‹ او که مثلِ مَن هِزاران دَربه دَر دارد ، رَفیق
این مَحال اَست از یکی مان چِشم بر دارد ، رَفیق
آن زمانی که دَرونِ روضه میآئیم ما ؛
شَخصِ او بر تَک تَکِ ماها نَظَر دارَد رَفیق : ) ›
- هُبوط .
-
سَری برون کُن از آن خاک و حال ما بنگر ؛
که از فراق ِ تو یک چشم ِ خون و دیگری آب است . . .