📖راه حلی برای گناه نکردن
جواني نزد عالمي آمد و از او پرسيد: من جوان هستم اما نميتوانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟ عالم كوزهاي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد...
به يكي از طلبههايش هم گفت او را همراهي كند و اگر شير را ريخت جلوي همهي مردم او را كتك بزند. جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند. و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟ جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار وخفيف شوم.
عالم هم گفت: حكايت انسان مؤمن هم همین است مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند و از حساب روز قيامت و بیآبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم دارد
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔حکایت
نيش عقرب نه از ره كين است اقتضای طبيعتش اين است...
لاک پشتی لب بركهای نشسته بود، عقربی نزدش آمد، سلام بلند بالائی كرد و گفت:
رفيق میخواهم خواهشی از تو بكنم و آن اینست که مرا بر پشت خود سوار کنی و به آنطرف برکه برسانی.
لاک پشت گفت:
تو نيش زهرآگين داری، آمديم ترا كول كردم تو هم مستيت كشيد كه نيشی بر تن نازك من بزنی آن وقت چه كنم؟
عقرب گفت: ممكن نیست تو به من خوبی كنی و من عوضش به تو نيش بزنم؟
لاک پشت گفت: بسيار خب، بر پشت من سوار شو.
عقرب سوار شد و لاک پشت شناكنان میرفت كه ناگهان عقرب نيشی بر پشت او زد. لاک پشت گفت: ديدی بر قولت وفا نكردی. عقرب نيش دوم را زد و گفت:
نیش من نه از ره کین است اقتضای طبیعتم این است.
لاک پشت هم زير آب رفت پس از مدتی سرش را بيرون آورد و گفت: چگونه بود؟ عقرب گفت: نزديك بود خفه بشوم.
لاک پشت گفت: رفتن زير آب نه از غرض است ترك عادت موجب مرض است و مجددا زير آب رفت، ماند و ماند تا عقرب خفه شد....
✨تمثیل مثل
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍راز موفقیت همسرداری ملانصرالدین
ملانصرالدین را گفتند : چگونه چهل بهار بدون مرافعه و جدال با عیال سر کردی ؟
او در پاسخ جماعت گفت : ما با هم عهدی بستیم و آن اینکه اگر من آتش خشمم زبانه کشید او برای انجام یک امری نیکو به جای جدل به مطبخ رود تا کشتی طوفان زده من به ساحل آرامش و سکون برسد ، و اگر رگ غضب او متورم شد، من به طویله روم و کمی ستوران را رسیدگی کنم و وارد بیت نشوم تا عیال خونش از جوش بیافتد !
و اینک من ، شکر خدا، چهل سال است که بیشتر عمر را در طویله زندگی می کنم...
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
ملا نصرالدین پول یکی رو نمی داد ،
یارو میره دم در ملا، زن ملا در میاد
میگه:
ملا رفته بازار تخم خار بخره ، ببره بپاشه کوه ، خارها در بیان ، بهار چوپان ببره گوسفنداش رو کوه بچرونه ، پشم گوسفند بگیره به خارها ، ملا بره پشم ها رو جمع کنه ، بیاره من بریسم ، نخ کنم ، ببره بفروشه بیاریم پول تو رو بدیم .
حکایتِ بعضیاس که موقع پول گرفتن از زیر سنگم شده پیدات میکنن ولی وقتی میخوان پس بدن اینجوری بازی در میارن !!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍#تلنگر
حکیمی بر بالای منبر رفت و گفت: روزی پسر بچه ای زندگی میکرد، بعد از گذشت ایامی جوان شد، ازدواج کرد و صاحب بچه ای شد، به سختی کار کرد و خانه و تجارتخانه ای برای خود دست و پا کرد. حکیم مدتی سکوت کرد. مردم ابتدا کمی صبر کردند، اما عاقبت عصبانی شدند و گفتند: که چی؟ حکیم با تاسف گفت: از خودتان بپرسید، این داستان زندگی خود شماست. «راستی که چی؟ آیا واقعا هدف از آفرینش انسان فقط همین است؟»
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_آموزنده
ﺍﻻﻏﯽ، ﭘﻮﺳﺖ ﺷﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩ ، ﻫﻤﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺑﺖ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻌﺮﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ ﺩﯾﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﻕ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺑﻪ ﺍﻻﻍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : «ﺍﮔﺮ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪﯼ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻟﻮ ﺩﺍﺩﯼ ﺍﺣﻤﻖ!» ﯾﮏ ﺍﺣﻤﻖ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺐ ﺩﻫﺪ، اما ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﭼﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻟﻮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ!
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍#تلنگر
زغال های خاموش رادرکنار زغال های
روشن میگذارند تا روشن شود.
چون همنشینی اثردارد...
ماهم مثل همان زغال های خاموشیم
٬اگرکنار افرادی روشن بشینیم
که گرما وحرارت دارند٬
مابه طبع آنها نور وحرارت و گرما پیدا میکنیم.
پس همیشه آدمی را انتخاب کنید
که به شما انرژی مثبت ببخشد.
غرور
هديه ى شيطان است
و دوست داشتن
هديه ى خداست ؛
و چه زشت و قبیح است وقتی :
هديه ى شيطان را به رخ هم ميكشيم
و هديه ى خداوند را از يكديگر پنهان ميكنيم
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
ملانصرالدین را گفتند:
فلانی فتوای جهاد و جنگ داده نمیآیی؟
ملا گفت:
اگر خودش جهاد کرد،
من هم میآیم...!
او میخواهد من بمیرم،
تا زمینم را صاحب شود....
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیباست گلستان خدا
رنگ به رنگ است
لبخند بزن😊
خنده دواے دل تنگست
صبح است بزن بوسه
تو بر ساحت خورشید
ترڪیب گل و شادے و
لبخند قشنگ است
🌸 سلام صبح بخیر دوستان گلم🌸
✓
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🌹✍#زیبا_نوشت🍃
همدیگر را پیر نڪنیم
باور ڪنید تڪ تڪ آدمها زخمی اند.
هرکس درد خودش را دارد،دغدغه و مشغله خودش را دارد.
باور کنید ذهنها خسته اند،قلبها زخمی اند،زبانها بسته اند.
براے دیگران آرزو کنیم بهترینها را، راحتی را.
یارے کنیم همدیگر را تا زندگی برایمان لذتبخش شود.
آدمها آرام آرام پیر نمیشوند.
آدمها در یک لحظه با یک تلفن،با یک جمله،یک نگاه،یک اتفاق،یک نیامدن،یک دیر رسیدن،یک باید برویم و با یک تمام کنیم پیرمی شوند.
آدمها را لحظه ها پیر نمیکنند.
آدم را آدم ها پیر میکنند.
سعی کنیم هواےدل همدیگر را بیشتر داشته باشیم.
همدیگر را پیر نکنیم
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✨﷽✨
✅حكمت های خدا
✍حضرت موسی عليه السلام فقيری را ديد كه ازشدت تهيدستی، برهنه روی ريگبيابان خوابيده. چون نزديك آمد او عـرض كرد : ای موسی ! دعا كن تا خداوند معاش اندكی به من بدهد كه از بی تابی، جانم به لب رسيده است.
حضـرت بـرای او دعا كـرد و از آنجا برای مناجات به كوه طور رفت . چند روز بعد ، حضرت موسی عليه السلام از همان مسير باز میگشت ديد همان فقير را دستگير كردند و جمعيتی هم اجتماع نموده انـد، پرسيد: چه حادثه ای رخ داده است؟
گفتند: تا به حال پولی نداشت، تازگی مالی بـدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويی نمـوده و شخصی را كشتـه. اكنون اورا دستگير كردهاند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند
خداوند در قرآن می فرمايد: اگر خدا رزق را برای بنـدگانش وسعت بخشد، در زمـين طغيان و ستـم میكنند. ولو بسط الله الرزق لعباده فیالارض. آیه ۲۷ سوره مبارکه شوری. پس حضرت موسی عليـه السلام به حكمت الهی اقرار واز خواهش خود استغفار نمود
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin