هو
کسی به ابراهیم بن ادهم گفت که مرا وصیتی کن. ابراهیم ادهم به او گفت: " بسته بگشای و گشاده ببند." پرسنده سخن را فهم نکرد و از معنای آن پرسید. عارف پاسخ داد: " کیسه ی بسته بگشای و زبان گشاده ببند."
#تذکره_الاولیا عطار
مولانا چه زیبا این تعبیر نغز را بیان کرده
لب ببند و کَفِّ پُر زَر برگشا
بخل تَن بگذار و پیش آوَر سَخا
#مثنوی_مولانا
هو
از شيخ جنيد بغدادى رحمةالله عليه نقل است كه شبلى گفت: اگر حق تعالى مرا به قيامت مخيّر كند ميان بهشت و دوزخ ، من دوزخ اختيار كنم از آنكه بهشت مراد من است و دوزخ مراد دوست هر كه اختيار خود بر دوست بگزيند نشان محبت نباشد . جنيد بغدادى را از اين سخن خبر دادند. گفت: شبلى كودكى مى كند كه اگر مرا مخيّر كنند من اختيار نكنم، گويم بنده را به اختيار چه كار؟ هر كجا كه فرستى بروم و هر جا كه بدارى بباشم . مرا اختيار آن باشد كه تو خواهى.
#تذکرة_الاولیا
هو
و گفت: حقیقت معرفت آن است که دوست داری او را به دل، و یاد کنی او را، به زبان و همت بریده گردانی از هرچه غیر اوست.
- ذکر احمد خضرویه
#تذکره_الاولیا
هو
و گفت به سینۀ ما آوازی دادند که: ای بایزید! خزاینِ ما از طاعتِ مقبول و خدمتِ پسندیده پر است، اگر ما را میخواهی چیزی بیاور که ما را نبُوَد.
گفتم: خداوندا! آن چه بود که تو را نباشد؟
گفت: بیچارگی و عجز و نیاز و خواری و شکستگی.
ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه
#تذکره_الاولیا
هو
💠نقلست که ابن عطا ده پسر داشت همه صاحب جمال در سفری میرفتند با پدر دزدان بر او افتادند و یک یک پسر او را گردن میزدند و او هیچ نمیگفت. هر پسری را که بکشتندی روی به آسمان کردی و بخندیدی تا نه پسر را گردن بزدند چون آن دیگر را خواستند که به قتل آرند روی به پدر کرد و گفت: زهی بیشفقت پدر که توئی نه پسر ترا گردن زدند و تو میخندی و چیزی نمیگوئی گفت: جان پدر آنکس که این میکند با او هیچ نتوان گفت: که او خود میداند و میبیند و میتواند اگر خواهد همه را نگاه دارد دزد چون این بشنید حالتی در وی ظاهر شد و گفت: ای پیر اگر این سخن پیش میگفتی هیچ پسرت کشته نمیشد.
💠#تذکره_الاولیا
💠ذکر ابن عطا
هو
نقلست که پدرش دوستدار سلطان محمود غزنوی بود چنانکه سرائی ساخته بود و جمله دیوار آنرا صورت محمود و لشکریان و فیلان او نگاشته شیخ طفل بود گفت: یا بابا از برای من خانه ای بازگیر ابوسعید همه آن خانه را الله بنوشت پدرش گفت: این چرا نویسی گفت: تو نام سلطان خویش مینویسی و من نام سلطان خویش پدرش را وقت خوش شد و از آنچه کرده بود پشیمان شد و آن نقشها را محو کرد و دل بر کار شیخ نهاد.
#تذکره_الاولیا
#ذکر_ابوسعید_ابوالخیر
هو
پرسیدند که طریق به خدای چگونه است گفت: دو قدم است و رسیدی یک قدم از دنیا برگیر و یک قدم از عقبی اینک رسیدی به مولی.
#تذکره_الاولیا
#ذکر_منصور_حلاج
گفت: اگر سخنگوی آفت سخن داند هرچند تواند خاموش باشد، اگر چه به عمر نوح بود.
و خاموش اگر راحت خاموشی بداند از خدای در خواهد تا دو چند عمر نوح دهدش تا سخن نگوید.
#تذکره_الاولیا
- ذکر ابوحفص حداد
و از او پرسیدند: كه خدای را میشناسی؟
ساعتی خاموش سر فروافگند.
پس گفت: هرکه او را بشناخت سخنش اندک شد و تحیرش دایم گشت.
- ذکر محمد بن واسع
#تذکره_الاولیا
هو
حاتم اصم گفت: از وی وصیت خواستم به چیزی که نافع بود. گفت: اگر وصیت عام خواهی زبان نگاه دار و هرگز سخن مگوی تا ثواب آن گفتار در ترازوی خود بینی، و اگر وصیت خاص خواهی نگر تا سخن نگویی مگر خود را چنان بینی که اگر نگویی بسوزی.
#تذکره_الاولیا
#ذکر_شقیق_بلخی
هو
ﻧﻘﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﺮ ﺻﻮﻓﻴﺎﻥ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ. ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺫﻭﺍﻟﻨﻮﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺮ ﻭ ﺑﻪ ﻳﮏ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﮔﺮﻭ ﮐﻦ.
ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺩﺭﻣﯽ ﺑﻴﺶ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺟﻮﺍﻥ ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺯﺁﻭﺭﺩ. ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺟﻮﻫﺮﻳﺎﻥ ﺑﺮ ﻭ ﺑﻨﮕﺮ ﺗﺎ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ.
ﺑﺒﺮﺩ. ﺑﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ. ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺯﺁﻭﺭﺩ. ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ: ﻋﻠﻢ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺻﻮﻓﻴﺎﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﻠﻢ ﺁﻥ ﺑﺎﺯﺍﺭﻳﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﯼ.
ﺟﻮﺍﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ.
#تذکرة_الاولیا
#ذکر_ذوالنون_مصری
هو
شیخِ ما (حَلاج) دِلتَنگِ یار بود،
به خانه یار رِسید،
قَدَّش به پَنجره نَرِسید
سَرِ خویش بُرید و زیرِ پا نَهاد و قَدَّش بِرِسید
معشوق تماشا کرد...
#تذکره_الاولیا