- هُبوط .
-
سَری برون کُن از آن خاک و حال ما بنگر ؛
که از فراق ِ تو یک چشم ِ خون و دیگری آب است . . .
- هُبوط .
-
اینقدر خستم . .
انگاری اندازه هِزار نَفر خستم ؛
مَنم از ناله و چِشمای تَر خستم : )