هو
«عزیز الدین نسفی» درباره استفاده از فرصت ها چنین می نویسد:
«ای درویش! حیات را به غنیمت دار، و صحت را به غنیمت دار، و جوانی به غنیمت دار، و جمعیت و فراغت را به غنیمت دار، و یاران موافق را و دوستان مشفق را به غنیمت دار، که هر یکی نعمتی عظیم اند و مردم از این نعمت ها غافل اند. و هر که نعمت نشناسد از آن نعمت برخورداری نیابد. و این نعمت ها هیچ بقا و ثبات ندارند، اگر در نیابی خواهند گذشت، و چون بگذرد، هر چند پشیمانی خوری، سود ندارد. امروز که داری، به غنیمت دار، و هر کار که امروز می توانی کردن، به فردا مینداز که معلوم نیست که فردا چون باشد.
ای درویش! تو از اینها مباش که چون نعمت فوت شود آنگاهش قدر بدانی که بعد از فوت نعمت، قدر دانستن هیچ فایده ندهد. با وجود نعمت، اگر قدر نعمت را بدانی توانی که آن را به غنیمت داری».
عزیزالدین_نسفی
هو
اصل أولي در سالك انست كه خود را مبتدئ بداند واگر شك كند كه از متوسطين است اين به معني غلبه انانيت وخود خوا هي در وي است تا چه رسد به اينكه يقين كند از متوسطين است
هو
إِلَهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنَايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِیرا فِی فَقْرِی.
هو
إِلَهِی مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَسَاوِیهِ مَسَاوِيَ، وَ مَنْ كَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ دَعَاوِیهِ دَعَاوِيَ
هو
شـبـلـی گفت :
چون نهاد و کالبد را به آتش دادم،
نوبت به دل رسید !
از من دل خواست؛
گفتم در بازم و باک ندارم ،
ندا آمد ، ای شبلی...
دل را یله کن که دل
نه از آن توست و در تصرف تو !
دل در قبضه تصرف ماست !
اگر ناچار، دل باید سوخت دریغ باشد
که با این آتش صورت بسوزی ،
پس باری به آتش عشق بسوز...!
هو
اگر خواهی که بدانی که بنده ی کیستی ، بازاندیش تا خود بیشتر اوقات در چه خرج می کنی ؛
در طلبِ دنیا ،
یا در اعمال صالح ،
یا در عشق او .
عین القضات همدانی
هو
یا امام الرئوف
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز
نظری یا سیدنا الامام یا شاه اولیاء حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله علیه...
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست آویز
@Qalandariyyah | قلندریه
هو
گاهی اوقات عده ای مقدس نما به دیدار آقای انصاری همدانی می آمدند ، آقا با ناراحتی می رفتند و اعتنایی نمی کردند و می فرمودند:
«اینها از دور سنگ پرتاب می کنند!»
گاهی هم یک فرد به ظاهر غیر مذهبی و با تیپ اروپایی می آمد و آقا با آغوش باز او را می پذیرفت و می بوسید و می فرمود:
(( نور محبت علی علیه السلام در سینه اش بود. ))
سوخته
هو
جواب دو نفر مرا سخت تکان داد. اول: مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشهی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت: ای شیخ، خدا میداند که فردا حالِ ما چه خواهد شد. دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت. به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باکی نیست، بهوش باش تو نلغزی شیخ؛ که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
شيخ ابوالحسن خرقانی
هو
اگر باب سخن را دربارهٔ اسرار وراز های علم حروف وآنچه حقایق حروف اقتضا دارد بگشاییم دست از نوشتن وامانده و قلم فرسوده شده ومرکب قلم تمام گشته وکاغذ ولوح نگارش کسر آمده و کفایت نتوانند کرد..اگر این علوم الهی حاصل از نتیجهٔ فکر ونظر بود انسان در کوتاهترین زمان بدان ها احاطه پیدا می کرد ولی این علوم واردات حق تعالی است که پیوسته بر قلب بنده ای که روح صالحی دارد نازل می گردد.
شیخ محیی الدین عربی
فتوحات مکیه ، جلد ۱ ، صفحه ۱۶۶
هو
كاربر محترم:
متشکرم آقاجان در مراقبه چگونه قوه خیال را کنترل کرده و بر آن مسلط شویم که هر خیالی در آن جلوه گری نکند؟
basem kasem:
تسلط بر قوه خياليه معمولا زمان بر است بهترين روش براي تحقق أن ورود بعالم معنى است وبرأي ورود به عالم معنى روشهاي مختلفي را اساتيد مطرح ميكنند كه يكي از مهمترين أنها إكثار تلاوت قران با صوت حزين است كه معمولا اضطراب وتشتت را كه علت اصلي هجوم خواطر است تضعيف ويا ريشه كن ميكند