✅ بزرگداشت "محمد بن زکريای رازی"
🔹 محمد بن زکریای رازی، در سال ۲۵۱ قمری در شهر ری متولد شد. در جوانی به فراگیری علم کیمیا و شیمی پرداخت و در اثر دود ناشی از زرگری، چشم هایش وَرَم کرد. بعد از درمان چشمهایش، کیمیاگری را ترک کرد و در سن ۴۰ سالگی به تحصیل طب پرداخت.
🔻 شهرت او در میان همگان به حدی رسید که عَرَب ها به او طبیب المسلمین و جالینوس العَرَب می گفتند. وی بعدها به سرپرستی بیمارستان های معروف در بغداد و ری برگزیده شد.
🔸 کشف الکل از جمله نتایج تحقیقات او در کیمیا است. ۵۶ کتاب در طب، ۳۳ کتاب در علوم طبیعی، ۱۷ کتاب در فلسفه، ۱۴ کتاب در الهیات، ۲۲ کتاب در کیمیا و ده ها کتاب دیگر در علوم مختلف از او ذکر کردند.
▫️سرانجام این دانشمند بزرگ مسلمان در ۶۰ سالگی از دنیا رفت و در شهر ری مدفون شد. ۵ شهریور، سالروز تولد این پزشک مسلمان ایرانی، به عنوان روز بزرگداشت این شخصیت علمی نامگذاری شده است.
#تقویم_تاریخ
#5شهریور
#زکریای_رازی
.
بعد از اینکه رئیس جمهور شدم، از محافظانم خواستم در شهر قدم بزنیم. بعد از پیادهروی برای صرف ناهار به رستوران رفتیم. در یکی از رستورانهای مرکزی نشسته بودیم، پس از کمی انتظار، گارسون با منوهای ما ظاهر شد، در این لحظه متوجه شدم که روی میزی که دقیقاً روبروی ما بود، یک مرد تنها منتظر پذیرایی بود. به یکی از محافظانم گفتم: برو از این مرد بخواه که به ما ملحق شود. محافظ رفت و دعوت مرا ابلاغ کرد، مرد بلند شد و بشقابش را برداشت و کنارم نشست. در حین غذا خوردن دستهایش مدام میلرزید و سرش را از خوردن غذا بلند نمیکرد. وقتی کارمان تمام شد بدون اینکه حتی به من نگاه کند برایم دست تکان داد، برایش دستی تکان دادم و رفت! یکی از محافظانم گفت: مادیبا، این مرد باید خیلی مریض باشد، دستانش در حین غذا خوردن مدام میلرزید. به او گفتم: - اصلا. علت لرزش او متفاوت است. آنها با تعجب به من نگاه کردند، «این مرد نگهبان زندانی بود که من در آن محبوس بودم. اغلب بعد از شکنجههایی که به من میشد، فریاد میزدم و آب میخواستم و او میآمد تا مرا تحقیر کند، به من میخندید و به جای آب دادن، روی سرم ادرار میکرد.- بیمار نبود، ترسیده بود و میلرزید، شاید میترسید که حالا که رئیس جمهور آفریقای جنوبی هستم او را به زندان بفرستم و همان کاری را که با من کرد انجام دهم و او را شکنجه و تحقیر کنم. اما این رفتار جزء شخصیت و اخلاق من نیست.
- نلسون ماندلا
.
❌ در مجالس گناه نرو آقا!
تو را که اعدام نمیکنند،فامیل است كه باشد. مجلسی که رضای حق در آن نیست(به هر عنوان که میخواهد باشد)از مجلس بلند شو برو بیرون.
ماندن تو، وزر و وبال است.
اگر بر این اشخاص عذاب نازل بشود، تو هم جزء آنها هستی که معذّب خواهی بود.
میگوید: «ما که حرفی نزدیم،ما که گناه نكردیم،فقط آنجا بودیم».
عجب!
کربلا هم همینطور بود.
یک عدهای حضرت اباعبدالله علیه السلام را شهید کردند.
عدة دیگری هم که پشتیبان و پشت جبهه بودند،آنها هم هیچ کاری نکردند؛ اما در آن عرصه حضور داشتند.
آنها هم، عذاب كسانی را دارند كه حضرت را شهید کردند نشستن تو در این جلسه، تأیید و امضای كار اهل مجلس است.
مجلسگناه
.
روباهي از شتري پرسيد:
عمق اين رودخانه چقدر است؟
🐪🐪🐪🐪🐪🐪
شتر جواب داد:
تا زانو
ولي وقتي روباه توي رودخانه پريد ، آب از سرش هم گذشت!
روباه همانطور که در آب دست و پا مي زد و غرق مي شد به شتر گفت:
تو که گفتي تا زانووووو!
🐪🐪🐪🐪🐪🐪
و شتر جواب داد: بله ، تا زانوي من ، نه زانوي تو!
هنگامي که از کسي مشورت مي گيريم بايد شرايط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگيريم.
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
«لزوماً هر تجربه اي که ديگران دارند براي ما مناسب نیست
.
🦋مردی برای عبادت به مسجد رفت. نيّتش آن بود كه شب را به راز و نياز با پروردگار بگذراند. شب هنگام كه به نماز مشغول بود صدائی به گوشش رسيد.
تصور كرد شخصی به مسجد وارد شده است. با خود گفت: لابد شخصی كه در اين موقع شب به مسجد آمده است زاهدی است و مرا همچون خود زاهد تمام عياری بشمار خواهد آورد.
بايد احتياط كنم و شرط عبادت و خضوع را به جا آورم:
همه شب تا به روزش بود طاعت
نياسود از عبادت هيچ ساعت
دعا و زاری بسيار كرد او
گهی توبه گه استغفار كرد او
به جای آورد آداب و سنن را
نكو بنمود الحق خويشتن را
وقتی صبح شد و هوا روشن گرديد، مرد چشمش به سگی افتاد كه درگوشه مسجد خوابيده بود.
از خجالت سر به زير انداخت و با خود گفت:
همه شب بهر سگی در كار بودی
شبی به حق را چنين بيدار بودی
ز بی شرمی شدی غرق ريا تو
نداری شرم آخر از خدا تو
بسی سگ از تو بهتر ای مُرائی*
ببين تا سگ كجا و تو كجايی؟
چو پرده برفتد از پيش آخر
چه گويی با خدای خويش آخر؟
(الهی نامه – عطار نيشابوری)
.
#همسرانه
🔴 رقابت مادی ممنوع
✍یکی از آفتهای محیط خانواده، چشم و همچشمی، دنبال تجملات رفتن و رقابت و مسابقه گذاشتن برای زیاده روی در مادیات است. مثلاً زنی می گوید فلان وسیله را که خواهر وبرادر من، زن برادر من و شوهر خواهر من دارند، ما هم باید داشته باشیم. یکی از کارها و روش های بسیار بد همین است. سادگی را در زندگی رعایت کنید. مسابقه مادیات را از زندگی خودتان دور کنید، تا خوشبخت باشید. یکی از عوامل خوشبختی همین هاست.
.
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
مثل پیرزنا #روسری زیر گلوت گره نزنی پاشی بری #مهمونی😒😒
طوری روسری سرت کن که همه محو تماشات بشن و به به و چه چه کنن🤩🤩
بیا اینجا انواع مدل بستن #شال و #روسری گذاشته 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1021313038C8cfe29c782
https://eitaa.com/joinchat/1021313038C8cfe29c782
#نو_عروسا کانالش واسه شما حرف نداره 😉
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
188.9K
آلبوم بهترین مداحی های محرم 😍😍👌
🏴زنگخور محرم 1403 رسید
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
مداحی های شور درجه 1👇
https://eitaa.com/joinchat/2057830453C28b41fe66a
رایگان و با کیفیت دانلود کنید
🔻#تجربه_نزدیک_به_مرگ
♨️رئیس اداره
🔹از دیگر اتفاقاتی که در یکی از تجربه ها مشاهده کردم، حضور در یک اداره بود. من به طور اتفاقی وارد یکی از ادارات دولتی شدم که مردم برای کارهای ساختمانی مراجعه می کردند.
🔹 من دیدم که در اتاق رئیس اداره هستم. شاید هم خدا می خواست که من آنجا باشم و علت و ماهیت برخی اتفاقات و تصمیمات مدیران را ببینم، چون بنده هم مدتی کار مدیریتی انجام داده بودم.
🔹 من دیدم که یکی از کارمندان وارد اتاق رئیس شد. این رئیس هم شروع به داد زدن کرد: چرا این کاری که گفتم را درست انجام ندادی؟ این چه وضعیه درست کردی؟ باید قرارداد شما رو لغو کنم و... بنده خدا این کارمند، تلاش خودش را کرده بود، اما بیشتر از این توان نداشت.
🔹 بعد از تهدیدات این رئیس مبنی بر اخراج و تنبیه و... این کارمند با ناراحتی و خجالت از اتاق بیرون آمد. عصر وقتی به خانه رفت، با راننده تاکسی بگو مگو کرد.
وارد خانه که شد در جواب همسرش که می خواست با او صحبت کند، داد و بیداد کرد و همان روحیه و اعصاب خشن و افکار منفی را به او منتقل کرد؟ همسرش نیز سر بچه ها داد زد و این زنجیره ادامه یافت. تمام این افکار منفی از سوی رئیس اداره پخش شد و به سرنوشت بسیاری از مردم انتقال یافت و گناه آن در نامه عمل آن رئیس ثبت شد!
🔹 من دیدم که هیچ کار خوب یا بد، هرچند کوچک نیست، مگر اینکه در سرنوشت ما تأثیر دارد.
📚مستند شنود
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔴 تهمت دزدی به امام صادق(ع)
✍یک نفر در مسجد خوابیده بود. وقتی بیدار شد، کیسه ی پولش را نیافت. سراسیمه، لباس نزدیک ترین شخصی که کنارش بود را گرفت و گفت: تو کیسه ی سکه های من را دزدیده ای!
امام صادق علیه السلام فرمودند:
من اینکار را نکرده ام! ولی آن مرد مجدداً به امام صادق، تهمت دزدی زد. امام صادق علیه السلام پرسیدند:چند سکه در کیسه داشتی؟آن مرد پاسخ داد: صد دینار
امام صادق علیه السلام، آن مرد را به خانه ی خود بردند و صد دینار به او دادند. وقتی آن مرد به منزل خود برگشت، کیسه پول خود را پیدا کرد. با شرمندگی به خانه امام صادق برگشت و عذرخواهی کرد و صد دینار را برگرداند. امام صادق علیه السلام عذرخواهی او را پذیرفتند ولی صد دینار را قبول نکردند و فرمودند:
چیزی که دادیم را پس نمی گیریم!
📚مناقب آل ابی طالب، ج ۴ ، ص ۲۷۴
.
🖤 غبار کربلا مانع آتش
🖤فاضل کامل سید الواعظین مرحوم سید محمود امامی اصفهانی (رحمة اللّه علیه ) نقل نموده اند:
یکی از خلفای بنی مروان اولاد دار نمی شد به مقتضای عقیده فاسد خود نذر کرد که اگر خدا پسری به او بدهد، او را بر سر راه زوّارهای حضرت سیدالشهدأ علیه السلام بفرستد، و آنها را به قتل برساند.
اتفاقا بعد از مدّتی خداوند پسری به او عطاء می نماید، تا اینکه بزرگ میشود و به او وصیت می کند که باید بروی سر راه زوّارهای حسین علیه السلام و آنها را به قتل برسانی.
پسر شبی در خواب دید قیامت است و ملائکه غلاض و شداد جمعی را می برند بسوی جهنّم، تا یک شخص را آوردند بکشند بسوی آتش، رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) به ملائک فرمود: اگر چه این مرد گناه کار است لیکن شما نمی توانید او را به جهنّم ببرید زیرا روزی به زمین کربلا می گذشت غباری از آن زمین بر بدن او نشسته است.
عرض کردند: غبار را از او می شوئیم، حضرت فرمود: غبار را میشوئید امّا چشم او که به بقعه و بارگاه فرزندم حسین علیه السلام افتاده نمی شود که بشوئید.
پس ملائکه عذاب او را رها کردند و ملائکه رحمت آمدند و او را به بهشت بردند. آن پسر از خواب بیدار شد و از قصد فاسد خود بر گشت و توبه نمود و فورا به زیارت آن حضرت رفت و زوار را حرمت و نوازش می کرد.
📚پی نوشت:
ثمرات الحیوة . کرامات الحسینیه ج 1 ص 202.
.