eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌷• [ کاش‌ تولدت‌ خودت‌ هم‌ بودی ] ولادت منجــی عـــالم بشریت بر تمـــامی پیـــروان راستیـــــن آن حضـــــــرت مبـــــــارک بـــــــاد... •
📚عیسی مسیح📚 ⚡️خدای خود را آزمون نکن⚡️ گویند که.. در قصه زندگی عیسی مسیح (ع) آمده که قبل از شروع رسالت و اعلام پیام خداوند، روح الهی آن حضرت را به بیابان برد تا ابلیس او را در مقابل وسوسه ها امتحان کند. در آزمون دوم، ابلیس عیسی (ع) را به شهر مقدس برد و روی کنگره معبد بزرگ قرار داد. سپس به او گفت: "اگر تو بنده خدا هستی خود را از اینجا به پایین بینداز زیرا کتاب مقدس می فرماید که خدا به فرشتگان خود فرمان خواهد داد و آنان تو را با دست های خود خواهند گرفت مبادا پایت به سنگی بخورد." عیسی (ع) جواب داد: "کتاب مقدس همچنین می فرماید که خدای خود را آزمون نکن" به خداوند اعتماد داشته باشیم. او را امتحان نکنیم. فقط برای این که ببینیم آیا او به وعده هایش عمل می کند یا نه خود را در هر ورطه ای پرتاب نکنیم. آزمودن کسی که صادق ترین و وفادارترین است، کسی که همه چیز از اوست، توهین به ساحت مقدسش است. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
نزدیک ظهربود که عبدالله بن جعفر به نخلستان رسید.از سفری دور و دراز می آمد. با تنی خسته به درختی تکیه داد تا کمی استراحت کند.نخلستان بزرگ بود و غلام سیاهی نگهبانش. هنگام ظهر صاحب نخلستان سه قرص نان برای غلامش آورد.درهمان لحظه سگی وارد نخلستان شد و به سوی غلام دوید.غلام قرصی نان سوی سگ انداخت.سگ گرسنه بی درنگ نان را خورد.غلام قرص دیگری جلوی سگ انداخت سگ آن قرص را هم تمام کرد.غلام که دانست آن سگ بسیار گرسنه است آخرین قرص نان را هم به سویش پرتاب کرد.عبدالله نزدیک غلام رفت و پرسید:روز ها غذایت چیست؟ غلام گفت:آنچه که دیدی.عبدالله پرسید: پس چرا نان هایت را نخوردی؟ غلام گفت:این سگ غریبه بوده و گرسنه دلم نیامد که گرسنه رهایش کنم.عبدالله پرسید:پس امروز چه خواهی خورد؟ غلام گفت:امروز را روزه میگیرم. عبدالله در دل اندیشید بخشندگی او از من بیشتر است اما همگان مرا بخشنده و سخاوتمند میدانند.دیری نگذشت که عبدالله غلام و نخلستان را یکجا از صاحبش خرید و غلام را آزاد کرد و نخلستان را به او بخشید. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ آب زنید راه را هین که نگار میرسد💖 ✨ مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد💖
مداحی آنلاین - ملائکه تو عرش به صف شدن همه - اسلام میرزایی.mp3
3.69M
🌸 (عج) 💐ملائکه تو عرش به صف شدن همه 💐به عشق دیدن عزیز فاطمه 🎤 👏 👌بسیار زیبا
شاید که به پیکر جهان جان آمد شاید که شب غصه به پایان آمد آماده پی ظهور او باید شد شاید که همین نیمۀ شعبان امد     •┈┈••✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ مردی بد صدا بود که گمان میکرد اذان گفتنش زیباست و می‌خواست از طریق اذان گویی کاری کند تا مسیحیان شهر مسلمان شوند. عده‌ایی به او گفتند تو با این صدای گوش خراشت بجای آنکه کسی را مسلمان کنی، همه را اسلام ستیز کردی! اما او تصور میکرد صدایش برای مردم لذت بخش است و خدا نیز از او راضی است... چنان اعتمادی به کارش داشت که نصیحت‌های دیگران در گوشش فرو نمی‌رفت تا این که روزی مردی مسیحی که هدایای فراوانی در دست داشت با روی خندانی آمد و گفت: آن موذنی که صدای معجزه آسایش باعث آرامش زندگی من شده و مرا از پریشانی نجات داده کجاست؟! گفتند آن موذن را چکار داری ؟ گفت : دختری دارم که قصد داشت از دین مسیحیت خارج گردد و مسلمان شود، هرچه او را پند می‌دادم تا از این اندیشه بازگردد، نه تنها منصرف نمی‌شد بلکه حریص‌تر نیز می‌گشت تا مسیحیت را کنار گذاشته و اسلام بیاورد. من به کلی درمانده شده بودم که چه کنم تا دخترم از این تصمیم روی گرداند؟! روزی در خانه نشسته بودیم که صدای بانگ آن موذن بلند شد. دخترم صدا را شنید و گفت این دیگر چه صدای نفرت‌انگیز و ناهنجاریست؟ تا کنون همچین صدای زشتی در هیچ کلیسایی نشنیده‌ام! خواهرش به او گفت این بانگ اذان مسلمانان است! دخترم باور نکرد، رفت از دیگری پرسید و باز همین را شنید. چون یقین گشتش رخِ او زرد شد و از مسلمانی دلِ او سرد شد! دخترم بخاطر صدای ناهنجار آن موذن از مسلمانی دست کشید و مرا آسوده خاطر نمود. من سپاسگذار و ممنون آن موذن هستم که مرا از تشویش و اضطراب دائم نجات داد. اکنون بگویید کجاست آن موذن همایون و مبارک؟! آنچه خواندید بخشی از مثنوی معنوی مولاناست که در دفتر پنجم آورده شده است. در این بخش مولانا حکایت افرادی را نقل می‌کند که با اعمال نادرست در دفاع از عقیده‌ایی باعث بدنامی و بی اعتباری آن باور می‌شوند. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ 🔥میگن شیطان با بنده ای همسفر شد... موقع نماز صبح بنده نماز نخوند موقع ظهر و عصر هم نماز نخوند موقع مغرب و عشاء رسید بازم بنده نماز بجای نیاورد موقع خواب شیطان به بنده گفت ️من با تو زیر یک سقف نمی خوابم... چون پنج وقت موقع نماز شد و تو یک نماز نخوندی‼️ میترسم غضبی از آسمان بر این سقف نازل بشه که من هم با تو شامل بشم.. بنده گفت تو شیطانی و من بنده خدا ... چطور غضب بر من نازل بشه ‼️ شیطان در جواب گفت: من فقط یک سجده اونم به بنده خدا نکردم از بهشت رانده شدم و تا روز قیامت لعن شدم در صورتیکه تو از صبح تا حالا باید چند سجده به خالق میکردی و نکردی وای به حال تو که از من بدتری ‼️ از پاهايي که نمي توانند تو را به اداي نماز ببرند انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✍نجات از قبر بعد از مُردن! فاضل محترم آقا میرزا محمود شیرازی فرمودند که مرحوم آقا سیّد زین العابدین کاشی(اعلی اللّه مقامه) در کربلا خادمی داستند که تبریزی بود و بسیار پرهیزکار و اهل تقوا و صلاح... نقل کرد که قبل از مهاجرت به کربلا، در خارج از شهرِ تبریز در نزدیک قبرستان، قهوه خانه‌ای داشتم و شبها را همانجا می‌خوابیدم، شبی هوا بسیار سرد بود و من درب قهوه خانه را محکم بستم و خوابیدم، ناگاه کسی در را به سختی کوبید، برخاستم در را باز کردم آن شخص فرار کرد... مرتبه دوّم در را سخت‌تر کوبید، آمدم در را گشودم اما باز فرار کرد، گفتم البته این شخص، امشب مزاحم من شده، پس چوبی به دست گرفتم و پشت در نشستم و آماده شدم تا تلافی کنم، تا مرتبه سوم در را کوبید در را گشودم و او را تعقیب کردم تا وارد قبرستان شد و در نقطه‌ای محو گردید..!! پس در همان محل توقّف کردم و متوجه اطراف شدم و از او تفحّص می کردم، بعد خیال کردم شاید پنهان شده ،همانجا مخفی شدم و روی زمین دراز کشیدم به قصد اینکه اگر پنهان شده ظاهر شود... چون خوابیدم و گوشم را به زمین گذاشتم، ناگاه صدای ضعیفی شنیدم که شخصی از زیر خاک ناله می کند..!! متوجه شدم که قبرِ تازه‌ای است که طرف عصر کسی را آنجا دفن کرده‌اند و دانستم که سکته کرده بوده و در قبر بِهوش آمده، پس برایش رِقّت کردم و به قصد خلاصیِ او خاکها را برداشتم و لحد را برچیدم، شنیدم که می‌گفت: کجا هستم؟! پدرم کجاست؟! مادرم کجاست؟! پس لباس خود را بر او پوشانیدم و او را بیرون آورده، در قهوه‌خانه جای دادم ولی او را نمی‌شناختم تا بستگانش را خبر کنم... آهسته آهسته از او پرسش می‌کردم تا محلّه و خانه او را دانستم و از قهوه خانه بیرون آمده همان شب پدر و مادرش را پیدا کردم و آنها را خبر دادم، پس آمدند و او را به سلامتی به خانه بردند آنگاه دانستم که آن شخص کوبنده در "مأموری از غیب" بوده برای نجات جان آن جوان... 📙داستانهای شگفت ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
مداحی آنلاین - ای مهدی صاحب زمان لبیک لبیک - میثم مطیعی.mp3
2.76M
🌸 (عج) 💐ای مهدی صاحب زمان لبیک لبیک 💐ای وارث پیغمبران لبیک لبیک 🎤 👏 👌بسیار زیبا 🌷گلچین بهترین مولودی
1_14807135.mp3
1.76M
🌹در زمان ظهـــور چه اتفاقی می‌افتد؟ ♦️ هرکس این صوت رو بشنود، مطمئنا آرزویی جز ظهور امام زمان (عج) نخواهد داشت . تعجیل در فرج مولامون صلوات🌹