🏴 #پس_زمینه_موبایل ویژه #محرم
🏴 #عکس_استوری ویژه #محرم
📡 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 #یک_دقیقه_مطالعه
عالم سیاست عالم امکانهاست و کشورها سیاست خود را بر اساس میزان قدرتی که دارند تنظیم میکنند . چین ِ امروز ، دیگر به رشد و شکوفایی در نظم جهانی به رهبری آمریکا قانع نیست و میخواهد دنیا را به گونهای تغییر دهد که جایگاه رهبری را خود کسب کند و این کار را هم شروع کرده است ، اعطای وام و كمک اقتصادی به کشورهای در حال توسعه يکی از مهمترین ابزارهای سیاست خارجی چین برای اعمال نفوذ اقتصادی و سیاسی در این کشورهاست زیرا تجربه نشان داده که وام گرفتن از چین در قالب توافقنامههای بلند مدت نه تنها فایدهای برای وام گیرندگان ندارد بلکه ماحصل آن بدهکاری نسلهای بعد کشور به چینیهاست
در سریلانکا پس از آنکه دولت در بازپرداخت بدهیهای پیشین خود دچار مشکل شد نیروی نظامی چین یک بندر این کشور را تصاحب کرد
در اکوادور ، چینیها برای جبران خسارات یک پروژۀ عظیم سدسازی که با کوتاهی دولت اکوادور نیمهتمام ماند بیش از ۸۰ درصد درآمد نفتی این کشور را تصاحب کردند
در ساحل عاج که بنا بر ارزیابی شش میلیارد دلار به چین بدهکار است پکن شرکت دولتی انرژی «زسکو» را تا زمان تسویهحساب کامل تصاحب کرده است
در آفریقای جنوبی نگرانی برای بازپرداخت وام و کمک ۲۴میلیارد یورویی هر روز تشدید میشود چرا که پکن تهدید کرده شرکت دولتی انحصار تأمین برق «اسکوم» را تصاحب خواهد کرد
اما شاید سقوط و فروپاشی اقتصادی ونزوئلا درس عبرتی باشد برای همه آنهایی که در برابر وسوسۀ مالی چینیها قرار میگیرند ، در سال 1999 و پس از به قدرت رسیدن هوگو چاوز چینیها شروع به پرداخت وامهای کلان به این کشور کردند چرا که به نظر میرسید هم چاوز متحد مناسبی برای چین است و هم چینیها پیش شرط و خواستهای از ونزوئلا ندارند اما اوضاع به همین سادگی نبود چرا که پکن نحوۀ بازپرداخت وامها را در قالب صادرات نفت ونزوئلا به چین تعیین کرده بود و اکنون دولت مادورو با وجود ورشکستگی اقتصادی کامل مجبور است برابر میزانی که بر سر آن توافق شده بود به چین نفت تحویل دهد . ونزوئلا در نتیجه سیاستهای غلط اقتصادی و همچنین برنامههای اقتصادی دولت چین در آستانه سقوط اقتصادی قرار گرفته و همین ترکیب سمی در بیشتر کشورهای هدف برنامه وامدهی و ایجاد زیرساختهای پیشنهادی چین وجود دارد
برای حکومت چین در هنگام کار با دولتهای خارجی مسائلی مانند حفاظت از محیط زیست و فساد دولتی ذرهای اهمیتی ندارد چرا که هدف مقروض کردن کشورهای درحال توسعه برای غارت منابع طبیعی این کشورهاست و این وامها تضمینی برای دسترسی طولانی مدت اقتصاد این کشور به نفت به شمار میرود .
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📘✍#خاطرات_واقعی
دکتر مرتضی شیخ پولی به عنوان حق ویزیت از مردم نمی گرفت ، و هرکس هر چه میخواست در صندوقی که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان) اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه میکردند به جای پنج ریالی ، سر فلزی نوشابه داخل صندوق می انداختند تا صدایی شبیه انداختن سکه شنیده شود!
دختر دکتر نقل میکند :
روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن و ضدعفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است! با تعجب گفتن : پدر بازی تان گرفته است!؟ چرا سرنوشابه ها را می شویید؟!
پدر جوابی داد که اشکم را درآورد.. ایشان گفت : دخترم ،مردمی که مراجعه میکنند باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند.
این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم میریزم تا مردمی که مراجعه میکنند از این ها که تمیز است استفاده کنند!
آخر بعضیها خجالت میکشند که چیزی داخل صندوق نیندازند!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
#دزدی_فقط_که_بالا_رفتن_از_دیوار_مردم_نیست!
✅وقتی پزشکی برای «نفع رساندن» به همکار و رفیق رادیولوژیست خود، بیمار بی خبر از همه جا را به او حواله میکند، این دزدی است!
✅وقتی راننده تاکسی مسافر شهرستانی ناآشنا را در شهر دور خودش می چرخاند و دو برابر کرایه میگیرد، این دزدی است!
✅وقتی تعمیرکار ماشین با دست های چرب و چیلی و درحالیکه عرق پیشانی اش را پاک میکند، برای تعویض یک پیچ از شما دویست هزارتومان میگیرد، شما نمیدانید و تشکر هم میکنید، ولی خودش میداند که حق العمل اش پنج هزار تومان است، این دزدی است!
✅ وقتی کارمند مملکت به جای کار، میگوید سیستم قطعه و بازی میکند و فیلم دانلود میکند، این دزدی است!
✅وقتی به جای حل کردن مشکل مردم، مدام وعده میدهید، اعتماد آنها را می دزدید و در ادامه ایمان و دین و باورش هم به خدا کمرنگ میشود، این دزدی است!
✅وقتی استاد بدون مطالعه وارد کلاس میشود و برای پر کردن وقت کلاس از دانشجوها میخواهد یکی یکی بیایند و کنفرانس! بدهند، این دزدی است!
✅وقتی کارخانه داری به جای لیمو، اسید سیتریک می ریزد توی شیشه و به اسم آبلمیوی خالص به خلق الله میفروشد، این دزدی است!
✅وقتی مامور بهداشتی اینها را می بیند و صورتش را آنطرف میکند، این دزدی است!
✅دزدی فقط جیب بُری توی اتوبوس نیست، دزدها هم همیشه روی دست شان خالکوبی های گنده ندارند و کاپشن خلبانی نمی پوشند!
✅دزدها میتوانند بوی خوش ادکلن بدهند، ساعت گرانقیمت ببندند، میتوانند لباس مارک دار بپوشند و حرفهای قلمبه سلمبه هم پست کنند و بزنند، اما وقت و عمر مردم را بدزدند!
✅دزدهای تابلودار! دزدهایی که دست و پایشان را خالکوبی اژدها میکنند، به مراتب از دزدهای کت و شلوار پوش و ادکلن زده قابل تحمل ترند!
✋دستهایی که توی جیب هم میکنیم تمیز بیرون نخواهد آمد، این دستها دیگر هرگز با هیچ آب و صابونی شسته نخواهد شد!
و ما با همین دستهای کثیف تا آخر عمرمان غذا خواهیم خورد! بغل خواهیم کرد... کف خواهیم زد... دست خواهیم داد... و دعا خواهیم کرد و یک روز هم با همین دست کثیف با دنیا خداحافظی خواهیم کرد...
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاه_پندآموز
ده - یازده سالم که بود تو بازی با بچه های فامیل پام گیر کرد به پای یکیشون و افتادم.
ساق پای راستم خورد به لبه ی آجر و زخم شد..بدجور زخم شد.
خیلی طول کشید تا کم کم جای اون زخم یکم بهتر شد و کمتر اذیتم کرد.
اون روزا فقط یه دوست صمیمی داشتم
دوستی که مثل خانوادم بود.
دوستی که بهش اعتماد داشتم.
تو مدرسه فقط اون می دونست ساق پای راستم زخم شده...اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود.
چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد یادم نمیاد سر چی.
یادم نمیاد کی مقصر بود.
فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی می کردیم.
وسط فوتبال وقتی داشتم شوت می زدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد.
کاری به توپ نداشت. اومد که زخمم رو بزنه زخمم دوباره تازه شد! دوباره درد و درد و درد...
چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم.ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه.
از این اتفاق سال ها می گذره ولی هروقت کسی رو می بینم که درد داره، زخم داره، بهش میگم
هیچوقت هیچوقت هیچوقت نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست.
نذار بفهمه چی نابودت می کنه..شاید یه روز زخم شد رو زخمت ! دردت رو واسه خودت نگه دار.
میگم مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش...اونا می تونن با یه حرف... با یه کنایه... با یه خاطره کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه... دوباره تو می مونی و درد و درد و درد.
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#داستان_کوتاه
👌بسیار قابل تأمل
در روزگاران قدیم باغبانی بعد از چندین سال خشکسالی ؛ باران فراوانی داشت و در نتیجه با زحمت و رسیدگی بسیار توانست محصول خوبی بدست بیاورد .
بگونه ای که در تمام روستا ؛ آوازه پرباری محصولش دهان به دهان میگشت .
یک روز که برای سرکشی به باغش رفته بود ؛ متوجه شد سه دزد در حالیکه هر کدام کیسه ای بر دوش دارند مشغول دزدیدن میوه های او و پر کردن کیسه هایشان هستند .
نخست تصمیم گرفت سر و صدا براه اندازد تا مردم به کمکش بیایند ؛ اما دید تا آنموقع دزدان فرار کرده اند .
بعد تصمیم گرفت با چوب به آنها حمله کند ؛ ولی دید آنها سه نفرند و او یکنفر . پس حریف نمیشود .
بعد از اینکه تمامی راهها را با خود سبک سنگین کرد ؛ چاره ای بذهنش رسید .
به آرامی به دزدان نزدیک شد و سلام کرد .
دزدها ؛ متوجه شدند که وی صاحب باغ میباشد اما با پررویی ؛ به روی خود نیاوردند . با خونسردی جواب سلام باغدار را دادند .
دزد اول گفت ؛ من مردی فقیرم و پولی ندارم تا برای خانواده ام میوه ای تهیه کنم . آمده ام کمی میوه برایشان ببرم .
باغدار لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی راحت باش .
دزد دوم گفت من درویشم و روضه میخوانم و انعامی میگیرم . وقتی به شهر شما آمدم خیلی گرسنه بودم ؛ آمدم کمی میوه بچینم و بروم .
باغدار باو هم لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی تو هم راحت باش .
از دزد سوم پرسید تو چرا آمده ای ؟
دزد گفت ؛ من مامور مالیاتم . آمده ام مالیات میوه ات را بگیرم .
باغدار با احترام گفت ؛ شما چرا میوه میچینید ؟ بیایید برویم ته باغ از میوه های دست چین مخصوص خودم بشما بدهم .
دزد سوم که باورش شده بود با خوشحالی با باغداز همراه شد و به انباری ته باغ رفت تا میوه های دست چین بگیرد .
باغدار در آنجا با ترکه اناری که داشت کتک مفصلی به او زد و دست و پایش را بست و در گوشه ای رها کرد و بسراغ دو دزد دیگر رفت .
به دزدی که ادعای درویشی میکرد گفت ؛ کمی چای دم کرده ایم . خسته شدی بیا با ما چای بخور و دعایی هم در حقمان انجام بده ثواب دارد .
دزد دوم هم حرف باغدار را پذیرفت و با او به ته باغ رفت . باغدار او را هم با ترکه انار کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و رهایش کرد و بسراغ دزد سوم رفت .
او را هم در همان جا کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و گوشه ای رها کرد و خود بسراغ قاضی رفت و با آوردن قاضی آنها را بدست قانون سپرد .
همسایگان که ماجرا را نمیدانستند با تعجب او را دوره کردند و پرسیدند :
تو چگونه به تنهایی توانستی سه دزد را گرفتار کنی ؟؟
باغبان تبسمی کرد و گفت ؛ مگر نشنیده اید که میگویند :
تفرقه بیانداز و حکومت کن...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت، استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده گای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد
مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد
استاد به او گفت :
آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید.
غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند!
استاد به شاگرد گفت : همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه !
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📝
♦️یک پیرزن دو کوزه ی آب داشت که آنهارا آویزان بر یک تیرک چوبی بردوش خود حمل می کرد. یکی ازکوزه ها ترك داشت ومقدارى ازآب آن به زمين مى ريخت،
درصورتیکه دیگری سالم بودوهمیشه آب داخل آن بطورکامل به مقصد می رسید.
به مدت طولانی هرروزاین اتفاق تکرار میشدوزن همیشه یک کوزه ونیم ،آب به خانه می برد. ولی کوزه شکسته از مشکلی که داشت بسیار شرمگین بودکه فقط می توانست نیمی ازوظیفه اش را انجام دهد.
پس از دوسال ، سرانجام کوزه شکسته به ستوه آمد وازطریق چشمه باپیرزن سخن گفت. پیرزن لبخندی زد وگفت: هیچ توجه کرده ای که گلهای زیبای این جاده درسمت تو روییده اند ونه در سمت کوزه سالم؟
اگرتو اینگونه نبودی این زیبايی ها طراوت بخش خانه من نبود...
طی این دوسال این گلها را می چیدم وباآنها خانه ام راتزیین میکردم.
هریک ازما شکستگی خاص خودرا داریم ولی همین خصوصیات است که زندگی مارا در کنار هم لذت بخش و دلپذیر میکند.
باید درهر کسی خوبی هایش را جستجو کنی و بیاموزی، پس به دنبال شکستگی ها نباش که همه به گونه ای داریم فقط نوع آن متفاوت است و این اصلا شرمندگی ندارد.
خلقت ما این گونه است
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📝
این تبریکها را نگوییم!
انشاالله شاسیبلند بخری.
انشاالله صدوبیستمتری بخری.
شاید فکر کنید مته به خشخاش میگذارم اما وقتی کسی ماشین یا خانه خریده این جملات را به او نگوییم.
ما با خوشدلی این حرفها را میزنیم اما شاید این تمام توان کسی است که با جان کندن پراید قسطی، دستدوم یا یک خانهی شصتمتریِ چندسالساخت خریده.
با این جملات انگار جان کندن و وام گرفتن و رنج کشیدنش را نادیده میگیریم و به او میگوییم کاری نکرده و درحالیکه هنوز نفسنفس میزند باید خودش را برای مسابقهی شاسیبلند و صدوبیستمتری آماده کند وگرنه باخته!
انشاالله با این ماشین کلی سفر خوب برید.
انشالله تو این خونه شادی و خوشبختی رو تجربه کنید.
من معمولاً این جملهها را میگویم. میدانم طرف هم خودش عقلش میرسد و هم تلاش خواهد کرد آنها را بهتر کند.
در این روزهایی که فشارهای اقتصادی و روانی استقامت روحیمان را در هم شکسته، کمی بیشتر مراقب هم باشیم. مواظب واژهها، نگاهها.
به هم برای لذت بردن از داشتههای هرچند اندک کمک کنیم. هل دادن همدیگر برای ورود به مسابقهی بیانتهای خریدِ اشیا حتی با حسننیت اشتباه است.
✦ احسان محمدی
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🏴 #عکس_پروفایل ویژه #محرم
📡 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🏴 #عکس_پروفایل ویژه #محرم
📡 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇
📚 @Bohlol_Molanosradin