بیچاره مترسک...
سرتاسر سال از مزرعه محافظت میکرد ولی با آغاز فصل سرما تنش هیزم کشاورز شد!
آری، پاداش وفاداری جز این نیست!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
بیچاره مترسک...
سرتاسر سال از مزرعه محافظت میکرد ولی با آغاز فصل سرما تنش هیزم کشاورز شد!
آری، پاداش وفاداری جز این نیست!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 #حکایت_ملانصرالدین
قول میدم بعد دیدن این کلیپ هرگز هرگز در قرعه کشی های تلویزیونی شرکت نکنید..
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_و_پند
عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت: نه.
مردگفت: فلان عابدبود.
نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد پاسخ داد : "دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی.!!!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان
می گویند:
فردی از کنار مسجد رد می شد.
متوجه شد یک نفر در داخل شبستان
مسجد در حال خالی کردن صندوق
نذورات مردم و جمع کردن فرش هاست...
فرد عابر که فهمید
آن مرد دزد است با صدای بلند فریاد زد:
ای تف به شرفت...
از خانه خدا دزدی می کنی؟
مرد دزد با حرارت پاسخ داد:
مردک، توی خانه خدا تف می اندازی؟
بگذار کارم تمام شود
می آیم حالیت می کنم اهانت
به مقدسات چقدر زشت است.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📘کاوه آهنگر:
سلسله: در زمان ضحاک
اقدامات برجسته: جنگ با ضحاک و آزاد کردن ایرانیان
کیش: مزدیسنا
در زمان پادشاهی ضحاک ستمگر، شیطان در قالب آشپزی به دربار وی رفت و غذاهای خوشمزه ای برای ضحاک پخت. و به عنوان پاداش خواست که بر شانه های ضحاک بوسه زند. در اثر این بوسه شيطانی دو مار سياه بر شانه های ضحاک رویید و همان دم آشپز ناپديد شد. این بار شيطان به عنوان يک پزشک به دربار ضحاک آمده و تجويز کرد که بايد هر روز به مارها مغز سر دو جوان خورانده شود. ضحاک نیز دستور داد هر روز دو تن از جوانان برومند سرزمين را کشته و مغز آنان را به مارها بدهند. کاوه آهنگر نيز که مانند خيلی های ديگر از ظلم و ستم ضحاک به تنگ آمده بود، پيشبند چرمين آهنگری (درفش کاویانی) خود را بر سر نيزه زد و با ياری مردم ضحاک را شکست داده و فريدون را بر اورنگ پادشاهی نشاند.
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿این صبح که هدیه نوشخند آورده
یــڪ روز قشنگ و دلپسند آوردن🦋
گسترده ز مهر سفرهٔ شادی و نور
دمنـــوش گل امیــــد، قند آورده
🌹#صبحتون پر از شادی☕️
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🤔#چه_ببارد_چه_نبارد
فرقی نمی کند
چه بایدن روی کار بیاید
چه ترامپ
در هر دو صورت
نیمی از مردم ایران
سکته می زنند
اگر بایدن بیاید
عده ای که دلار خریده اند
و سکه انبار کرده اند
سکته می زنند
اگر ترامپ بیاید
آنان که آهی در بساط ندارند
و در سی سی یو
چشم به راه تغییرند
سکته می زنند
ما
مثل آن بخت برگشته ای هستیم
که یکی از داماد هایش
کوزه گر
و دیگری کشاورز است
چه باران ببارد
چه نبارد
بدبختیم !
✍🏻#منصور_پاک_بین
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایتی_زیبا_از_بهلول
روزی هارون الرشید به سربازانش دستور داد تا بهلول دیوانه را به نزد او بیاورند
سربازان پس از ساعتی گشت زدن در شهر بهلول دیوانه را در حال بازی با کودکان یافتند
و او را به نزد هارون الرشید بردند
هارون الرشید با روی باز از بهلول استقبال کرد و گفت مبلغی پول به بهلول بدهند
که بین فقرا و نیازمندان تقسیم کند و از آنها بخواهد برای سلامتی و طول عمر هارون الرشید دعا کنند
بهلول وجه را از خزانه هارون الرشید گرفت و لحظه ای بعد دوباره به نزد خلیفه هارون الرشید رسید
هارون الرشید با تعجب به بهلول نگاه کرد و گفت ای دیوانه چرا هنوز اینجایی !
چرا برای تقسیم کردن پول به میان فقرا نرفته ای ؟
بهلول ( عاقل ترین دیوانه ) گفت : هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر در این دیار نیافتم
چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند
از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است لذا وجه را آورده ام تا به خودت بازگرداندم !
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#یک_داستان_کوتاه_اما_یک_عمر_تفکر
روباهی به فرزندش گفت:
فرزندم
از تمام این باغ ها میتوانی انگور بخوری
غیر از آن باغی که
متعلق به "ملای" ده است!
حتی اگر گرسنه هم ماندی
به سراغ آن باغ نرو!
روباه جوان از پدرش پرسید
چرا مگر انگور آن باغ سمی است؟
روباه به فرزندش پاسخ داد
نه فرزندم اگر"ملا" بفهمد که ما
از انگور باغش خورده ایم
فتوا می دهد و گوشت روباه را حلال می کند و دودمانمان را به باد می دهد!
با این جماعت که قدرتشان
بر "جهل مردم" استوار است
هیچ وقت در نیفت !!
🖊عبید زاکانی
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#ملانصرالدین_و_مرد_خسیس
روزی شخصی بسیار خسیس در رودخانه ای افتاده بود و عده ای جمع شده بودند تا او را نجات دهند.
یکی از دوستانش دوید تا به او کمک کند روی زمین کنار رودخانه نشست و به مرد خسیس گفت: دستت را بده به من تا تو را از آب بالا بکشم.
مرد درحالی که دست و پا می زد دستش را نداد!
شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت.
ملانصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، خود را به لب رودخانه رساند و به مرد گفت: دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم...
مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد!!
مردم در شگفت شدند و گفتند: ملا معجزه کردی این مرد دستش را به هیچ کس نمی داد...
ملا گفت: شما این مرد را خوب نمی شناسید!
او دست بده ندارد، دست بگیر دارد..!
اگر بگویی دستم را بگیر می گیرد؛ اما اگر بگویی دستت را بده نمی دهد!
👈تهیدست از برخی نعمت های دنیا و خسیس از همه نعمات دنیا بی بهره می ماند...
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
بزرگی میگفت :
کسی که اول معذرت خواهی میکند
شجاع ترین است!
اولین کسی که میبخشد قوی ترین است
و اولین کسی که فراموش میکند خوشحال ترین!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin