📚#داستان_کوتاه
آورده اند که روزی ابوریحان بیرونی به همراه یکی از شاگردانش برای بررسی ستارگان از شهر محل سکونتش بیرون شد و در بیابان کنار یک آسیاب بیتوته نمود تا اینکه غروب شد.
کمی از شب گذشت که آسیابان بیرون آمد و خطاب به ابوریحان و شاگردش گفت که میخواهد در آسیاب را ببندد اگر میخواهید درون بیایید همین اکنون با من به درون آیید، چون من گوشهایم نمیشنود و امشب هم باران می آید شما خیس میشوید و نیمه شب هم هر چقدر در را بکوبید من نمیشنوم وشما باید زیر باران بمانید!...
ناگهان شاگرد ابوریحان سخنان آسیابان را قطع کرد و گفت: اینکه اینجا نشسته بزرگترین دانشمند و ریاضیدان و همچنین منجم جهان است و طبق برآورد ایشان امشب باران نمی آید!
آسیابان گفت به هر حال من گفتم. من گوشهام نمیشنود و شب اگر شما در را بکوبید من متوجه نمیشوم...
شب از نیمه گذشت باران شدیدی شروع به باریدن کرد و ابوریحان و شاگردش هر چه بر در آسیاب کوفتند آسیابان بیدار نشد که نشد...
تا اینکه صبح شد و آسیابان بیرون آمد و دید که شاگرد و استاد هر دو از شدت سرما به خود میلرزند و هر دو با هم به آسیابان گفتند که تو از کجا میدانستی که دیشب باران می آید؟!
آسیابان پاسخ داد من نمیدانستم، سگ من میدانست!
ابوریحان گفت: آخر چگونه سگ میداند که باران میآید؟
آسیابان گفت: هر شبی که قرار است باران بیاید سگ به درون آسیاب می آید تا خیس نشود!
ناگهان ابوریحان آواز داد و گفت:
خدایا آنقدر میدانم که میدانم به اندازه یک سگ، هنوز نمیدانم!...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍📔#تلنگر
👈در بیمارستان میفهمید هیچچیز زیباتر از تندرستى نیست.
👈در زندان میبینید که آزادى گرانبهاترین دارایى شماست.
👈در قبرستان درمىیابید که زندگى هیچ ارزشى ندارد.
👌زمینى که امروز روى آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود. پس چه بهتر که براى همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ویدیو کلیپی بسیار زیبا و قابل تامل!
👌وقت آنست
که بدانیم اشتباه رفتهایم
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
#خیانت_به_خاطر_ترس
در ساعات پایانی عروسی، لحظهای به خودم آمدم، دیدم انگشترم در دستم نیست و گم شده؛ ترس و وحشت چنان وجودم را گرفت که همگان فهمیدند برای من مشکلی پیش آمده است. از ترسم چیزی به کسی نگفتم که مبادا به گوش شوهرم برسد؛ و بلافاصله به منزل برگشتم. 4 ستون بدنم میلرزید که اگر شوهرم بداند کتک مفصلی خواهم خورد.
به زن همسایه که رازدار بود، و از این اخلاق بد شوهرم خبر داشت پناه بردم. او داستان را با شوهرش در میان گذاشت.
شب را زود خوابیدم تا شوهرم به انگشت من توجهی نکند و از این موضوع خبردار نشود.
صبح، زن همسایه را دیدم به من گفت: ....
جهت خواندن ادامه داستان وارد شويد👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فقط رمان❤️❤️❤️👆🌷❤️
📚#حکایت_ملانصرالدین
ملانصرالدین به قصد رفتن به مزرعه سوار بر الاغش شد. بین راه از خستگی روی الاغ خوابش برد. الاغ راه شهر را در پیش گرفت و جلوی یک دکان قصابی ایستاد. ملا از خواب بیدار شد و مات و مبهوت به اطراف نگاه کرد. قصاب پرسید: ملا اینجا چه می کنی؟ ملا گفت: نمی دانم، از این الاغ که مرا اینجا آورده بپرس!
👈به راستی الاغِ عادات، شمارا در زندگی به کجا می برد؟ آیا شما بر عادات خود سوارید یا عادات بر شما؟ یکی از مهمترین تفاوتهای افراد موفق و ناموفق، الگوهای عادتی متفاوت است. عادات مثبت و کارآمد برگ برنده شما در زندگی و شاهراه موفقیت شماست
📗کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_ملانصرالدین_و_گوسفند
روزی ملانصرالدین از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد.
ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است
دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم.
ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی!
روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!؟😄
📗کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_دروغ_و_حقیقت
روزی روزگاری دروغ به حقیقت گفت:«میل داری باهم به دریا برویم و شنا کنیم؟»
حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد.آن دو باهم به کنار ساحل رفتند،وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را در آورد.دروغ حیله گر لباس های اورا پوشید و رفت.از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است،اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان میشود
❖
📔مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت
درويشی را ضرورتی پيش آمد، گليمى را از خانه يکى از پاک مردان دزديد. قاضى فرمود تا دستش به در کنند.
صاحب گليم شفاعت کرد که من او را حلـال کردم.
قاضى گفت : به شفاعت تو حد شرع فرو نگذارم.
صاحب گليم گفت : اموال من وقف فقيران است، هر فقيرى که از مال وقف به خودش بردارد، از مال خودش برداشته، پس قطع دست او لـازم نيست.
قاضى از جارى نمودن حد دزدى منصرف شد، ولى دزد را مورد سرزنش قرار داد و به او گفت: آيا جهان بر تو تنگ آمده بود که فقط از خانه چنين پاک مردى دزدى کنى؟
دزد گفت :
اى حاکم ! مگر نشنيده اى که گويند: خانه دوستان بروب ، ولى حلقه در دشمنان مکوب.
چون به سختى در بمانى تن به عجز اندر مده
دشمنان را پوست بر کن، دوستان را پوستين
👤 سعدی
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاه
مردی با همسرش به پیکنیک میروند.
پس از اینکه خودروی خود را در کنار جاده پارک میکنند، زن خطاب به مرد میگوید: بریم بشینیم زیر اون درخت.
اما مرد میگوید: نه! همین وسط جاده امنتره! زود زیرانداز رو پهن کن!
زن میگوید: آخه اینجا که ماشین میزنه بهمون!
ولی مرد با اصرار وسط جاده زیرانداز را پهن میکند و مینشینند وسط جاده!
بعد از مدتی یک تریلی با سرعت به سمت آنها میآید و هرچه بوق میزند، آنها از جایشان تکان نمیخورند؛ کامیون هم مجبور میشود فرمان را بپیچاند و مستقیم به همان درختی که در آن نزدیکی بود اصابت میکند.
مرد که این صحنه را میبیند، رو به زنش میگوید: دیدی گفتم وسط جاده امنتره! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مُرده بودیم!!!
✅#نتیجه_اخلاقی
👈برخی از افراد تحت هیچ شرایطی نمیخواهند اشتباه خود را بپذیرند و همیشه بهشکلی کاملاً حق به جانب صحبت میکنند؛اگر هم اتفاقی بیُفتد شروع به فرافکنی کرده و دیگران را مقصر میدانند.
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔✍#حقیقت_تلخ_جامعهما
توريستى به ايران آمد.
ديد عده ای از مردم در مسجد غذا ميخورند،
پرسيد: مگر مسجد جاى نماز نيست؟
گفتند: نماز را در دانشگاه تهران ميخوانيم!
پرسيد: مگر دانشگاه محل روشنفكران نيست؟
گفتند روشنفكران در زندان هستند!
پرسيد: مگر زندان جاى دزدان نيست؟
گفتند: نه دزدان به امور ملت رسیدگی میکنند✋️😐
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاه_پندآموز
پسر ۸ ساله ام با دختران جوان چه کار می کند؟
۲۳ ام مهرماه زنی ۳۲ ساله با حالتی نگران به یکی از مراکز پلیس مراجعه کرد و میگفت که پسر ۸ ساله اش هر روز بعد از مدرسه با دختری جوان و زیبا به خانه می آید و پس از وارد شدن به خانه با آن دختر به اتاق خوابش میرود و میگوید که با این دختر تازه دوست شده پسرم بعد از نیم ساعت تنها از اتاق خواب بیرون می آید در حالی که اثری از آن دختر نیس...
با شنیدن اظهارات این زن جوان با رضایت پدر و مادر این پسر ۸ ساله دوربینی در اتاق خواب او نصب شد تا واقعیت ثبت شود . روز اول پسر با دختری جوان و زیبا وارد اتاق خوابش شد و همه چیز کاملا عادی بود تا اینکه در ساعت ۲:۱۵ دقیقه آن دختر به کنار پنجره اتاق خواب که با زمین فاصله زیادی نداشت رفت و خودش را به کوچه رساند...با تحقیقات پلیس از پسر ۸ ساله و بازرسی از اتاق خواب این پسر مقدار ۷۰۰ گرم مواد مخدر شناسایی شد که مشخص شد این دختر مواد مخدر را در اتاق این پسر جاسازی کرده و از این طریق اقدام به فروش میکند و پسر بچه هم که از موضوع بیخبر بوده فکر میکرده که این دختر فقط به عنوان یک دوستش است...
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستانی_زیبا
پيرى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجد مى رفت .
دريك روز بارانى پير ، صبح براى نماز از خانه بيرون امد ،چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد، خيس وگلى شد. به خانه بازگشت لباس راعوض كرد ودوباره برگشت ، پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟
جوان گفت نه ،اى پير ،من شيطان هستم
براى بار اول كه بازگشتى خدابه فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم
براى باردوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم
ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى انان داشتم
براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى!!!
گر تو آن پیر خرابات باشی
فارغ ز بد و بنده ی الله باشی
شیطان به رهت همچو چراغی بشود
تا در محضر دوست همیشه حاضر
📚کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin