eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
726 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو چه جای خواب که هر شب محصلانِ فِراق خیالِ روی تو بر دیده می‌گمارندم ابتهاج
هو و گفت: خُلقِ عظیم آن بُوَد که جفای خَلق در تو اثر نکند، پس از آن که حق را شناخته باشی." ذکر @sufianehh
هدایت شده از علامه حسن زاده آملی
فرمایشی از جناب شیخ محیی الدین عربی"قدس سره" @alamehasanzadeamoli
هدایت شده از علامه حسن زاده آملی
انسان یا حیوان! حضرت شیخ الاکبر کبریت الاحمر، محیی الدین ابن عربی "قدس الله نفس الزکیه" @alamehasanzadeamoli
🔰 خِرَد ناب 🔹 متاسفانه بدلیل کمبود مطالعات فلسفی و فکری در جامعه، اشخاص با خیلی از سوالات و شبهات دچار سردرگمی میشن؛ مخصوصا الآن که آتئیست ها تو فضای مجازی خیلی پرکارن ♦️ ما یک کارگروه فلسفی هستیم که فلسفه رو با زبان ساده و روان به شما آموزش میدیم ♦️ همچنین براساس مبانی فلسفی به بحث در رابطه با اعتقادات میپردازیم 🔻🔻 با عضویت در https://eitaa.com/joinchat/2224750924Cd234d977a3
◀️نشست علمی پژوهشی «منجی در کتب آسمانی» 🔰 به زبان انگلیسی ⏰زمان: شنبه 5 اسفندماه 1402 ساعت 14 🌐لینک حضور در جلسه: https://meet.murtaza.ir/%d8%ac%d9%84%d8%b3%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d8%b9%d8%a7%d9%88%d9%86%d8%aa-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4/ رمز ورود جلسه 1234 ☎️ 09934474795
هو مرغی خواهد که بر آسمان پَرَد، اگر چه بر آسمان نرسد، الّا دَم به دَم از زمین دور می شود و از مرغانِ دیگر بالا می گیرد. پس یادِ حق همچنین است: اگر چه به ذاتش نرسی، الّا یادش جلّ جلاله اثرها کند در تو و فایده های عظیم از ذکرِ او حاصل شود! فیه ما فیه
هو اگر حواس پریشان خویش جمع کنی تو را نمازِ فُرادی کم از جماعت نیست!
هو در احوال ابراهیم ادهم آورده اند که وقتي به مستي برگذشت. او را می شناخت ، مسلمانی بود اینک به حلقه غفلت دهانش آلوده بود. آب آورده دهان آن مست بشست و مي گفت: «دهاني که ذکر حق بر آن  رفته باشد، آلوده بگذاري بي حرمتي بُوَد». چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که  گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
هو بُشر حافی گوید از بازار بغداد می گذشتم یکی را هزار تازیانه بزدند که آه نمی کرد او را به زندان بردند از پی وی برفتم ، پرسیدم این زخم بهر چه بود ؟ گفت : از بهر آنکه شیفتۀ عشقم ! گفتم چرا زاری نکردی تا تخفیف دهند ؟ گفت : معشوقم به نظاره بود ! به مشاهدۀ معشوق چنان مستغرق بودم که پروای آزار بدن نداشتم گفتم آن دم که به دیدار بزرگترین معشوق رسیده بودی ، چون بودی ؟ همان دم نعره ای زد و جان نثار این سخن کرد !