و بهترین عیدی روز ولادت امام رضا علیه السلام تقدیم میشود به #سید_ابراهیم_رئیسی
#شهادت🌷
حکایت
@hkaitb
15.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستانی شنیدنی از حاج شیخ حسنعلی نخودکی؛ فحاشی روح یک مُرده به خانوادهاش بخاطر مال دنیا!
🎥حاج شیخ حسین انصاریان
حکایت
@hkaitb
⚫️ آخرین فراز از وصیتنامه امام خمینی رحمة الله علیه
▪️ بدانند كه با رفتن یك خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد كه خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند و الله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.
حکایت
@hkaitb
#شهیدانه 🕊🕊
#شهید_علیرضا_قبادی تخریبچی دلها بود، این را گلهای بیقرار «پادگان گرمدره» خوب میدانند. او عاشقی بود که تا آخرین نفس به وعده معبودش ایمان داشت.
● همیشه به گلهای پادگان گرمدره آب میداد ، بعد از شهادت یکی از سربازان پادگان خواب میبیند که علیرضا روی پله نشسته و ناراحت است. می پرسد که چرا ناراحتی؟ می گوید: هیچ کس به این گلها و درختان آب نمیدهد؛ همه خشک شدند. این سرباز خوابش را برای مسئول مربوطه تعریف میکند و آن روز سردار سلیمانی برای بازدید به پادگان آمده بود. فرمانده مسئول خواب را برای سردار تعریف می کند. سردار می گوید: وقتی شهید قبادی به فکر درختها و گلهای پادگان است، مگر میشود به فکر همرزمان و خانوادهاش نباشد.
● یکی از همرزم های علیرضا می گوید: من اطلاع نداشتم که علیرضا شهید شده در خواب دیدم که در یک امامزاده هستم و چهار مرد با قبای سبز رنگ در حال تشییع پیکر شهیدی هستند، پرسیدم: این کدام شهید است؟ گفتند: شهید علیرضا و فامیل او را نگفتند. می گوید: بعد از اینکه خبر شهادت علی رضا را شنیدم، متوجه شدم آن شهید علیرضا قبادی بوده است.
● پاسدار شهید مدافع حرم «علیرضا قبادی» متولد 5 اردیبهشت سال 67 از شهدای تخریب چی مدافع حرم حضرت زینب(س) بود که داوطلبانه عازم سوریه شد و 26 اردیبشهت 96 در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم حضرت زینب(سلام الله علیها) توسط تروریست های تکفیری در حومه دمشق به فیض شهادت نائل شد.
حکایت
@hkaitb
إنا لله و إنا الیه راجعون
سه سال پیش گفتم کاش روزی که میروی از رأی خودم به شما پشیمان نباشم
نمیدانستم روزی رأیم را کف دست میگیرم و در دادگاه الهی به بینشم مباهات میکنم .
خدایا من ابزار شفاعت دارم، من به یک شهید رأی دادم ...
#شهید_جمهور
حکایت
@hkaitb
°•°•°
تو فقط بخواه
خدا جایی که دستت نمیرسه شاخه رو واست میاره پایین…❤️☘
حکایت
@hkaitb
🌸 امام رئوف
علامه طباطبایی (ره):
❇️ همه امامان (علیهم السلام) لطف دارند، اما لطف حضرت رضا(ع) محسوس است.
❤️ همه امامان معصوم (علیهم السلام) رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا(ع) ظاهر است.
🌠 انسان هنگامی که وارد حرم رضوی(ع) میشود، مشاهده میکند که از در و دیوار حرم آن امام(ع) رأفت میبارد.
🌅 جز مشهد کجاست که آدم بتواند دردهایش را بگوید و درمانش را بگیرد. ما از پناه امام هشتم جای دیگر نمیرویم.
🕌 طبیب برای چه مطب باز میکند؟ برای اینکه بیماران به وی مراجعه کنند و با نسخه او تندرستی خود را بیابند. این جا هم دارالشفای آل محمد (علیهم السلام) است. امام رضا(ع) طبیب الأطباء است.
💞 من به حال این مردم که این طور عاشقانه ضریح را میبوسند، غبطه میخورم. ... اگر منع مردم نبود، من از دم مسجد گوهرشاد تا ضریح، زمین را میبوسیدم.
🏷 #امام_رضا علیه السلام
#میلاد_امام_رضا علیه السلام #علامه_طباطبایی (ره)
حکایت
@hkaitb
دیروز به پدرم زنگ زدم، گاهی زنگ میزنم و حالش را میپرسم.
موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم...
گفت: «بنده نوازی کردی زنگ زدی».
وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است.
دیشب خواهرم به خانهام آمده بود، شب ماند، صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی را برق انداخته.
گاز را شسته، قاشق و چنگالها و ظرفها را مرتب چیده و...
وقتی توی خیابان ماشینم خاموش شد اولین کسی که به دادم رسید برادرم بود.
و منو از نگاهها و کمکهای با توقع رها کرد...
امروز عصر با مادرم حرف میزدم
برایش عکس بستنی فرستادم. مادرم عاشق بستنیست
گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم.
برایم نوشت: «من همیشه به یادتم چه با بستنی چه بیبستنی».
و من
نشستهام و به کلمهی «خانواده» فکر میکنم،
که در کنار تمام نارفاقتیها،
پلیدیها و دوروییهای آدمها و روزگار،
تنها یک کلمه نیست، بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است.
قدر خانوادههاتون رو بدونید... ♥️
| کیومرث مرزبان |
حکایت
@hkaitb
بعضی وقتها عکس پروفایل چیزی بیشتر از یک عکسِ پروفایلِ عادی است...
حال خوب و بد آدمها را میشود از روی عکسِ پروفایلشان احساس کرد.
خستگی، دلمردگی، شادی و خوشبختیِ آدمها توی عکس پروفایلشان موج میزند،
کافیست اَدلیست تلگرامت را نگاه کنی تا بفهمی حالِ کدام دوستت خوب است و روبراه و حال کدام بد است و وخیم.
دوستی دارم که مادر است،
همیشه شیطنتهای دختربچهاش را عکس پروفایلش میکند.
عکسهایش را که ورق میزنم از روز اولی که سارا کوچولو بهدنیا آمده تا روزی که کمکم یاد میگیرد روی پاهای کوچکش بایستد را میبینم،
انگار همهی عشق و دغدغه و زندگیِ دوستم سارا کوچولو است.
خداروشکر میکنم که حالش خوب است.
دوستم مریم به تازگی عروس شده است،
عکسهای پروفایلش را که نگاه میکنم عشق و خوشبختی موج میزند،
مثل عکسی که امروز روی پروفایلش دیدم و نوشته بود "من عاشق این رابطم... به زندگیم خوش اومدی"
خدا رو شکر میکنم که حال مریم هم خوب است...
شاگرد درسخوان و اول کلاسمان عکس پروفایل ندارد، هیچ وقت نداشته است،انگار حال خنثی و بیتفاوتی دارد یا اینکه از بس مشغول درس خواندن است که یادش رفته عکس بگذارد. ولی حس میکنم حال او هم خوب است...
در ميانِ اَدليستم، یکی هست که چند روز یکبار عکس پروفایلش را عوض میکند...
میدانی!
” آدمهایی که زود به زود عکسِ پروفایل عوض میکنند نه بیکار هستند و نه ديوانه این آدمها فقط دلتنگِ یک آدمِ ممنوعه هستند. “
و تنها راه فریاد دلتنگیشان عکس پروفایلشان است.
انگار که میخواهند بگویند : هی فلانی که نمیدانم اسمم هنوز توی ادلیستت هست یا نیست. ببین حال و روزم را...
ببین که چه بر سرم آوردی؟
ببین که چطور دلشکستگی امانم را بریده است...
خوب میدانم که حال این دوستم هیچ خوب نیست،
یعنی اصلا خوب نیست و چقدر دلم میخواهد همین امشب به او پیامی بدهم و بگویم:
چه شعر قشنگی روی پروفایلت گذاشتی رفيق
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود
تا دلم، باز دلم، باز دلم، دل بشود...
| سمیرا اسدالهی |
حکایت
@hkaitb