#خاطـره
💢 #زینب رویِ همهیِ صفحات دفترش نوشته بود: او میبیند☝️ ...
✨ با این کار میخواست هیچوقت خدا را فراموش نکند ...🙂
#لبیک_یا_خامنه_ای
🦋⃟🌸@hanin_hanin_313
مادرشهید:
بابڪخیلیمهربونبود
ازکلاساولدرسخونبود
هیچوقتدعوانکرد؛
هیچوقتبہمنوپدرشبیاحترامینکرد...
- #خاطره
#خاطره🎞️
خاطره ای از همرزم شهید🌿
تو دوره های اعزام باهم رفیق شدیم.
ومنم اون دفعه قسمت بود برم ولی بابک نشد بیاد🥀
قبل از بابک داشتم میرفتم سوریه؛اون دفعه هرکاری کردیم نشد یعنی قسمت نشد که بره ،ازم قول گرفته بود خبرش کنم بیاد برای بدرقه.💫
گفتم:بابک جان ممکنه زمانش بی وقت باشه و اذیت بشی
گفت:اشکال نداره دوسدارم بیام
خلاصه اومد ویه خورده زود اومد که یکم بیشتر پیشه هم باشیم.🤝
موعود رفتن که شد خداحافظی کردم سوار اتوبوس شدم وبعداز یک ربع اتوبوس حرکت کرد که ی دفعه ایستاد!!
همه تعجب کردن که ممکنه چه اتفاقی افتاده باشه ؟🤔
که دیدم بابک اومدبالا ازجمع معذرت میخوام بزارید آخرین عکس بادوستم بگیرمو برم
یه سلفی باهامون گرفت و رفت📱😭😭
این آخرین بازی بود که میدیدمش،هرچند تلفنی باهاش در تماس بودم ولی ندیدمش تا اینکه شنیدم رفته سوریه. خوشحال شدم که تونست بره و بالاخره بالیاقت تراز ما بود و حضرت زینب خریدش....🌙✨
شھیدبابڪنوࢪ؎ھِࢪیس
#خاطـره:🎞
خیلیایندرواوندرزدکهبرهولیجورنمیشد
رفتهبودسپاهبستنشستهبودخیلی
اصرارکردحتیگفتهبوداگهمنونبرید
داخللاستیکماشینقایم میشممیامتابالاخرهبااعزامش
موافقتکردنورفت.....
شھیدبابڪنوࢪ؎ھِࢪیس❤️
#خاطــره🎞
رفیقشهید :
زنگزدگفت:"
سامانهمینالانوسایلتوجمعکن،دوروز
بریمقــم..."🕌
گفتم:"بابــکجانمیشهچندروزدیگهبریم؟؟!🧐
گفت:"نــههمینالان!🙁
بااصرارمکهبوددوتاییراهافتادیمازرشت
رفتیمقــم🌹🍃
اونجاازشپرسیدم:"بابکاینهمهعجلهو
اصراربرایچیبود؟!؟"🤔
گفت:"
برایفرارازگنـــاه!اگهمیموندمرشت،دچار یهگناهمیشدم...⛓
برایهمیناومدم😍
بهحضرتمعصــومه(س)پناهآوردم.🙂💔
شھیدبابڪنوࢪ؎ھِࢪیس