eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 از گابریل گارسیا می پرسند: اگر بخواهی کتابی صد صفحه ای درباره امید بنویسی، چه می نویسی؟ گفت: ۹۹ صفحه رو خالی میذارم. صفحه آخر ، سطر آخر می نویسم : "یادت باشه دنیا گرده، هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی" زندگی ساختنی است ؛ نه ماندنی... بمان برای ساختن ؛ نساز برای ماندن . منتطر نباش کسی برایت گل بیاورد! خاک را زیر و رو کن بذر را بکار، از آن مراقبت کن، گل خواهد داد... وقتیکه راه نمی روی! یا نمی دَوی! زمین هم نمی خوری!!! و این " زمین نخوردن" ... محصول سُکون است! نه مَهارت! ... وقتیکه تصمیمی نمی گیری! و کاری نمی کنی! پس اشتباه هم نمی کنی!!! و این " اشتباه نکردن" ... محصول اِنفعال است! نه انتخاب! ... خوب بودن ... به این معنی نیست که درهای تجربه را برخود ببندی! و فقط پرهیز کنی، خوب بودن در انتخابهای ماست که معنا پیدا می کند و شکل می گیرد ... چه جالب... ناز را می کشیم؛ آه را می کشیم؛ انتظار را می کشیم؛ فریاد را می کشیم؛ درد را می کشیم؛ ولی بعد از این همه سال آنقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم دست بکشیم! "از هر آنچه آزارمان میدهد" دیروز قصد داشتم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد! اما امروز فهمیدم که اتفاق خواهد افتاد، این ما هستیم که نباید با او بیفتیم ...! ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 🔻این داستان 📔 یک روز عصر، مردی که یک دبه شیر حمل می کرد در خیابان ملانصرالدین را متوقف کرد و گفت که مشکلی دارد و نصحیتش را می خواهد. ملا گفت:« مشکلت چیه؟» مرد توضیح داد:« با وجودی که شراب نمی خورم صبح ها که از خواب بیدار می شوم خیلی مست و سرخوش هستم.» ملا نگاهی به ظرف شیر کرد وپرسید:« دیشب چی خوردی؟» مرد گفت:« شیر» ملا گفت:« همونطور که فکر می کردم. این دلیل مشکلت است.: مرد بهت زده گفت:« شیر باعث مستی می شه؟» ملا گفت:« اینجور است. شب شیر می خورد و می خوابی. در خوابت غلت می زنی. شیر با این تکان ها تبدیل به کره می شه. کره تکان می خورد تبدیل به پنیر می شه. پنیر به چربی تبدیل می شه. چربی تبدیل به شکر می شه. شکر تبدیل به الکل می شه. وقتی بیدار می شی در معده ات الکل داری. به همین دلیل صبح ها احساس مستی می کنی.» مرد گیج شده، پرسید:« چکار کنم؟» ملا گفت:« ساده است. شیر ننوش. زود، بدش به من.» و شیر را از مرد بهت زده گرفت و رفت ✓ 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام 🍀صبح زیبای جمعه تان منوربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)❤️ به رسم ادب هرصبح: السلام علی رسول الله وآل رسول الله🌸 السلام علیک یااباعبدالله الحسین🌷 السلام علیک یابقیة الله(عج)🌷 ⚘جمیعاو رحمت الله و برکاته
📔 ✍دختر کشی دو سال پیش یک آپارتمان کوچک خریدم که دفتر کارم بشود؛ اما جناب بنگاهی بدون هماهنگی با من برای آپارتمان مستاجری پیدا کرد و قرار دادی بست. به بنگاهی اعتراض کردم که من اصلا مستاجر نمی خواستم و چرا بی اجازه چنین کردی! با مستاجر قرار گذاشتم که قرار داد را فسخ کنم؛ اما دیدم مستاجر خانم جوان فرهیخته سی ساله ای است که مدرس تاریخ است و پسر شش ساله ای دارد و دو روز در تهران تدریس می کند و دو روز در شهرستان. از ملاقاتش خوشحال شدم و گفتم شما همین جا باش ولی خیلی مراقبت کن از همه چیز چون اینجا دفتر انتشارات من است و بعد از یکسال به آن احتیاج دارم و نمی توانم قرارداد را تمدید کنم. دختر هم قبول کرد و ماجرا ختم به خیر شد. پنج ماه بعد دختر پیش پدرم آمد که همسر سابقم که پسر دایی ام است مرا اذیت و آزار می کند و من می ترسم و می خواهم خانه را عوض کنم یا بروم شهرستان پیش پدرم. پدرم می گوید باشد من اول با شوهر سابقت صحبت می کنم و اتمام حجت می کنم اما اگر فایده نداشت پول تو آماده است، شاید صلاح این باشد که به خانواده ات پناه ببری. چند روز گذشت و دیگر از دختر خبری نشد تا اینکه پلیس با پدرم تماس گرفت و گفت که مستاجرتان را کشته اند و معلوم نیست قاتل کیست. اینکه بر سر شاعری که از نَفَس فرشته ها ملول می شود و از مرگ پروانه ای بیمار، با چنین فاجعه ای چه آمد؛ بگذریم. اما آپارتمان پلمپ شد و ما یقین داشتیم که زن جوان را شوهر سابقش کشته است تا اینکه بعدها معلوم شد پدر و برادرش با اسلحه‌ او را جلوی چشم پسر کوچکش کشته اند و جرمش این بوده که چرا درس خوانده، چرا به تهران آمده، چرا تدریس می کرده و چرا از پسر عمه معتادش جدا شده است. پدری که قاتل بود از ما شکایت کرد و افراد قبیله به آپارتمانم حمله کردند و پلمپ را شکستند وسایل مقتول را بردند. دیوارها را تخریب کردند و هنوز که هنوز است ما در گیر دادگاه قاتلانیم و همچنان ما را تهدید می کنند و آزار می دهند. روزی مادرم به پدر دختر مقتول گفت: این دختر چند قرن برای شما زود بود شما لیاقت چنان دختری را نداشتید، او را کشتید تا دیگر نبینیدش تا نفهمید چقدر متعصب و جاهل و بی لیاقتید. نه آن پدر هرگز مجازات شد نه آن برادر نه آن شوهر سابق. نه می دانم قبر آن دختر کجاست و نه می دانم روی سنگ قبرش چه نوشته اند. دختر هم استاد تاریخ بود و هم قربانی تاریخ سرزمینش. من هر روز به مظلومیت چشم های آن پسرک معصوم فکر می کنم که به دیوار اتاقم تکیه داده بود؛ من از او پرسیدم اسمت چیه و کلاس چندمی؟ گفت: اسمم سروش است و سال دیگر به کلاس اول می روم. آن روز او نمی دانست که اسم خودش مظلوم است اسم مادرش مقتول و اسم پدر و پدربزرگ و دایی اش قاتل... پسر بچه را به روستا بردند؛ او هرگز به کلاس اول نرفت. ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕 ✍حتما بخونید مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟ بقال گفت : شش هزار تومان و سیب هشت هزار تومان ... در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ، و اونیز در همان منطقه سکونت داشت . زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد : موز کیلویی دو هزار تومان و سیب سه هزار تومان .. زن گفت : الحمدلله و میوه ها را خواست .. مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد وخشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیست ... که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود .. بقال میوه ها را به زن داد و زن باخوشحالی گفت الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت ، هردو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد .. مرد بقال روبه مرد مشتری کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم بلکه این زن چهار تا یتیم دارد ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ، و هرگاه می گویم میوه یا هرچه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ، اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم ..من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به الله قسم و باز به الله قسم هربار که این زن ازمن خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمی دانم چگونه چنین می شود و این پولها چگونه به من می رسد ... وقتی بقال چنین گفت ، اشک از چشمان مرد مشتری سرازیر شد و پیشانی بقال را به خاطر کار زیبایش بوسید ... هرگونه که قرض دهی همانگونه پس می گیری نه اینکه فقط برای پس گرفتن آن بلکه بخاطر رضای الله چرا که روزی خواهد آمد که همه فقیر و درمانده دربرابر الله می ایستند و صدقه دهنده پاداش خود را خواهد گرفت .. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❖ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده 📚 @Bohlol_Molanosradin
هدایت شده از .
✨رفته بودم خونه خواهرم دیدم بچش داره با چه عروسک های ناز و بازی میکنه😍 🎁تمام هاش ناز و از همه مهمتر با بودن😍 🙈به خواهرم گفتم تا حالا ازین عروسکا ندیدم ازکجا خریدی🤩 ♥️گفتش فقط کافیه بری اینجا تا هم از حمایت کنی و هم سفارشت رو با و ارسال رایگان تحویل بگیری😍💸 https://eitaa.com/joinchat/3767730201Cc4a9ec65ae
📔 آسیابانی پیر در دهی دور افتاده زندگی می کرد . هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن می برد، علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمی داشت ، مردم ده بااینکه دزدی آشکار وی را می دیدند ، چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای نداشتند وفقط نفرینش می کردند. پس از چندسال آسیابان پیر مُرد و آسیاب به پسرانش رسید.شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره ای بیاندیشید که به سبب دزدی گندم های مردم از نفرین آنها در عذابم... پسران هریک راه کار ارائه نمود. پسرکوچکتر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده وتنها دستمزد می گیریم ؛ پسر بزرگتر گفت : اگر ما چنین کنیم ، مردم چون انصاف مارا ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود. " بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه از او برداریم. با اینکار مردم به پدر درود می فرستند و می گویند، خدا آسیابان پیر را بیامرزد او با انصاف تر از پسرانش بود." چنین کردند و همان شد که پسر بزرگتر گفته بود. مردم پدر ایشان را دعا کرده و پدر از عذاب نجات یافت و این وصیت گهر بار نسل به نسل میان نوادگان آسیابان منتقل شد! ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
هدایت شده از .
یکی از ‌ زده تو کار ، با قیمت های منصفانه (بسیار پایین تر از بازار) به سراسر کشور پست میکنه تنوع بالا ارسال رایگان پرداخت درب منزل جعبه و باتری رایگان ضمانت سلامت فیزیکی عضو شو یه روز به کارِت میاد...👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/4268556317Ca833371164
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح های زیبا، معجزه نمیخواهد! گاهی با یک سلام ساده، روزمان زیر و رو میشود. ساده ترین سلام را در این صبح صادق به شما مهربانان هدیه میدهم. سلام صبح زیباتون پر انرژی اتفاقات خوب سر راهتون🌺🌹 ‌‌‎‌‌❖ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
🧚‍♀او یک فرشته بود.. 🦋حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. 🍁نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد "فرشته" باشد؟ چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود، "کودکی خوش چهره و معصوم" را پیدا نمود و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند. 🦋"نقاش" به جاهای بسیاری می رفت، تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هر چند اشتباهی نمودہ بودند. 🦋سالها گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد، پس از چهل سال که "حاکم" احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت: هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود. 🦋نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شهر یافت. 🦋از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند، او هم قبول نمود،متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم می چکد. از او علت آن را پرسید؟ 🦋گفت:من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی! امروز اعمالم مرا به "شیطان" تبدیل نموده... 🦋داستانی بسیار تامل بر انگیز است. 🦋خداوند همه ما را همانند فرشته ای معصوم آفرید، این ماییم که با اعمال ناشایست قدر خود را نمی دانیم و خود را به شیطان مبدل می کنیم. ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
✍اما روزگار چه بازی ها كه ندارد سال ۱۳۵۳ بود که دولت وقت ایران کشتارگاه مکانیزه‌ای را در عربستان ساخته و اهدا کرد تا گوسفندهای قربانی در مراسم حج که باعث آلودگی محیط و اسراف می‌شدند، بسته‌بند و به کشورهای فقیر عمدتا آفریقایی اهدا شود. البته این‌کار به خاطر مخالفت برخی مراجع تقلید تا سال‌ها به تاخیر افتاد. تا اینکه از حدود سال ۱۳۷۰ به تدریج گوشت‌های قربانی به جای آنکه به دور ریخته شوند، به مناطق بسیار فقیر دنیا مانند نیجر، سودان، سنگال، جیبوتی، سومالی، کنیا، تانزانیا، کومور، موزامبیک و موریتانی ارسال و بین درماندگان توزیع می‌شد. اما روزگار چه بازی‌ها که ندارد! در خبرها آمده کشور مغرور و کهن‌سال ایران که حدود ۴۵سال قبل کشتارگاهی برای کمک به قحطی‌زدگان دنیا به عربستان اهدا کرده بود امسال از همان کشور خواسته تا اجازه دهد لاشه گوسفندهای قربانی حجاج ایرانی، به‌جای ارسال برای گرسنگان دیگر کشورها، به کشورمان آمده و کمیته امداد آن را بین مردم فقیر خودمان توزیع کند. ✍ ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin