eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
‏یه زمانی مشکل مسلمونا خوارج بود، یعنی اونایی که از دین خارج شدن الان مشکل “دواخل” هستند…! اونایی که زیادی رفتن تو دین و در نمیان!!! ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
❣هنگامی‌که به جنگل می‌روید و درختان را نگاه می‌کنید، درخت‌های مختلفی می‌بینید. بعضی از آن‌ها خم‌شده‌اند و بعضی‌ها راست‌قامت‌اند. بعضی از آن‌ها همیشه سرسبزند و بعضی‌ها هم این‌طور نیستند. شما به این درختان نگاه می‌کنید و آن‌ها را همان‌طور که هستند می‌پذیرید و به آن‌ها ارج می‌نهید. متوجه می‌شوید که چرا برای این درختان چنین اتفاقاتی افتاده است درک می‌کنید که بعضی از آن‌ها نور کافی نداشته‌اند و به همین دلیل به این شکل درآمده‌اند؛ و به همین دلیل نسبت به آن‌ها احساساتی نمی‌شوید. بلکه آن‌ها را می‌پذیرید. و قدردان آن‌ها هستید. اما به‌محض اینکه به انسان‌ها نزدیک می‌شوید تمام این چیزها را از دست می‌دهید و مدام میگویید: «تو خیلی این مدلی هستی. یا من زیادی این مدلی هستم»؛ و ذهن قضاوتگر از راه می‌رسد. من این‌چنین تمرین کرده‌ام که انسان‌ها را به درخت تبدیل می‌کنم. به این معنی که آن‌ها را همان‌گونه که هستند می‌پذیرم و ارج می‌نهم. رام داس💜 ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
چهار جمله از چهار کودک که در تاریخ بشر به خط سیاه حک شده است یک: دختر سوری بود که در وقت جان کندن یعنی آخرین مرحله زندگیش گفت : همه چیز را به خداوند خواهم گفت دوم: دختر معصومی که از وحشت جنگ سوریه از صحنه جنگ فرار میکرد خطاب به خبرنگاری که میخواست ازش فیلم بگیرد در حالت گریه وزاری گفت : عموبه خاطر خدا عکسم را نگیر چون بی حجاب ام سوم: دختری کوچکی بود که از گرسنگی چنین گفت: ای الله چیزی نمانده از گرسنگی بمیرم نان خوردن نداریم مرا به جنت خود ببر که در آنجا نان بخورم چهارم: دختر افغانی بود که در انفجار دستش زخمی شده بود دکتر درحال آمادگی برای عمل جراحی بود تا دستش را قطع کند دخترک گفت: آقا دکتر آستینم را پاره نکن جز این لباس دیگر ندارم این نتیجه تمام جنگهاست چه ببری چه ببازی ... ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📘 روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟ مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند... "فرهنگی که باید با آب طلا نوشت` ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم میکند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم ،  حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.... همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است ، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی میکنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند! به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر ، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است. "تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد." پروفسورسمیعی ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
صحنه به دار کشیدن ۹ آزادیخواه تبریزی در شهر تبریز بدست لشگر قزاق روس به سال ۱۲۹۰ روز عاشورا توضیح : هنگامی که روس ها در حال بدار کشیدن آزادیخواهان و دلاوران تبریز در روز عاشورای سال ۱۲۹۰ بودند صدای طبل و سنج از کوچه پسکوچه های تبریز شنیده میشد و مردم تبریز در حال عزاداری بودند. فرمانده روس اینگونه گفت: میترسیدم که آن جمعیت عظیم عزادار حسینی به آزادیخواهان مبارز تبریزی بپیوندند و در آن صورت چه بر سر ما میآمد !! اما جمعیت عظیم! فقط عزاداری و گریه کردند و علم بر دوش کشیدند ! و تعزیه راه انداختند و به اعدام ۹ دلاور آزادیخواه خود توجهی نکردند!! و در حالی که ۹ دلاور تبریزی بر سر دار بودند نذری خود را گرفتند و به خانه هایشان رفتند !! ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕 سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خداچه میخورد؟ سوال دوم: خداچه می پوشد؟ سوال سوم: خداچه کارمیکند؟ وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی فهمیده وزیرک داشت.وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنارمیشوم. اینکه: خداچه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کارمیکند؟ غلام گفت هرسه را میدانم اما دوجواب را الان میگویم وسومی رافردا اما خداچه میخورد؟ خداغم بندهایش رامیخورد اینکه چه میپوشد؟ خداعیبهای بندهای خودرامی پوشد اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام... ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
🍁چرا ما دعا میکنیم ؟ در حالی که خداوند از خواسته های ما آگاه است و اگر سکوت هم کنیم او همه را میداند. پاسخ آقای الهی قمشه ای : دعا تجمع نیروهای درونی ما است، تا بتوانیم آرمانی را که در ذهن داریم مشخص و روشن دنبال کنیم و در این کار از حق و حقیقت که همان خداست یاری میگیریم... یک قانون فیزیکی ميگه که: هر ذره در حال ساطع کردن مدام انرژي به سمت مشخصی است. انرژی بدن من و شما قابل هدایت به یک سمت مشخص است ... اگر به چیز مشخصی فکر کنیم انرژی ما به سمت اون چیز مشخص میره و خیلی وقت ها میشه که به کسی زنگ میزنیم و میگه: - "چه خوب شد زنگ زدی!" - " داشتم بهت زنگ می زدم!" - "داشتم بهت فکر می کردم!" - "حلال زاده!" نکتهٔ جالبش اینه که من به محض اینکه به شخص خاصی هر جای دنیا که فکر کنم انرژی های من بلافاصله به سمت اون حرکت میکنه و بلافاصله به او میرسد بدون سپری شدن زمان. در فیزیک به این میگن "جهش کوانتومی". یعنی انرژی ما از زمان عبور ميكند🍃🍃🍃🍃 پس بهترین دعاها را به همدیگر هدیه کنیم ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📘 پیرمردی که‌ شغلش ‌دامداری‌ بود‌، نقل‌ میکرد: گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون ‌آسیبی ‌به‌ گوسفندان‌ نمیرساند‌ وبخاطر ترحم‌ به‌ این ‌حیوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و‌ بچه‌هایش‌، او را بیرون ‌نکردیم‌، ولی ‌کاملا ا‌و را زیر نظر‌ داشتم‌. این‌ ماده‌ گرگ ‌به ‌شکار میرفت‌ و هر بار مرغی‌، خرگوشی ‌، بره‌ای شکار میکرد و برای ‌مصرف ‌خود و بچه‌هایش ‌می آورد‌. اما با اینکه ‌رفت ‌آمد ‌او از آغل‌ گوسفندان ‌بود، هرگز متعرض‌ گوسفندان ‌ما نمیشد‌. ما دقیقا آمار گوسفندان ‌و‌ بره های‌ آنها ‌را داشتیم‌ و کاملا مواظب‌ بودیم‌، بچه‌ها تقریبا‌ بزرگ ‌شده‌‌‌‌ بودند. یک‌بار و در غیاب ‌ماده ‌گرگ ‌که ‌برای ‌شکار رفته‌ بود، بچه‌های ‌او‌‌ یکی ‌از ‌بره‌ها را کشتند! ما صبر کردیم، ببینیم ‌چه ‌اتفاقی‌ خواهد افتاد‌؛ وقتی ‌ماده ‌گرگ ‌برگشت ‌و این ‌منظره ‌را دید، به ‌بچه‌هایش ‌حمله‌ور شد؛ آنها ‌را گاز می گرفت و میزد ‌و بچه‌ها ‌سر و صدا و جیغ ‌میکشیدند ‌و پس ‌از آن ‌نیز ‌همان‌ روز ‌آنها را برداشت‌‌ و از ‌آغل ‌ما رفت‌. روز بعد، با کمال ‌تعجب ‌دیدیم، گرگ، یک ‌بره‌ ای شکار کرده و آن‌ را نکشته ‌و زنده ‌آن‌ را از دیوار‌ آغل ‌گوسفندان ‌انداخت ‌رفت‌.» این ‌یک ‌گرگ ‌است‌ و با سه‌ خصلت‌: درندگی، وحشی‌ بودن‌ و حیوانیت ‌شناخته‌ میشود‌ اما میفهمد، هرگاه ‌داخل ‌زندگی ‌کسی‌ شد و کسی ‌به ‌او ‌پناه‌ داد و احسان‌کرد به‌ او خیانت ‌نکند ‌و اگر‌ ضرری‌ به ‌او زد ‌جبران نماید هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب....!! ✍"به نقل از دکتر الهی قمشه‌ای ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕 روزی روزگاری در روستایی در هند تاجری پولدار به روستایی ها اعلام کرد که به ازای هر میمون۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند. تاجر هم هزارها میمون به قیمت ۲۰ دلار از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند.. به همین خاطر تاجر زرنگ این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰ دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فعالیتشان را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی ها هم کمتر و کمتر شد، تا سرانجام روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزار های خود رفتند... این بار پیشنهاد به ۴۵ دلار رسید و… در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این بار آقای تاجر ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون 70 دلار خواهد داد، ولی چون برای کاری باید به شهر می رفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد. در نبود تاجر شاگرد به روستایی ها گفت: این همه میمون در قفس وجود دارد! من آنها را به 60 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت آقای تاجر آنها را به 70 دلار به او بفروشید.. روستایی ها که وسوسه شده بودندپولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند. البته از آن به بعد دیگر کسی نه تاجر را دید و نه شاگردش را.. و تنها روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون ... البته این داستان حکایت آشنایی هست در دنیای امروزه... ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
❣ﺑﺎ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺳﻤﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﻨﯿﻢ ۱ - ﺑﺎﻭﺭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ۲ - ﺑﺎﻭﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﻫﯿﻢ.. ۳ - ﺑﺎﻭﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﯼ ﻓﻼﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ. ۴ - ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻨﻨﺪ. ۵ - ﺑﺎﻭﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﮐﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﺎﺩﯼ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﺮﺩ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ۶ - ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﻢ ﻭ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ. ۷ - ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﭼﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ. ۸ - ﺑﺎﻭﺭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺎ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺭﻗﻢ ﻣﯿﺰﻧﺪ. ۹ -باور اینکه برای تغییر دیر است. ۱۰ -باور اینکه مشکلات ما غیر قابل حل شدن هستند ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
عمر زاهد همه طى شد «به تمناى بهشت» او ندانست که در «ترک تمناست بهشت» این چه حرفیست که در «عالم بالاست بهشت» هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت ...! دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت...! 👤صائب تبریزی ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
🥀آقا سلام برغزل واشک ماتمت 💔برمسجدوحسینیه وروضه ودمت 🥀چندی گذشت درغم هجران اشک تو 💔پرمیکشیددل به هوای محرمت 💔🏴
پدر شوهر با عروس😱 یک روز پسر فریب خورده که به ماموریت رفته بود قبل از موعد مقرر به خانه برگشت و ماشین پدرش را در پارکینگ دید. از پله های طبقه بالا که اتاق خواب در آنجا بود بالا رفت و پدر و همسرش را به گونه ای در کنار هم یافت که حاکی از ارتباط حرام میان آنها داشت و هنگامی که آنها وجودش را احساس کردند طوری رفتار کردند که گویی هیچ چیز میانشان نبوده است. مهندس مهران بسیار خشمگین شد و دانست که ارتباط حرام میان همسر و پدرش وجود دارد و منتظر ماند تا پدرش.... 🔴 ادامه داستان در کانال زیر سنجاق شده👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1860501547C00e63317b1
🔴روزی مردی هوسران تصمیم گرفت زن دوم بگیرد😱 مرد هوسران و بداخلاقی میخواست زن دوم بگیرد از این رو مدام همسرش را اذیت میکرد؛ مدام بهانه گیری میکرد گاه با داد و بیداد گاه با کتک از قضا همسرش به زور راضی شد تا با او به مراسم خواستگاری بیاید😱 تا شاید از زندگی جهنمی که مرد برایش ساخته بود خلاصی یابد! روز خاستگاری فرارسید همه چیز مرتب بنظر میرسید و مرد بسیار خوشحال؛ وقتی که مادر عروس درمجلس از همسر اول پرسید آیا او به این وصلت از صمیم قلب رضایت دارد؟ همسر اول از کیفش شیشه ای سرکه درآورد و گفت ...........😱😱 👈ادامه این داستان جنجالی و پرماجرا در لینک زیر 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/391577662C6c01be4b07
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁چرا ما دعا میکنیم ؟ در حالی که خداوند از خواسته های ما آگاه است و اگر سکوت هم کنیم او همه را میداند. پاسخ آقای الهی قمشه ای : دعا تجمع نیروهای درونی ما است، تا بتوانیم آرمانی را که در ذهن داریم مشخص و روشن دنبال کنیم و در این کار از حق و حقیقت که همان خداست یاری میگیریم... یک قانون فیزیکی ميگه که: هر ذره در حال ساطع کردن مدام انرژي به سمت مشخصی است. انرژی بدن من و شما قابل هدایت به یک سمت مشخص است ... اگر به چیز مشخصی فکر کنیم انرژی ما به سمت اون چیز مشخص میره و خیلی وقت ها میشه که به کسی زنگ میزنیم و میگه: - "چه خوب شد زنگ زدی!" - " داشتم بهت زنگ می زدم!" - "داشتم بهت فکر می کردم!" - "حلال زاده!" نکتهٔ جالبش اینه که من به محض اینکه به شخص خاصی هر جای دنیا که فکر کنم انرژی های من بلافاصله به سمت اون حرکت میکنه و بلافاصله به او میرسد بدون سپری شدن زمان. در فیزیک به این میگن "جهش کوانتومی". یعنی انرژی ما از زمان عبور ميكند🍃🍃🍃🍃 پس بهترین دعاها را به همدیگر هدیه کنیم ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📘 پیرمردی که‌ شغلش ‌دامداری‌ بود‌، نقل‌ میکرد: گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون ‌آسیبی ‌به‌ گوسفندان‌ نمیرساند‌ وبخاطر ترحم‌ به‌ این ‌حیوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و‌ بچه‌هایش‌، او را بیرون ‌نکردیم‌، ولی ‌کاملا ا‌و را زیر نظر‌ داشتم‌. این‌ ماده‌ گرگ ‌به ‌شکار میرفت‌ و هر بار مرغی‌، خرگوشی ‌، بره‌ای شکار میکرد و برای ‌مصرف ‌خود و بچه‌هایش ‌می آورد‌. اما با اینکه ‌رفت ‌آمد ‌او از آغل‌ گوسفندان ‌بود، هرگز متعرض‌ گوسفندان ‌ما نمیشد‌. ما دقیقا آمار گوسفندان ‌و‌ بره های‌ آنها ‌را داشتیم‌ و کاملا مواظب‌ بودیم‌، بچه‌ها تقریبا‌ بزرگ ‌شده‌‌‌‌ بودند. یک‌بار و در غیاب ‌ماده ‌گرگ ‌که ‌برای ‌شکار رفته‌ بود، بچه‌های ‌او‌‌ یکی ‌از ‌بره‌ها را کشتند! ما صبر کردیم، ببینیم ‌چه ‌اتفاقی‌ خواهد افتاد‌؛ وقتی ‌ماده ‌گرگ ‌برگشت ‌و این ‌منظره ‌را دید، به ‌بچه‌هایش ‌حمله‌ور شد؛ آنها ‌را گاز می گرفت و میزد ‌و بچه‌ها ‌سر و صدا و جیغ ‌میکشیدند ‌و پس ‌از آن ‌نیز ‌همان‌ روز ‌آنها را برداشت‌‌ و از ‌آغل ‌ما رفت‌. روز بعد، با کمال ‌تعجب ‌دیدیم، گرگ، یک ‌بره‌ ای شکار کرده و آن‌ را نکشته ‌و زنده ‌آن‌ را از دیوار‌ آغل ‌گوسفندان ‌انداخت ‌رفت‌.» این ‌یک ‌گرگ ‌است‌ و با سه‌ خصلت‌: درندگی، وحشی‌ بودن‌ و حیوانیت ‌شناخته‌ میشود‌ اما میفهمد، هرگاه ‌داخل ‌زندگی ‌کسی‌ شد و کسی ‌به ‌او ‌پناه‌ داد و احسان‌کرد به‌ او خیانت ‌نکند ‌و اگر‌ ضرری‌ به ‌او زد ‌جبران نماید هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب....!! ✍"به نقل از دکتر الهی قمشه‌ای ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕 روزی روزگاری در روستایی در هند تاجری پولدار به روستایی ها اعلام کرد که به ازای هر میمون۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند. تاجر هم هزارها میمون به قیمت ۲۰ دلار از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند.. به همین خاطر تاجر زرنگ این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰ دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فعالیتشان را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی ها هم کمتر و کمتر شد، تا سرانجام روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزار های خود رفتند... این بار پیشنهاد به ۴۵ دلار رسید و… در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این بار آقای تاجر ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون 70 دلار خواهد داد، ولی چون برای کاری باید به شهر می رفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد. در نبود تاجر شاگرد به روستایی ها گفت: این همه میمون در قفس وجود دارد! من آنها را به 60 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت آقای تاجر آنها را به 70 دلار به او بفروشید.. روستایی ها که وسوسه شده بودندپولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند. البته از آن به بعد دیگر کسی نه تاجر را دید و نه شاگردش را.. و تنها روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون ... البته این داستان حکایت آشنایی هست در دنیای امروزه... ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
🔴این یک داستان واقعی😱 است همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. دخترخاله زودتر ازدواج کرده بود و همسرم هم پس از معرفی توسط یک آشنا، مرا دید و با هم ازدواج کردیم. وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. طبقه بالا اتاق خوابها و حمام و طبقه پائین آشپزخانه و پذیرائی ... یه روزی تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم، دختر خاله همسرم هم دعوت بود. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و ... بالا رفتم و در اتاق خوابمان را باز کردم و صحنه ای دیدم که ...... ✂️ادامه داستان در کانال زیرسنجاق شده است👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/391577662C6c01be4b07
مداحی آنلاین - وداع حضرت علی اکبر - نادر جوادی.m4a
4.37M
🔳 🌴وداع حضرت علی اکبر 🌴بو قارداشین الینن اوپور 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴گلچین بهترین های روز 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
💔🥀 بی سبب نسیت چنین معرکه بر پا شده است وسط خیمه ما روضه مهیا شده است دست دشمن چه قدر نیزه و تیغ و تیر است هر کدامش به طریقی به تنت جا شده است 💔🥀 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
mohamadhosseinpouyanfar-@yaa_hossein.mp3
5.87M
99 🎵 نفس کرببلا ، مقدسه کرببلا ... 🎤محمدحسین 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
seyedmajidbanifatemeh-@yaa_hossein.mp3
2.6M
روز هشتم 🎵 یا علی، عازم میدان شده حالا علی.... 🎤سیدمجید 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
mahdiranaei-@yaa_hossein.mp3
5.81M
99 🎵 تو آسمونا دنبالت بودم 🎤مهدی 📙کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین 👇 📚 @Bohlol_Molanosradin