eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدرتی از مال خود را نذر نیازمندان کرده‌ای و من در نهایت فقرم ، به من چیزی بده بخیل گفت: من نذر کوران کرده‌ام! فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم، زیرا اگر بینا می بودم، از در خانه خداوند به در خانه‌ی کسی مثل تو نمی آمدم. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ پدر میگفت: ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ!!! ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺸﻪ ﭼﮏ ﻧﻮﯾﺲ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺖ!!! ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻫﺎﺵ، ﻧﯿﺸﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ؛ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰ ﻣﯿﺪﻥ... ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺷﻮﻧﻪ ... 📿ﭘﺪﺭﻡ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩﻩ ، ﺗﻮ " ﯾـﻮﺳـﻒ "ﺑﺎﺵ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻢ ﺳﯿﺦ ﺷﺪ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺑﻨﺪ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻡ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻫﻢ ﺣﻖ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﺴﺖ؛ ﺍﻭﻥ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ " ﯾـﻮﺳـﻒ " ﺑﺎﺷﻢ. 📢 تو زندگیت مرد باش... نامرد زیاده .... ‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌿🌺﷽🌿🌺 🌷 : 💐 شخصی گرفتاري و مشکل مهمی برایش پیداشده بود. کسی به او عملی یاد داده بود که چهل روزانجام دهد تا مشکلش حل شود. عمل را انجام میدهد و چهل روز تمام میشود اما مشكل برطرف نميشود. 🌾 میگوید : روزی اضطرابی دردلم افتاد و از منزل خارج شدم، پیرمردی به من رسید و گفت: آن مرد را میبینی (اشاره کرد به پیرمردی که عبا به دوش داشت و عرقچین سفیدی بر سر) ؛ گفت : مشکلت به دست او حل ميشود! (بعدا معلوم شد که آن شخص آقاشیخ رجبعلی خیاط است) 🌿 آقاشیخ رجبعلی آدم خاصی بود، خدابه او عنایت کرده بود.مجتهدین خدمت او زانو میزدند و التماس میکردند نظری به آنها بکند! 🌸 میگوید: خودم را باسرعت به شیخ رساندم و مشکلم را گفتم! تا سخنم تمام شد گفت : چهار سال است که شوهر خواهرت مرده و تو یک سری به خواهرت نزده ای! توقع داری مشکلت حل شود!؟ 🌹 میگوید: رفتم به خانه ی خواهرم ، بچه هایش گریه کردند و گله کردند؛ بالاخره راضیشان کردم و خوشحال شدند و رفتم. ☀️ فردا صبح اول وقت مشکلم حل شد. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌿🌺﷽🌿🌺 رجبعلیِ خیاط،مستاجری داشت که زن وشوهربودند با 20 ریال اجاره؛ بعداز چند وقت این زن وشوهر صاحب فرزندشدن رجبعلی به دیدنشون رفت و به مرد گفت: «داداش جون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته، از این ماه به جای 20 ریال 18 ریال اجاره بده، 2 ریالشم واسه فرزندت خرج کن، این 20ریال رو هم بگیر اجاره ی ماه گذشته ایه که بهم دادی، هدیه ی من باشه برای قدم نوزادت» 🌺 تو دوره زمونه الان کرایه ها رو با فرزند دار شدن مردم بالا میبرن! 👌 به دیگران رحم کنید تا خدا هم به شما رحم کند. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ 👈 در گورستان: ✍ بر مزار بی خانه ای نوشته بودند: شکر خدا بالاخره صاحبِ خانە و مکان خویش شدم. بر سنگ قبر فقیری نوشته بودند: پا برهنه به دنیا آمدم، پابرهنه زیستم و پا برهنه به آخرت برگشتم. روی سنگ ثروتمندی خواندم: همه کس را با پول راضی کردم، اما فرشته ی مرگ را نتوانستم راضی کنم. بر مزار دلشکسته ای چنین نگاشته شده بود: قیامتی هست، تلافی می کنم. بر گور جوانی چنین خواندم: یکدیگر را نیازارید. به خدا قسم پشیمان خواهید شد. بر قبر کودکی نوشته بودند: خوشحالم بزرگ نشدم تا به درنده ای تبدیل شوم. بر مزار مادری نگاشته بودند: تو رو خدا مواظب بچه هایم باشید. بر قبر دیوانه ای نوشته بودند: هوشیار به دنیا آمدم، هوشیار زیستم، اما بخاطر رفتارهایتان خودم را به دیوانگی زده بودم. بر سنگ قبر دکتری چنین خواندم: همه چیز چاره و درمانی دارد غیر از مرگ! دنیا مزرعه ی آخرت است. به عاقبت خود بیندیشیم که چه کاشته ایم، چون به جز آن درو نخواهیم کرد... 🔸 از مکافاتِ عمل غافل مَشو 🔸 گندم از گندم بروید... جُو ز جُو ‌‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
مردى به پیامبر خدا(ص) عرض کرد، آیا اهل بهشت می‌خورند و می‌آشامند؟ فرمود: «آرى، سوگند به خدایى که جان من به دست قدرت او است، هر کدام از آنها را برابر صد نفر در خوردن و آشامیدن توانایى می‌دهند. عرض کرد: کسی که چیزى می‌خورد، احتیاج به دفع آن نیز دارد؟ در صورتى که بهشت پاکیزه است و آلودگى در آن‌جا نیست. پیامبر فرمود: «به صورت قطرات عرق که چون مشک خوش‌بو است از بدن اهل بهشت جارى می‌شود، و در نتیجه شکمشان فرو می‌نشیند». 🍀رسول اکرم (صلی الله علیه و اله):؛🍀 ساختمان بهشت خشتی از نقره و خشتی از طلاست، گل آن مشک بسیار خوشبو و سنگریزه آن لؤلؤ و یاقوت و خاک آن زعفران است… (2) رسول اکرم (صلی الله علیه و اله): در بهشت چیزهایی هستند که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به خاطر کسی گذشته. 🍀بهترين و زيبا ترين توصيف بهشت را در قرآن ...🍀 1. بشارت ده كه باغ هايي از بهشت براي اهل ايمان است كه نهرها از زير درختانش جاري است.[. سايه هاي آن گسترده است كه همسران بهشتي در آن جاي مي گيرند.[. در بهشت جاودان، مسكن هاي پاكيزه وجود دارد.[. ميوه هاي بهشتي فراوان و هميشگي است.[. باغ هاي بهشت سرسبز و در آن، چشمه هاي زيبا هم وجود دارد.[. تخت هاي فراوان وجود دارد كه رو به روي يكديگر قرار دارند.[ غرفه ها و حجره هاي فراوان در بهشت وجود دارد كه بعضي از آن ها چند طبقه مي باشند.[. نهرهايي از آب، نهرهايي از شير، نهرهايي از شراب طهور و نهرهايي از عسل در بهشت وجود دارد. [. گستره و وسعت بهشت بسيار گسترده است، و وسعت آن آسمان ها و زمين است.[. در بهشت، قصرهاي هم وجود دارد كه از زير آن نهرهاي جاري است.[. بهشتي ها در قصرها با دستبندهايي از طلا آراسته مي شوند.[. بهشتيان لباس هايي فاخر به رنگ سبز، از حرير نازك و ضخيم، در بر مي كنند.[. بهشتيان با مرواريد هم زينت مي شوند.[ گرداگرد آنها قدح هايي لبريز از شراب طهور سفيد رنگ و درخشنده و لذّت بخش مي گردانند.[. فرشهايي بهشتي با آسترها و روكش هايي از ديبا و ابريشم زينت يافته اند.[. از ميان درختان بهشتي، خرما و انار نيز وجود دارد.[. حورياني در خيمه هاي بهشتي مستورند.[. اين حوريان چشم درشت و چشم سيا نوجوان و بسيار جوان هستند.[. جام هاي طلايي رنگ شراب طهور و ظرف هاي غذا را گرداگرد آن مي چرخانند.🍀. نوجوانان بهشتي پيوسته گرداگرد آن ها مي چرخند و از آن پذيرايي مي كنند. گوشت پرنده از هر نوع كه مايل باشند، موجود است.2] 📚نهج الفصاحه ص590ج ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🐄قضاوت در ضمانت الاغ یا گاو نر ✍مرحوم شیخ طوسی در کتاب خود آورده است: حضرت صادق آل محمّد به نقل از پدر بزرگوارش امام محمّد باقر صلوات اللّه علیهم حکایت کند: در زمان حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله قضیّه ای مهمّ اتّفاق افتاد؛ و آن این بود که گاو نری، یک الاغ را کشت؛ صاحبان آن دو حیوان جهت تعیین خسارت به حضور پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله آمدند در موقعی که آن حضرت در جمع گروهی از اصحاب و انصار نشسته بود. پس از عرض سلام، اجازه سخن خواستند و چون آن بزرگوار اجازه فرمود، شاکی و متشاکی، ادّعا و شکایت خود را مطرح کردند؛ و حضرت رسول پس از شنیدن سخنان آن دو نفر، خطاب به ابوبکر نمود و فرمود: بین ایشان قضاوت و تعیین خسارت کن. ابوبکر عرض کرد: یا رسول اللّه! حیوانی، حیوان دیگری را کشته است، خسارتی ندارد. پس از آن قضاوت را به عمر پیشنهاد نمود و او نیز مانند ابوبکر پاسخ داد. آن گاه خطاب به علیّ بن ابی طالب نمود و فرمود: یا علیّ! تو بین آن ها قضاوت نما. لذا امیرالمؤمنین علیّ صلوات اللَّه علیه اظهار داشت: مانعی ندارد و افزود: چنانچه گاو نر در طویله یا چراگاه الاغ وارد شده و آن را کشته است؛ پس صاحب گاو ضامن است و باید خسارت الاغ را بپردازد. ولی چنانچه الاغ در طویله یا چراگاه گاو، وارد گردیده است و توسّط گاو کشته شده، هیچ ضمانتی بر کسی نیست. در این هنگام، حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله دست های مبارک خود را به آسمان بلند نمود و چنین اظهار داشت: حمد و ستایش بی حدّ، خداوندی را که بعد از من شخصی را جهت امامت و خلافت برگزید، که همانند پیغمبران علیهم السلام حکم و قضاوت می نماید. 📚**تهذیب الأحکام: ج 10، ص 229، ح 34.*** ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
لحظه ها را میشمارم ثانیه به ثانیه زنده ام یک سال را تنها به عشق 💚 تا 🥀
‎آرزوی حرمت ‎کرد مرا دیوانه... ‎ ‏ 🏴
💍 سلیمان فرزند داود، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولت آن نام، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند. این دیوان، همان لشکریان نفسند که اگر آزاد باشند، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح آیند، خادم دولتسرای عشق شوند. 💍روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزی سپرد و به گرمابه رفت. دیوی از این واقعه باخبر شد. در حال خود را به صورت سلیمان در آورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد. کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند و بر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند ( از آنکه از سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمی دیدند.) و چون سلیمان از گرمابه بیرون آمد و از ماجرا خبر یافت، گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه بر جای من نشسته، دیوی بیش نیست. اما خلق او را انکار کردند و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و در عین سلطنت خود را " مسکین و فقیر " می دانست، به صحرا و کنار دریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد. دلی که غیب نمایست و جام جم دارد ز خاتمی که دمی گم شود، چه غم دارد؟ 💕اما دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر او مقرر شد، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد، آن را در دریا افکند تا به کلی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند. چون مدتی بدینسان بگذشت، مردم آن لطف و صفای سلیمانی را در رفتار دیو ندیدند و در دل گفتند : که زنهار از این مکر و دستان و ریو به جای سلیمان نشستن چو دیو و بتدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شد و جمله دل از او بگردانیدند و در کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را به جای او نشانند که به گفته ی حافظ : اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش که به تلبیس و حیل، دیو سلیمان نشود بجز شکر دهنی، مایه هاست خوبی را به خاتمی نتوان زد دم از سلیمانی و به زبان مولانا : 💕خلق گفتند این سلیمان بی صفاست از سلیمان تا سلیمان فرق هاست و در این احوال، سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می گرفت. روزی ماهی ای را بشکافت و از قضا، خاتم گمشده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد. سلیمان به شهر نیامد، اما مردم از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی، بیرون شهر است. پس بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت باز گردانند ... ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
دنیا دارمکافات هست عبرت بگیریم ! این قصه را پلیسی عراقی روایت می کند که خود شاهد ماجرا بوده است ؛ میگفت : مردی بود که قصابی داشت ، هر روز حیوانی را سر می برید و به فروش می رساند .... در یکی از روزها زنی را در آن طرف خیابان دید که روی زمین افتاده بود ... به آن طرف دوید تا کمکش کند اما زن را در حالی یافت که چاقویی در سینه اش فرو کرده و رها ساخته بودند ،مرد تلاش کرد که چاقور را از سینه اش بیرون بیاورد و مردم او را در این حالت دیدند و با پلیس تماس گرفتند واورا متهم به کشتن آن زن نمودند ، پلیس او را برای تحقیقات به اداره برد و هر چه مرد ادعا کرد که بی گناه است و قضیه چنین نیست و قصد کمک داشته است حرفش را باور نکردند ... دو ماه را در زندان سپری کرد و بالاخره حکم اعدام برای او صادر کردند ... مرد که دیگر چاره ای برای خود نیافت به آنان گفت که قبل از اینکه مرا اعدام کنید بگذارید حرف خود را بزنم ... من قبلا در رودخانه با قایق کار می کردم و مردم را از یک سوی رودخانه به سوی دیگر می رساندم ..اما یک روز زنی را سوار کردم که آن زن بسیار زیبا بود و من در فکرش افتادم ... به خواستگاریش رفتم واو نپذیرفت تا اینکه یک سال گذشت و باز آن زن سوار قایقم شد و بچه ای را که پسرش بود همراه داشت ... من به او گفتم اگر خودت را در اختیارم نگذاری فرزندت را در آب غرق می کنم واو نپذیرفت و من سر فرزندش را در آب کردم ... آن زن با تمام توان خود فریاد می کشید اما فایده ای نداشت زیرا که کسی صدایش را نمی شنید .. پسر زیر آب صدایش قطع شد .. ومن او را در آب انداختم . سپس آن زن را کشتم و اورا نیز به آب انداختم ... در آن موقع کسی نفهمید و امروز این جزای همان کار است که می بینم ... ....‌اما این زن را من نکشته ام پس دنبال قاتل او بگردید.... هرگز نتوان رست ،ز زنجیر مکافات عمل گر نشد پای پدر ،دست پسر می شکند. این ضرب المثل می گوید علاوه بر جهان باقی که به حساب و کتاب اعمال ما رسیدگی می شود، در همین دنیای فانی ، در همین دنیایی که در آن زندگی می کنیم هم نتیجه اعمال خود را خواهیم دید. یعنی آن که هر کرداری خوب و بد، زشت و زیبا باعث می شود در همین دنیا هم پاداش و سزایی دارد ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
آورده اند: معاویه کنیز بسیار زیبایی را به صد هزار درهم خرید و به اطرافیان خود گفت: این کنیز برای چه کسی شایسته است؟ گفتند: برای شما. معاویه گفت: درست نگفتید؛ بلکه این بانو برای حسین بن علی(ع) شایسته است؛ زیرا این زن هم دارای شرافت و شخصیت است و هم بین من و پدر حسین اختلافاتی وجود داشت، امید آن که با اهدای این کنیز، اختلاف ما برطرف شود. معاویه با طرح این دسیسه ی سیاسی، کنیز را همراه اموال بسیار و لباس‌های فاخر به حضور امام حسین (ع) فرستاد. امام حسین دید کنیز زیبایی است، پرسید: اسمت چیست؟ کنیز گفت: «هون»، (آرزو و عشق). امام حسین فرمود: خودت هم مثل نامت هستی. سپس امام حسین از او پرسید: چیزی حفظ هستی؟ کنیز گفت: آری! قرآن بخوانم یا شعر؟! امام فرمود: قرآن بخوان. کنیز این آیه را خواند: «وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ » کلیدهای غیب، تنها نزد خدا است و جز او کسی آن را نمیداند. او آنچه در خشکی و دریا است می‌داند. هیچ برگی از درختی نمی افتد، مگر این که از آن آگاه است، نه هیچ دانه ای در مخفیگاه زمین و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز این که در کتاب آشکار (کتاب علم خدا) ثبت است. امام حسین از او خواست شعری بخواند. کنیز این شعر عبرت انگیز را خواند: أنت نعم الفتی لو کنت تبقی غیر أن لا بقاء للانسان یعنی: تو جوان نیک و زیبایی، اگر بقاء داشته باشی؛ ولی بقایی برای انسان نیست. امام حسین بر سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گریه کرد. آن گاه به آن کنیز با معرفت رو کرد و فرمود: تو را آزاد کردم، هر چه معاویه فرستاده مال خودت باشد. 📙فرازهای برجسته از سیره امامان شیعه 81/1 - 83؛ به نقل از: دراسات وبحوث فی التاریخ و الاسلام 1 / 155. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘