eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ملانصرالدین در شهر دوست دوران کودکی اش را دید. از او پرسید: در چه کاری؟! دوستش گفت: چیزی نمی کارم که به کار آید! ملا وَراندازش کرد و گفت: پدرت هم چنین بود؛ هرگز چیزی نکاشت که به کار آید!!😂 ‌‌‎‌‌❖ 📚کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕😂 ایرانیا اگر از کرونا نمیرن! از غصه ی‌ اینکه‌ «معلما بیکار تو خونه نشستند و حقوق میگیرند» دق میکنن و میمیرن😂 ‏گلایه جدید خانوما: ما برای اینقدررررررر زندگی مشترک آمادگی نداشتیم به ما گفته بودن صبح میره سرکار، شب میاد😫 سازمان بهداشتی جهان گفته عجیبترین نکته در مورد ویروس کرونا اینه که وقتی انگشتمونو تو دماغمون می‌کنیم، این دماغ نیست که انگشت رو کثیف می‌کنه؛ بلکه این انگشته که دماغ رو کثیف می‌کنه😐 برای اولین بار در طول تاریخ میتونیم با لم دادن جلو تلویزیون و هیچ کاری نکردن نسل بشر رو نجات بدهیم! اینو هم اگه نتونیم انجام بدیم، همون بهتر که منقرض شیم😐✋ یارو دیروز استوری گذاشته بود در خانه بمانیم امروز استوری گذاشته تو باغ وحشه، واقعا خوشحالم که در خانه‌ی واقعیتون میمونید😑😐 ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
! 💎خانومی که قراره شوهرش بعد از 1 ماه از ماموریت کاری برگرده ، خونه اش را مرتب می کنه و پس از اتمام کارها تصمیم می گیره به حمام بره تا برای شوهرش ترگل ورگل بشه ! شروع میکنه به در آوردن لباس ها و همینکه زیر دوش میره و میخواد آب بریزه رو سرش ! صدای زنگ خونه در میاد ، زن تند و سریع لباس هاش و می پوشه و میره دم در و می فهمه که شوهرش با میوه فروش سر کوچه تماس گرفته و میوه فروش براش میوه فرستاده ! زن دوباره میره تو حمام و روز از نو و روزی از نو ، و همینکه میاد بره زیر دوش اب باز صدای زنگ خونه رو میشنوه ! باز لباس می پوشه و میره دم در و می بینه اینبار پستچی اومده و نامه آورده ! زن برای بار سوم میره تو حمام و لباس هاشو در میاره و همینکه دستش و روی دوش می ذاره ، صدای زنگ در رو می شنوه ! از پنجره حمام نگاه می کنه و می بینه برادر شوهر نابیناش دم در منتظره ! زن با خودش میگه : اگه دوباره بخوام لباس بپوشم و لباس در بیارم دیر میشه و ممکنه شوهرم از راه برسه و من نتونم یه حموم درست و حسابی برم ! بنابراین زن با خیال راحت همون جور میره پشت در و در رو برای برادر شوهرش باز می کنه ! برادر شوهر نابینا با یک جعبه شیرینی وارد منزل میشه ! زن تعارفش میکنه و خودش راه میافته جلو و از پله ها میره بالا و برادر شوهر هم به دنبالش ! زن همون طور میشینه رو کاناپه و برادر شوهر هم روبروش میشینه ! زن میگه : خب خوش اومدی ! صفا آوردی ! فکر کنم داداشت هم تا چند ساعت دیگه از سفر برگرده ! برادر شوهر سرخ و سفید میشه سرش و میندازه پایین و میگه : راستش خواستم وقتی در رو باز کردین بهتون بگم ولی زبونم بند اومد ! من چشمام رو تازه عمل کردم و اینم شیرینیه بینا شدنمه که آوردم خدمتتون ! 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📔 نقل است روزی چوپانی، حاکم شهر را به صحرا دید و در وصف او شعری سرود و خواند. حاکم، سرمست از شعر به چوپان گفت که فردا به قصر بیاید و ١٠٠ سکه طلا بستاند. چوپانِ خوش‌ باور از فرداى آن روز، هر روز به قصر می ‌رفت تا ١٠٠ سکه را بگیرد؛ اما نگهبانان مانع ورود او می‌ شدند تا روزی حاکم را در حال خروج از قصر دید و موضوع ١٠٠ سکه طلا را یادآوری کرد. حاکم به او گفت آن روز تو چیزى گفتی که ما خوشمان آمد و ما هم چیزى گفتیم که تو خوشت آمد. پس برو و ١٠٠ سکه را فراموش کن، چون بى‌ حساب هستیم! ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕 در اولین صبح عروسی، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند. ابتدا پدر و مادر پسر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند. اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدام در را باز نکرد. ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند...! اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم. شوهرچیزی نگفت، و در را برویشان گشود. اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت. سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد. پنجمین فرزندشان دختر بود. برای تولد این فرزند، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد. مردم متعجبانه از او پرسیدند: علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست؟ مرد بسادگی جواب داد: چون این همان کسیست که در هر شرایطی در را برویم باز میکند...! ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺 🌿🍂 🌺 رازمثلها 🤔🤔🤔 ضرب_المثل این عبارت که به صورت ضر ب المثل در آمده و عارف و عامی به آن استناد و تمثیل می کنند در مورد حمایت و جانبداری از کسی یا جمعیتی به کار می رود، فی المثل گفته می شود:" از کثرت پاکدلی و عطوفت سنگ هر ضعیفی را به سینه می زند و از هر ناتوانی هواداری می کند" یا به شکل دیگر:" چرا این همه سنگ فلانی را به سینه می زنی؟" که در هر دو صورت مبین حمایت و غمخواری و جانبداری است که از طرف شخصی نسبت به شخص یا افراد و جمعیت های دیگر ابراز می شود.  این سنگ که در عبارت بالا مورد بحث است سنگ زور خانه است که بازوان سطبر و نیرومند می خواهد تا آن را چندین بار بالا بکشد و پایین بیاورد بدون آنکه ته سنگ با زمین تماس پیدا کند.  در قرون گذشته هر دسته از پهلوانان سنگ مخصوصی در زور خانه داشته اند و اگر پهلوانی سنگ دیگری را به سینه می زد . بالای سینه می کشید احتمال داشت که آن سنگ بر اثر بد دست بودن و بد قلقی کردن و ثقل و سنگینی فوق العاده به روی سینه آن پهلوان مغرور و کم تجربه سقوط کند و موجب جرح و صدمه و نا راحتی گردد لذا آن پهلوان را عقلای قوم از اینکار منع و موعظه می کردند که از باب احتیاط سنگ دیگری را به سینه نزند یعنی با سنگ نا شناخته و زیادتر از قدرت و زورمندی خود تمرین نکند و حدود و ثغور پهلوانی را ملحوظ و محفوظ دارد تا احیانا موجب خسران و انفعال نگردد.  این عبارت رفته رفته از گود زور خانه به کوی و برزن و خانه و کاشانه سرایت کرده درم یان عامه و به صورت ضرب المثل در آمد با این تفاوت که اصل قضیه مبتنی بر غرور و خود خواهی ولی در معنی و مفهوم مجازی مبین حمایت و غمخواری و جانبداری است. 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 مسافري در شهر بلخ جماعتي را ديد كه مردي زنده را در تابوت انداخته و به سوي گورستان مي‌برند و آن بيچاره مرتب داد و فرياد مي‌زند و خدا و پيغمبر را به شهادت مي‌گيرد كه والله، بالله من زنده‌ام! چطور مي‌خواهيد مرا به خاك بسپاريد؟ اما چند ملا كه پشت سر تابوت هستند، بي توجه به حال و احوال او رو به مردم كرده و مي‌گويند: پدرسوخته ي ملعون دروغ مي‌‌گويد. مُرده. مسافر حيرت زده حكايت را پرسيد. گفتند: اين مرد، فاسق و تاجري ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پيش كه به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضي بلخ شهادت دادند که مرده و قاضي نيز به مرگ او گواهي داد. پس يكي از مقدسين شهر زنش را گرفت و يكي ديگر اموالش را تصاحب كرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعاي حيات مي كند. حال آنكه ادعاي مردي فاسق در برابر گواهي چهار عادل خداشناس، مسموع و مقبول نمي‌افتد. اين است كه به حكم قاضي به قبرستانش مي‌بريم، زيرا كه دفن ميّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جايزنيست... 📘 برگرفته از کتاب كوچه ✍ نویسنده: احمد شاملو ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📔🦠 ✍فکرشو میکردین دلتون برای رفتن تا سر کوچه تنگ بشه؟ یا برای خوردن بی دغدغه یه تیکه نون سالم؟ برای بغل کردن بچه هاتون بدون نگرانی از انتقال ویروس؟ برای ملاقات و گفتگوی ساده با پدر و مادر؟ آدم فکر میکنه اینها که همیشه هستند، ولی وقتی این چیزا رو از دست میدیم و یا برامون سخت میشه تازه میفهمیم که زندگی بدون این چیزا رو دوست نداریم. خیابون بدون ترافیک رو دوست نداریم وقتی میدونیم بقیه از هراس بیماری توی خونه موندن. خیلی هامون بغض کردیم با دیدن خیابونهای خلوت شب عید، مغازه های خالی و... شاید کرونا یادمون بندازه که انسانیم! شاید یادمون بندازه که در برابر حال همدیگه مسئولیم! یادمون بندازه که حالِ بدِ تو باید دغدغه من هم باشه، چون ممکنه فردا به من هم سرایت کنه! شاید دوباره یادمون بندازه که انسانیم و آفریده شدیم برای مهربانی کردن، برای لذت بردن، برای ساختن و جلو رفتن و تبدیل کردن دنیا به جایی بهتر برای زندگی. روزگار جالبی نیست، ولی زمان خوبیه که یه کمی بیشتر، به جایگاه و شأن انسانی فکر کنیم👌 ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 آورده اند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت.مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشی زندگی می کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست می گویی!موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان گفت:فردا باز آیم.رفت و چون به سر کوی رسید پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند از پسر اثری نشد.پس ندا در شهر دادند.بازرگان گفت:من کلاغی دیدم که کودکی می برد.مرد فریاد برداشت که دروغ و محال است،چگونه می گویی کلاغ کودکی را ببرد؟بازرگان خندید و گفت:در شهری که موش صد من آهن بتواند بخورد،کلاغ کودکی بیست کیلویی را نتواند گرفت؟مرد دانست که قصه چیست،گفت:آری موش نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هیچ چیز بدتر از آن نیست که در سخن ، کریم و بخشنده باشی ودر هنگام عمل سرافکنده و خجل. 📔 برگرفته از: ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
سلام رفقا✋ 🔹توجه دارین دیگر خبری از برجام و برگزیت تو دنیا نیست؟ دیگر از حمله و درگیری در سوریه خبری نیست! دیگر عربستان به یمن حمله نمیکنه؟ 🔸توجه کردین فقیر و غنی در یک شرایط مساوی قرار گرفته اند؟ توجه کردید بدون اینکه به اروپا مهد پیشرفت سفر کنیم، از حال پریشون این کشورها با خبر شدیم؟ توجه کردین حرف کل دنیا در ثانیهِ ثانیهِ زمان فقط بحث کروناست؟ 📚 @Bohlol_Molanosradin 🔻می‌بینید چطور همه معادلات دنیا بهم ریخته؟! 🔔کرونا بلا نیست، زنگ هشدار است ❌*کرونا* اومد که بفهمیم با همه غرور و تکبرمون *هیچی* نیستیم! 💵 *کرونا* اومد که به *پولدارا* بفهمونه، اگه خدا نخواد *مال و اموالت* به دردت نمیخوره! ⚰️ *کرونا* چند تا از *مسئولین* رو *کُشت* تا به چسبیدگان میز وصندلی ریاست بفهمونه *پست و مقام دنیوی* افتخار نداره و به *ویروسی* بنده! 🚘کرونا *ماشین های مدل بالا و شاسی بلند* رو کرد تو پارکینگ تا بفهمیم ماشین مدل بالا *برتری* نمیاره! 🏚 *کرونا* خونه نشینمون کرد تا بدونیم *امنیت و سلامتی جسم و روح* یعنی چی! 🔺با اومدن کرونا🦠 🤝نه کسی بهمون *دست* میده 😘 نه *روبوسی* میکنه و نه در *آغوشمون* میگیره 👈تا بفهمیم غیر از *خدا* به هیچکس نباید *دل* ببندیم ⚠️و خلاصه *کرونا* اومد تا همه ما رو که *غرق دنیا* شدیم رو بیدار کنه🔊 🤔 آیا بیدار خواهیم شد... ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚🤔🤔 در سراسر دنیا افراد ثروتمند زیادی هستند که ثروت بالایی دارند اما یه دست لباس ساده میپوشند و هیچ جا پول شونو به رخ کسی نمیکشند! اما افراد نوکیسه، رفتارهای کودکانه ی خنده داری دارند و با استفاده از رسانه ها و مخصوصا فضای مجازی می خواهند بگویند: ببینید من چه ساعتی دارم… ببینید من چه ماشینی سوار میشم… ببینید من چه لباسایی میپوشم… 👈این عقده ای بازی ها فقط به خاطر پَست و حقیر بودن این افراد است و از آن طرف انسان های بزرگوار با هر سطح مالی تلاش می کنند برای افراد محروم و نیازمند و مستحق قدم های مثبتی بردارند... ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin