد . گفت : من از یک یهودی که کمتر نیستم ، بگیر سند خود را من طلبم را به تو بخشیدم و هرگز مطالبه نخواهم کرد . طلبکار همان شب در خواب دید قیامت به پا شده و نامه های اعمال در حرکت است ، بعضی نامه عملشان به دست راست و برخی به دست چپ قرار می گیرد . در این حال نامه عمل او هم به دست راستش قرار گرفت و اجازه ورود بهشت بدون حساب به او دادند .
پرسید : چه شد که بدون حساب باید وارد بهشت شوم ؟ گفتند :
چون تو جوانمردی کردی و سند آن مرد نیکوکار را رد نمودی ما چگونه نامه عمل تو را ندهیم با این که بخشنده و مهربانیم ، همانطور که تو از حساب او گذشتی ما هم از حساب تو می گذریم ، طلبت را بخشیدی ما هم گناهان تو را بخشیدیم .
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✍#چند_تار_مو
مردی که با همسرش بسیار صمیمی بود و زندگی خوشی داشت به بازار رفت تا غلامی برای کمک به زندگی شان بخرد، پس از انتخاب غلام، از فروشنده احوال او را پرسید. وی گفت: این غلام عیبی ندارد، جز این که سخن چین است. خریدار نیز این عیب را مهم ندانست و او را خریداری کرد. پس از مدتی روزی غلام در صدد سخن چینی برآمد؛ از این رو به خانم مولایش گفت: همسرت تو را دوست ندارد و تصمیم گرفته همسر دیگری اختیار کند و اگر هنگام خواب، چند تار مو از زیر گردن او ببری و بیاوری، من او را سحر میکنم تا از کارش منصرف شود و باز هم تو را دوست بدارد، آن گاه بی درنگ خود را به مولایش رساند و گفت: همسرت رفیقی پیدا کرده و تصمیم دارد هنگام خواب سرت را ببرد. شوهر به خانه آمد و خود را به خواب زد، وقتی همسرش کارد را نزدیک گردن او برد از جا پرید و او را کشت. وقتی خویشان زن خبردار شدند آمدند و شوهر را کشتند و به دنبال آن، همه به جان هم افتادند و درگیری میان آنها ادامه یافت!
میان دو کس جنگ چون آتش است سخن چین بدبخت، هیزمکش است کنند این و آن خوش دگر باره دل وی اندر میان، کوربخت و خجل میان دو تن آتش افروختن
📙پند تاریخ 5/ 157 - 158؛ به نقل از: سفینة البحار / 613؛ جوامع الحکایات / 319.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✍#مسیحی_گستاخ
«باقر» لقب پنجمین اختر فروزان آسمان امامت و ولایت امام محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام است. باقر؛ یعنی شکافنده. به آن حضرت باقر العلوم میگفتند؛ یعنی شکافنده ی دانش ها. روزی مردی مسیحی به صورت سخریه و استهزا به آن حضرت گفت: أنت بقر [1] امام بدون آن که از خود ناراحتی نشان دهد، با کمال سادگی و خونسردی فرمود: من بقر نیستم من باقرم. مسیحی گفت: تو پسر زنی هستی که آشپز بود. امام فرمود: شغلش این بود؛ عار و ننگی به شمار نمی آید. مسیحی گفت: مادرت سیاه و بی شرم و بدزبان بود. امام فرمود: اگر این نسبتها که به مادرم میدهی، راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد و اگر این نسبتها دروغ است، خداوند از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی. این روحیه ی امام (ع) باعث شد آن مرد مسیحی، مسلمان شود. [2]
[1]: بقر: گاو.
[2]: داستان راستان 17/1 ؛
به نقل از: بحار الأنوار 11/ 83
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
💠همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!
🧚♂🧚♀دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند. بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!
شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند. صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟
خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد!
فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلا ها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی درختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم!
❤️(امام حسن عسگری(ع)می فرمایند:
هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است.)
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
العجل یا صاحب الزمان🍃💔
این عشقِ آتشین ، زِ دلم پاڪ نمےشود
مجنون بہ غیر خانہے لیلا نمےشود
بالاے تخٺ یوسف ڪنعان نوشتہاند
هر یوسفے ڪہ یوسفِ زهرا نمےشود
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
⏰سال 58 مناظره ای داغ بین مهندس بازرگان و شهید بهشتی تحت عنوان : تخصص بالاتر است یا تعهد و تقوا ؟ در صدا و سیما برگزار شد .
شهید بهشتی معتقد بود مسئولین باید متعهد باشند و بازرگان اعتقاد داشت تخصص مهمتر است.
درلابه لاى بحث مهندس بازرگان سوالى از شهید بهشتی پرسید: آقای دکتر فرض کنیم که قصد دارید با اتوبوس از شهرى به تهران بیایید. راننده ای داریم که جاده را مثل کف دست می شناسه ولی اهل معصیت است و راننده دیگری که تازه کار است ولی بسیار متقی و اهل تدین. شما خانواده تون رو با کدام راننده راهی می کنید؟!
📿 در این هنگام شهید بهشتی مکثی طولانی کرده سپس به علامت تایید نظر مهندس بازرگان، بزرگوارانه فرمودند آقا من دیگه صحبتی ندارم!
🔬بالاخره تخصص بالاتر است یا تعهد و تقوا؟
هر چند بازرگان برنده این مناظره بود ولی این پارادوکس هیچ گاه برای شخص بنده حل نشد و همواره احساسم می گفت که قطعاً تقوا و تعهد بالاتر است!
🌷 تا اینکه پست بسیار قشنگی از یکی از دوستان دیدم با این مضمون: از شهید چمران سئوال کردند آقای دکتر؛ تقوا بالاتر است یا تخصص؟ شهید چمران فرمودند :
📿" تقوا بالاتر است! ولی اگر کسی تخصص کاری را نداشته باشد و منصبی را قبول کند قطعاً انسان "بی تقوایی" است! "
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
...
يك كسى يك سيب برداشت و گفت من با اين سيب آبروى امام صادق(ع) را میريزم. گفتند: چه كار میکنى؟ گفت: من میگويم اى امام صادق! این رزق من هست يا نه؟ اگر گفت رزقت هست، لگد میکنم. اگر گفت رزقت نيست، میخورم. هرچه امام گفت، من ضدش را انجام میدهم. آن وقت آبروى امام میريزد و امام رسوا میشود. گفتند: باشد. سيب را برد پهلوى امام صادق و گفت: آقا اين رزق من هست يا نه؟ امام به سيب نگاه كرد و يك خورده هم به قيافه ايشان نگاه كرد. نگاه به سيب، نگاه به قيافه. بعد فرمود: اگر از گلويت پايين رفت، معلوم میشود كه رزقت بوده است.
اين در فكر بود كه چه كار كند؟ يعنى گاهى وقت ها حرص میزند و پول هم جمع میکند، اما از گلويش پايين نمیرود. رزقش نيست. رزق اين نيست كه آدم دارد. داشته ها رزق نيست. كاميابى ها رزق است. خيلى ها دارند و كامياب نيستند، خيلى ها ندارند و كامياب هستند. و لذا شما بگو: خدايا يك همسر خوب به من بده! نگو خدايا پولم بده، كه همسر خوب پيدا بشود. خوب! به خدا بر میخورد. چون خيلى ها هستند بدون پول همسر خوب گيرشان مى آيد، خيلى ها بهترين جهازيه را درست میکنند، بهترين خانه ها را هم میسازند، همسر خوب گيرشان نمی آيد.
حديث داريم كه براى خدا تكليف روشن نكنيد، كه خدايا پولم بده كه بروم مكه! به توچه؟ بگو: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَام» خدايا حج میخواهم بروم. خيلى ها بى پول مكه رفتند و خيلى پولدارها مكه نرفتند.
حديث داريم چيزى را كه از خدا میخواهيد، واسطه اش را از خدا نخواهيد. بگو خدايا به من خوشى بده! نگو خانه ام بده كه خوش باشم. چون خانه را به تو میدهد و هر روز يك گوشه اش خراب میشود، و يا همسايه بد گيرت ميايد. ما بايد بندگى كنيم، خدا خدايى كند. گير ما يك چيز است و آن اينكه بندگى خودمان را فراموش میکنيم، و خدايى را ياد خدا میدهيم.
میگوييم ببين! حواست را جمع كن، هرچه من میگويم گوش بده، اگر میخواهى خداى خوبى باشى ! همچين كن، بعد همچين كن، بعد همچين كن ... بندگى خودمان را فراموش میکنيم، خدايى را ياد خدا میدهيم.
خدا میگويد: اينرا ببين! بندگى خودش را بلد نيست، دارد خدايى را ياد من میدهد. حديث داريم كه ابزار را از خدا نخواهيد. خودش را از خدا بخواهيد. خدايا يك همسر به من بده كه دوستش داشته باشم. نگو: خدايا خوشگل ترين دخترها زن من باشد. يك وقت میبينى خوشگل ترين دخترها زنت شد، اما صد عيب دارد. يا حوادثى پيش مى آيد كه با اينكه زيباست، زندگى ات شيرين نيست.
#استاد_قرائتی
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✍#بزرگواری
🔸روزی نامه ای از سوی شخصی به دست جناب خواجه نصیرالدین طوسی(ره) که از علما و بزرگان اسلام است رسید.
از جمله مطالبی که در آن نامه آمده بود این خطاب بسیار زشت بود: "ای سگ و ای فرزند سگ."!!
خواجه هم در جواب او گفت:
"این که مرا سگ خوانده ای صحیح نیست؛ زیرا سگ با چهار دست و پا راه میرود و ناخنهای دراز دارد اما من راست قامت هستم و بر روی دو پا راه میروم، بدنم بدون مو است و ناخن هایم پهن است، سخن میگویم و میخندم و این ویژگیها غیر از صفاتی است که تو به من نسبت دادی و مربوط به سگ میشود."!
و بقیه نامه او را با کمال متانت و بزرگواری و به دور از هرگونه سخن تند پاسخ داد!!
🌿حضرت علی علیه السلام فرمودند:
عادَةُ الْکِرامِ حُسْنُ الصَّنیعَةِ.🌹
«عادت انسانهای بزرگوار نیک رفتاری است.»
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✍#هزار_تازیانه_ی_مرگبار!
برای هارون الرشید لباسهای فاخر و گران قیمتی آورده بودند. آن را به علی بن یقطین وزیر [شیعه ] خود بخشید. از جمله آن لباسها دراعه ای* طلابافت و از جنس خز بود که به لباس پادشاهان شباهت داشت. علی بن یقطین نیز آن لباسها را همراه اموال دیگری برای امام کاظم (ع) فرستاد. حضرت، دراعه را توسط شخص دیگری برای وزیر فرستاد. او شک کرد که علت چیست؟ حضرت در نامه ای نوشتند: آن را نگهدار و از منزل خارج مکن که روزی احتیاج میشود. علی بن یقطین پس از چند روز بر یکی از غلامان خود خشم گرفت و او را از خدمت عزل کرد. غلام معزول نزد هارون الرشید سخن چینی کرد که علی بن یقطین قائل به امامت موسی بن جعفر است و خمس اموال خود را در هر سال برای او میفرستد. به عنوان نمونه همان ص: 100 دراعه ای را که شما به او بخشیدید در فلان روز برای موسی بن جعفر فرستاد. هارون بسیار خشمگین شد و گفت: باید این راز را کشف کنم. همان دم در پی علی بن یقطین فرستاد؛ هنگامی که حاضر شد، گفت: آن دراعه ای را که به تو دادم چه کردی؟ علی بن یقطین گفت: در خانه است و آن را در پارچه ای پیچیدهام و هر صبح و شام آن را باز میکنم و به آن، تبرک میجویم! هارون گفت: هم اکنون آن را بیاور. علی بن یقطین یکی از خادمان خود را فرستاد و گفت: دراعه در فلان اتاق، داخل فلان صندوق و در پارچه ای پیچیده است. برو آن را زود بیاور. غلام رفت و آن را آورد. هارون دید دراعه میان پارچه گذاشته شده و عطر آلود است. خشمش فرو نشست و گفت: آن را به منزل خود برگردان. دیگر سخن کسی را در باره ی تو قبول نمیکنم و جایزه ی زیادی به او بخشید. آن گاه دستور داد غلامی را که سخن چینی کرده بود، هزار تازیانه بزنند. هنوز بیش از پانصد تازیانه به او نزده بودند که مرد.
*لباسی که جلویش باز است و روی لباس میپوشند.
📙یکصد موضوع، پانصد داستان 398-397/1 ؛ به نقل از: داستانها و پندها 52/1
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
(تشرّف خدمت امام عصر ارواحنا فداه)🌹
نام کتاب: #روزنههایی_از_عالم_غیب
یکی از موثّقین نقل میکرد:
شخص بزرگواری سال 1366 به مکّه مشرّف شدند و در تظاهرات برائت از مشرکین شرکت کرده و از ناحیه سر مضروب شدند و زیر دست و پای مردم افتادند.
آن بزرگوار گفت: در آن حال متوجّه به امام عصر - ارواحنا فداه - شدم و در دل خود عرض کردم: آقا جان🌹 من هر سال به عشق ملاقات شما در عرفات به مکّه میآیم، ولی امسال هنوز به عرفات نرفته و موفّق به ملاقات شما نشده ام...😔
در همان حال سید بزرگواری را دیدم که مرا از زیر دست و پای مردم بیرون آورد و دست بر سر من کشیده و فرمود: "چیزی نیست."
این جمله را هم افزودند: "کسانی که در تظاهرات شرکت کرده اند مورد توجّه ما هستند و کسانی که مضروب گردیده اند پیش ما اجر دارند."
بعد از آن، چند قدمی مرا همراه خود برد، ناگهان متوجّه شدم که به بیمارستان رسیدهام در آن موقع به من فرمود: "برو خودت را نشان بده."
من به بیمارستان رفتم و خودم را نشان دادم آنان به سر من نگاه کردند و گفتند: "چیزی نیست!" در صورتی که موثّق مذکور میفرمود: وقتی ایشان به کاروان ما برگشت لباس هایش از خون سرش رنگین شده بود.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✍ واقعه عجیب در مورد توجه به زن بدحجاب
دکتر حاج حسین توکلی از شاگردان عارف بالله شیخ رجبعلی خیاط، نقل می کند:
روزی من از مطب دندان سازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم، میدان فردوسی یا پیش تر از آن ماشین نگه داشت، جمعیتی بالا آمد، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم همه زن هستند همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است!
خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده ام. این اتوبوس کارمندان است.
اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، آن زن که پیاده شد همه مرد شدند! با این که ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم از ماشین که پیاده شدم {جهت روشن شدن قضیه} رفتم پیش مرحوم شیخ، قبل از این که من حرفی بزنم شیخ فرمود:
« دیدی همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند!»
بعد گفت:
« وقت مردان هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم می شود، ولی محبت امیر المومنین (ع) باعث نجات می شود»
«چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود... تا ببیند آن چه دیگران نمی بینند و بشنود آن چرا را دیگران نمی شنوند.»
امروزه روانشناسان به این نتیجه رسیده اند که انسان به هر چه توجه و تمرکز نماید همان چیز در روح و ضمیر باطنش نقش می بندد و در عالم خارج به ظهور می رسد! چه خیر اخلاقی و چه شر باشد.
📙کیمیای محبت، ص176.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿 تسبیحی برای خوشبختی
✍تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها، شامل بیان 34 مرتبه اللهاکبر، 33 مرتبه الحمدلله و 33 مرتبه سبحانالله میشود که ذکر آن از سوی بزرگان دینی پس از اقامه نماز بسیار تاکید شده است.
أبو هارون مکفوف گوید، امام صادق علیه السلام به من فرمود:أبا هارون! به راستی که ما کودکان خود را به تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها امر میکنیم؛ همان طوری که به نماز امر میکنیم. پس تو به این ذکر مداومت کن؛ زیرا بندهای بدان مداومت نکرده است که بدبختی بیند ( یعنی چنان چه این ذکر را ترک نکند، هیچ وقت بدبخت نشود. ).
📚 ثواب الاعمال، ص 363
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌹بسیارزیباوجالب
✍فاطمهحاجقاسم:
کوچیک که بودم وابستگیم به بابا انقدر زیاد بود که بعضی روزها اگر تهران بود،میرفتن دفترشون و محل کارشون من و با خودشون میبردن! توی اون دفتر یه اتاق کوچیک بود با یه جا رختی و سجاده و یه یخچال خیلی کوچیک..
جلسه های بابا که طولانی میشد به من میگفتن برو تو اون اتاق استراحت کن توی یخچالم آبمیوه و آب و یه طرف تافی بود! از همون تافیایی که پوستشون رنگی رنگی بود و وسطشون شکلات. ساعت ها میشد تو همون اتاق میشستم که جلسه های بابام تموم شه برم پیشش!
از توی یخچال چندتا تافی میخوردم آبمیوه میخوردم آب معدنی که بود میخوردم یه جوری سر خودمو گرم میکردم.. وقتی جلسه های بابا تموم میشد سریع با کاغذ و خودکار میومد تو اتاق،میپریدم بغلش منو میشوند روی پاهاش میگفت بابا چیا خوردی هرچی خوردی بگو میخوام بنویسم! دونه دونه بهش میگفتم حتی تا آب معدنی و یه دونه شکلات!
موقع رفتن دستمو که میگرفت بریم سر راه اون کاغذ و به یه نفر میداد میگفت بده حسابداری.. دختر من این چیزا رو استفاده کرده بگو پولشو حساب کنن یا از حقوقم کم کنن! اونوقت چجوری ما 8/5 میلیارر پول مردم با این کشور که بابام جونشو براشون داد، میتونیم از سفره ی مردم برداریم؟! خدایا تو آگاه به همه چیزی ممنونم که اجازه ندادی با آبروی بابام بازی بشه💔
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨✨✨
🌼مهلت ندادن عزرائیل 🌼
حضرت عیسی (علیه السلام) با مادرش مریم (سلام الله علیها) در کوهی به عبادت خدا مشغول بودند، و روزها را روزه می گرفتند. غذایشان از گیاهان کوه بود که عیسی (علیه السلام) تهیه می نمود. یک روز نزدیک غروب شد، عیسی (علیه السلام) مادرش را تنها گذاشت و برای به دست آوردن سبزیجات کوهی، رفت، هنگام افطار فرا رسید، مریم (سلام الله علیها) برخاست تا نماز بخواند، ناگاه عزرائیل نزد مریم (سلام الله علیها) آمد و بر او سلام کرد، مریم پرسید: تو کیستی که در اول شب بر من سلام کردی و با دیدن تو، بیمناک شدم؟.
عزرائیل گفت: من فرشته مرگ هستم.
مریم پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟
عزرائیل گفت: برای قبض روح تو آمده ام.
مریم گفت: چند دقیقه به من مهلت بده تا پسرم نزد من بیاید
عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست، و آنگاه روح مریم (سلام الله علیها) را قبض نمود.
عیسی (علیه السلام) وقتی نزد مادر آمد، نگاه کرد که مادرش بر زمین افتاده است، تصور کرد که مادرش خوابیده است، مدتی توقف کرد، دی مادرش بیدار نشد و وقت افطار گذشته است، صدا زد ای مادر برخیز! افطار کن.
ندائی از بالای سرش شنید که مادرت از دنیا رفته و خداوند در مورد وفات مادرت به تو پاداش می دهد.
عیسی (علیه السلام) با دلی سوخته، به تجهیز جنازه مادر پرداخت و او را به خاک سپرد و، غمگین بر سر تربتش نشست و گریه می کرد و به یاد مادر گفتاری جانسوز می گفت، در این هنگام ندائی شنید، سرش را بلند کرد، مادرش را در بهشت (برزخی) که در کاخی از یاقوت سرخ بود دید گفت: ای مادرم! از دوری تو سخت اندوهگین هستم.
مریم (سلام الله علیها) فرمود: پسرم، خدا را مونس خود کن تا اندوهت برطرف گردد.
عیسی (علیه السلام) گفت: مادر جان با زبان گرسنه و روزه از دنیا رفتی.
مریم (سلام الله علیها) فرمود: خداوند گواراترین غذا که نظیر نداشت به من خورانید.
عیسی (علیه السلام) گفت: ای مادر! آیا هیچ آرزو داری؟
مریم (سلام الله علیها) گفت: آرزو دارم یک بار دیگر به دنیا باز گردم، تا یک روز و یک شب را به نماز برآورم، ای پسر اکنون که در دنیا هستی و مرگ به سراغت نیامده است، هر چه می توانی توشه راه آخرت را (با انجام اعمال نیک) از دنیا برگیر
📚 منهاج الشارعین - منهج 13، ص 591
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
📙البرهان
🌿 مردی به زن خود گفت: «برو خدمت #حضرت_فاطمه و از او سؤال کن که آیا من از شیعیان آنها هستم یا نه». آن زن خدمت #حضرت_زهرا آمد و پرسید. حضرت فرمود: «به شوهرت بگو اگر بدانچه ما فرمانت دادیم عمل میکنی و از آنچه تو را نهی کردیم خودداری میکنی، تو از شیعیان مایی، و الّا نه». زن بازگشت و جریان را به شوهرش گفت. مرد تا شنید، گفت: «وای بر من! کیست که بتواند از گناه و لغزش جدا شود؟! پس من در دوزخ جاوید و همیشگی هستم... #زن دوباره خدمت حضرت زهرا آمد و سخن شوهرش را عرض کرد. حضرت فرمود: «به او بگو چنین نیست. #شیعیان ما بهترین مردم بهشتند.
و اما هرکس که #محب ماست، دوستدار دوستان ما و دشمن دشمنان ماست و با دل و زبان تسلیم ماست، اگر مخالفت دستورات ما کند، از شیعیان ما نیست،با اين حال آنها نیز اهل بهشتند. امّا پس از ابتلا به مصیبتهای #دنیا یا در عرصات قيامت و انواع شدايد یا رفتن در طبقه بالای #دوزخ از #گناهان پاک شود. و وقتی #پاک شد، چون از #دوستان ماست، او را نجات میدهیم و او را به جایگاه خود منتقل میسازیم.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘