فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋ســـــلام
🌸صبح زیبای پنج شنبهتون بخیر
🦋در این صبح دل انگیز
🌸آرزو میکنم کلبه دلاتون
🦋هـمیشه آرام باشه
🌸و شـادی و بـرکت
🦋مثل بـاران رحـمت
🌸از آسمان براتون بباره
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕داستانک
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﻋﺮﺷﻪ ﮐﺸﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻮﺍﺣﻞ ﻣﮑﺰﯾﮏ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻧﮕﺎﻩ
ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﻟﻤﺎﺳﺶ ﺳﺮﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻭ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ
ﺳﻔﺮ ﺭﻭ ﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮﺩ. 15ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﻬﺮ ﺳﺎﺣﻠﯽ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ،
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺍﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ
ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﯾﻪ ﺟﺴﻢ ﺳﻔﺖ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺯﯾﺮ ﺩﻧﺪﻭﻧﺶ ﺣﺲ ﮐﺮﺩ… ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ
ﺁﻭﺭﺩﺵ ﺩﯾﺪ.
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻣﺎﻫﯿﻪ !
ﻣﻨﻢ ﺍﻭﻟﺶ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ
ﻭﻟﯽ ﭘﻴﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ! 😂😂
فحش بدین دیگه براتون داستان تعریف نمیکنم ها !!!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#داستان_کوتاه
👌بسیار قابل تأمل
در روزگاران قدیم باغبانی بعد از چندین سال خشکسالی ؛ باران فراوانی داشت و در نتیجه با زحمت و رسیدگی بسیار توانست محصول خوبی بدست بیاورد .
بگونه ای که در تمام روستا ؛ آوازه پرباری محصولش دهان به دهان میگشت .
یک روز که برای سرکشی به باغش رفته بود ؛ متوجه شد سه دزد در حالیکه هر کدام کیسه ای بر دوش دارند مشغول دزدیدن میوه های او و پر کردن کیسه هایشان هستند .
نخست تصمیم گرفت سر و صدا براه اندازد تا مردم به کمکش بیایند ؛ اما دید تا آنموقع دزدان فرار کرده اند .
بعد تصمیم گرفت با چوب به آنها حمله کند ؛ ولی دید آنها سه نفرند و او یکنفر . پس حریف نمیشود .
بعد از اینکه تمامی راهها را با خود سبک سنگین کرد ؛ چاره ای بذهنش رسید .
به آرامی به دزدان نزدیک شد و سلام کرد .
دزدها ؛ متوجه شدند که وی صاحب باغ میباشد اما با پررویی ؛ به روی خود نیاوردند . با خونسردی جواب سلام باغدار را دادند .
دزد اول گفت ؛ من مردی فقیرم و پولی ندارم تا برای خانواده ام میوه ای تهیه کنم . آمده ام کمی میوه برایشان ببرم .
باغدار لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی راحت باش .
دزد دوم گفت من درویشم و روضه میخوانم و انعامی میگیرم . وقتی به شهر شما آمدم خیلی گرسنه بودم ؛ آمدم کمی میوه بچینم و بروم .
باغدار باو هم لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی تو هم راحت باش .
از دزد سوم پرسید تو چرا آمده ای ؟
دزد گفت ؛ من مامور مالیاتم . آمده ام مالیات میوه ات را بگیرم .
باغدار با احترام گفت ؛ شما چرا میوه میچینید ؟ بیایید برویم ته باغ از میوه های دست چین مخصوص خودم بشما بدهم .
دزد سوم که باورش شده بود با خوشحالی با باغداز همراه شد و به انباری ته باغ رفت تا میوه های دست چین بگیرد .
باغدار در آنجا با ترکه اناری که داشت کتک مفصلی به او زد و دست و پایش را بست و در گوشه ای رها کرد و بسراغ دو دزد دیگر رفت .
به دزدی که ادعای درویشی میکرد گفت ؛ کمی چای دم کرده ایم . خسته شدی بیا با ما چای بخور و دعایی هم در حقمان انجام بده ثواب دارد .
دزد دوم هم حرف باغدار را پذیرفت و با او به ته باغ رفت . باغدار او را هم با ترکه انار کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و رهایش کرد و بسراغ دزد سوم رفت .
او را هم در همان جا کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و گوشه ای رها کرد و خود بسراغ قاضی رفت و با آوردن قاضی آنها را بدست قانون سپرد .
همسایگان که ماجرا را نمیدانستند با تعجب او را دوره کردند و پرسیدند :
تو چگونه به تنهایی توانستی سه دزد را گرفتار کنی ؟؟
باغبان تبسمی کرد و گفت ؛ مگر نشنیده اید که میگویند :
تفرقه بیانداز و حکومت کن...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📝
مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت
و امام جماعت آن مسجد در خطبه هایش
هرروز دعا می کرد خداوندا زلزله ای بفرست
تا این میخانه ویران شود.
روزی زلزله آمد و دیوارمسجد روی میخانه فرو ریخت
و مِی خانه ویران شد.
صاحب مِی خانه نزد امام جماعت رفت و گفت
تو دعا کردی مِی خانه من ویران شود
پس باید خسارتش را بدهی!
امام جماعت گفت مگر دیوانه شدی!
مگر می شود با دعای من زلزله بیاید
و میخانه ات خراب شود!
پس به نزد قاضی رفتند.
قاضی با شنیدن ماجرا گفت:
در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد
ولی تو که امام جماعت هستی
به خدای خود ایمان نداری!!!!!
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
مسجد آدم کش!!
در نقلی آمده است در شهر ری مسجدی بود که معروف شده بود به مسجد آدم کش!
هرکس چه غریب و چه اهل همان شهر، شب را در مسجد سپری میکرد فردا جنازه او را از آنجا بیرون می آوردند!
غریبه ها که از آنجا مطلع نبودند می رفتند و شب را در مسجد می خوابیدند و صبح مردم جنازه آن را بیرون می آوردند. بالاخره صبر مردم لبریز شد و تصمیم به خراب کردن مسجد گرفتند ، ولی عده ای نگذاشتند و گفتند خانه خدا را نباید خراب کرد بلکه بهتر این است شب ها در مسجد را قفل کنیم و تابلویی نصب کنیم و توضیح دهیم تا کسی وارد آن نشود!
روزی دو مسافر غریبه گذرشان به شهر خورد و تابلوی مسجد را نیز دیدند ! یکی از آنها که بسیار شجاع بود تصمیم گرفت که شب را در آنجا بماند و بفهمد که ماجرای این مسجد چیست!!
شب هنگام شد و هرچه دوستش التماس کرد که وارد مسجد نشو مرد به او اعتنایی نکرد و فقط گفت اگر کشته شدم خبر را به خانواده ام برسان و سپس تصمیم گرفت وارد مسجد شود...ادامه داستان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1860501547C00e63317b1
🏴 #پس_زمینه_موبایل ویژه #محرم
🏴 #عکس_استوری ویژه #محرم
📡 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
مداحی آنلاین - هوا هوای بی قراری - مهدی رسولی.mp3
6.06M
🔳 #زمینه استقبال #محرم
🌴هوا هوای بی قراری
🌴شبا شبای سوگواری
🎤 #مهدی_رسولی
👌 #پیشنهاد_ویژه
🔴گلچین بهترین #مداحی های روز
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️به احترام امام حسین (ع) گناه نکنیم
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #حسینی_قمی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴بهترین #سخنرانی های روز
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📝
#برنارد_شاو نویسنده و
سوسیالیست بزرگ ایرلندی
روزی با یکی از شاگردانش
در هاید پارک لندن نشسته بود.
روزنامه فروشها داد میزدند :
فوق العاده..............فوق العاده
راجع به انقلاب اسپانیا
شاگرد خواست خبر فوق العاده را بخرد
ولی برنارد شاو گفت : لازم نیست
من فلسفه ی آن را برای تو شرح میدهم:
گوزن های کوهی معمولاً دسته دسته به
چراگاه میروند و همین که سیر میشوند
از خوردن باز می ایستند و با حال سستی
و مستی به گردش مشغول میشوند.
در این حال دسته های گرسنه دیگر از
دنبال می آیند و به اینها شاخ میزنند.
گوزن های سیر چون حال دفاع ندارند،
ناچار عقب میروند و جای خود را به
#گرسنگان جدید میدهند
و آنها هم که سیر شدند مجبورند
جای خود را به گرسنگان آینده بدهند،
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
ميپرسم چرا همواره می خواهی بعدا زندگی کنی؟!
می گوید: سخت کار میکنم تا بعدا زندگی کنم
بچه ها را بزرگ می کنم تا بعدا زندگی کنم، خود را از مواهب الهی محروم می کنم، تا بعدا زندگی کنم...
چنین کسی هیچگاه زندگی نخواهد کرد!
زندگی همین لحظاتیست که یکی پس از دیگری از دست می رود. برای زندگی هیچ بعدا و بعدی وجود ندارد.
یا همين الان زندگی می کنی، یا هیچگاه زندگی نخواهی کرد.
حواله کردن زندگی به آینده، به معنای از دست دادن آن است. صریح و واضح.
پ.ن:وقتي پول جمع ميكنيم براي روز " مبادا"
شك نكن كه داری برای يه اتفاق بد پس انداز ميكني
( مبادا :تصادف ؛ بيماری ؛ سيل و ..)
انرژی و ذهنت رو بذار برای روزای " خوش" نه " روز مبادا "
پولی ام اگه کنار میذاری بگو دارم برای روزای خوشی کنار میذارم ❤️
#مسعود_ریاعی
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
سال 58 مناظره ای داغ بین مهندس بازرگان و شهید بهشتی تحت عنوان "تخصص بالاتر است یا تعهد و تقوا؟" در صدا و سیما برگزار شد.
شهید بهشتی معتقد بود مسئولین باید متعهد باشند و بازرگان اعتقاد داشت تخصص مهمتر است.
در لابلاى بحث مرحوم بازرگان سئوالى از شهید بهشتی پرسید:
آقای دکتر فرض کنیم که قصد دارید با اتوبوس از شهرى به تهران بیایید.
راننده ای داریم که جاده را مثل کف دست میشناسه ولی اهل همه جور معصیتی است و راننده دیگری که تازه کار است ولی بسیار متقی و اهل تدین. شما خانواده تون رو با کدام راننده راهی میکنید؟!
در این هنگام شهید بهشتی مکثی طولانی کرده سپس به علامت تایید نظر مرحوم بازرگان، بزرگوارانه فرمودند آقا من دیگه صحبتی ندارم!
متن ديگرى با اين مضمون را به دكتر چمران نسبت ميدهند:
از دكتر چمران سئوال کردند آقای دکتر تقوا بالاتر است یا تخصص؟
شهید چمران پاسخ داد : تقوا بالاتر است!
ولی اگر کسی تخصص کاری را نداشته باشد و منصبی را قبول کند قطعاً انسان “بی تقوایی” است…
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📝
#رحمت_و_حکمت
آرزوکن،آنچه خواهی ازخدا
فضل او شامل شود شاه وگدا
آنچه بخشیدت، به رحمت یادکن
گرندادت آن، به حکمت یادکن
رحمت وحکمت زسویش الفت است
درسپاس «حق» مزید نعمت است
شکراو واجب بدان درهردوحال
ناپسندت گربُوَد یا ایده آل
بس تمناها که خواهدشد عذاب
برسرت چون سقف آوار وخراب
خوبِ ظاهر،گاه درباطن بلاست
آنکه می داند صلاح ما خداست
شِکوِه ازکارخدا انصاف نیست
حکمت یزدان بجز الطاف نیست
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin