eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
739 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو کسی به ابراهیم بن ادهم گفت که مرا وصیتی کن. ابراهیم ادهم به او گفت: " بسته بگشای و گشاده ببند." پرسنده سخن را فهم نکرد و از معنای آن پرسید. عارف پاسخ داد: " کیسه ی بسته بگشای و زبان گشاده ببند." عطار مولانا چه زیبا این تعبیر نغز را بیان کرده لب ببند و کَفِّ پُر زَر برگشا بخل تَن بگذار و پیش آوَر سَخا
هو از شيخ جنيد بغدادى رحمةالله عليه نقل است كه شبلى گفت: اگر حق تعالى مرا به قيامت مخيّر كند ميان بهشت و دوزخ ، من دوزخ اختيار كنم از آنكه بهشت مراد من است و دوزخ مراد دوست هر كه اختيار خود بر دوست بگزيند نشان محبت نباشد . جنيد بغدادى را از اين سخن خبر دادند. گفت: شبلى كودكى مى كند كه اگر مرا مخيّر كنند من اختيار نكنم، گويم بنده را به اختيار چه كار؟ هر كجا كه فرستى بروم و هر جا كه بدارى بباشم . مرا اختيار آن باشد كه تو خواهى.
هو و گفت: حقیقت معرفت آن است که دوست داری او را به دل، و یاد کنی او را، به زبان و همت بریده گردانی از هرچه غیر اوست. - ذکر احمد خضرویه
هو و گفت به سینۀ ما آوازی دادند که: ای بایزید! خزاینِ ما از طاعتِ مقبول و خدمتِ پسندیده پر است، اگر ما را می‌خواهی چیزی بیاور که ما را نبُوَد. گفتم: خداوندا! آن چه بود که تو را نباشد؟ گفت: بیچارگی و عجز و نیاز و خواری و شکستگی. ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه
هو 💠نقلست که ابن عطا ده پسر داشت همه صاحب جمال در سفری می‌رفتند با پدر دزدان بر او افتادند و یک یک پسر او را گردن می‌زدند و او هیچ نمی‌گفت. هر پسری را که بکشتندی روی به آسمان کردی و بخندیدی تا نه پسر را گردن بزدند چون آن دیگر را خواستند که به قتل آرند روی به پدر کرد و گفت: زهی بی‌شفقت پدر که توئی نه پسر ترا گردن زدند و تو می‌خندی و چیزی نمی‌گوئی گفت: جان پدر آنکس که این می‌کند با او هیچ نتوان گفت: که او خود می‌داند و می‌بیند و می‌تواند اگر خواهد همه را نگاه دارد دزد چون این بشنید حالتی در وی ظاهر شد و گفت: ای پیر اگر این سخن پیش می‌گفتی هیچ پسرت کشته نمی‌شد. 💠 💠ذکر ابن عطا
هو نقلست که پدرش دوستدار سلطان محمود غزنوی بود چنانکه سرائی ساخته بود و جمله دیوار آنرا صورت محمود و لشکریان و فیلان او نگاشته شیخ طفل بود گفت: یا بابا از برای من خانه ای بازگیر ابوسعید همه آن خانه را الله بنوشت پدرش گفت: این چرا نویسی گفت: تو نام سلطان خویش می‌نویسی و من نام سلطان خویش پدرش را وقت خوش شد و از آنچه کرده بود پشیمان شد و آن نقشها را محو کرد و دل بر کار شیخ نهاد.
هو پرسیدند که طریق به خدای چگونه است گفت: دو قدم است و رسیدی یک قدم از دنیا برگیر و یک قدم از عقبی اینک رسیدی به مولی.
گفت: اگر سخنگوی آفت سخن داند هرچند تواند خاموش باشد، اگر چه به عمر نوح بود. و خاموش اگر راحت خاموشی بداند از خدای در خواهد تا دو چند عمر نوح دهدش تا سخن نگوید. - ذکر ابوحفص حداد
و از او پرسیدند: كه خدای را می‌شناسی؟ ساعتی خاموش سر فروافگند. پس گفت: هرکه او را بشناخت سخنش اندک شد و تحیرش دایم گشت. - ذکر محمد بن واسع
هو حاتم اصم گفت: از وی وصیت خواستم به چیزی که نافع بود. گفت: اگر وصیت عام خواهی زبان نگاه دار و هرگز سخن مگوی تا ثواب آن گفتار در ترازوی خود بینی، و اگر وصیت خاص خواهی نگر تا سخن نگویی مگر خود را چنان بینی که اگر نگویی بسوزی.
هو ﻧﻘﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﺮ ﺻﻮﻓﻴﺎﻥ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ. ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺫﻭﺍﻟﻨﻮﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺮ ﻭ ﺑﻪ ﻳﮏ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﮔﺮﻭ ﮐﻦ. ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺩﺭﻣﯽ ﺑﻴﺶ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺟﻮﺍﻥ ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺯﺁﻭﺭﺩ. ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺟﻮﻫﺮﻳﺎﻥ ﺑﺮ ﻭ ﺑﻨﮕﺮ ﺗﺎ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ. ﺑﺒﺮﺩ. ﺑﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ. ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺯﺁﻭﺭﺩ. ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ: ﻋﻠﻢ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺻﻮﻓﻴﺎﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﻠﻢ ﺁﻥ ﺑﺎﺯﺍﺭﻳﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﯼ. ﺟﻮﺍﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ.
هو ‏شیخِ ما (حَلاج) دِلتَنگِ یار بود، به خانه یار رِسید، قَدَّش به پَنجره نَرِسید سَرِ خویش بُرید و زیرِ پا نَهاد و قَدَّش بِرِسید معشوق تماشا کرد...