هو
خراباتست و رندان لاابالی
حریفان سر خوشان لاابالی
در میخانه را خمّار بگشود
صلای میخواران لا ابالی
حضور شاهد غیب است اینجا
ندیمان همدمان لاابالی
بگو ای مطرب عشاق بنواز
نوای بیدلان لا ابالی
به دور چشم مست ساقی ما
حیاتی یافت جان لاابالی
ز سرمستان کوی عشق ما جو
نشان عاشقان لاابالی
درون خلوت سید شب و روز
بود بزمی از آن لاابالی
#شاه_نعمت_الله_ولی
هو
اگر رندی و مینوشی بیا میخانه ای داریم
وگر تو عشق می بازی، نکو جانانه ای داریم
اگر از عقل می پرسی ندارد نزد ما قدری
و گر مجنون همی جویی، دل دیوانه ای داریم
در این خلوت سرای دل نشسته دلبری با ما
هزاران جان فدای او، که خوش همخانه ای داریم
تو گر گنجی همی جویی درا در کنج دل با ما
که کنج ما بود معمور و در ویرانه ای داریم
همه غرقیم و سر گردان در این دریای بی پایان
ولیکن هر یکی از ما، نکو دردانه ای داریم
چنین جایی که ما داریم به نزد او چه خواهد بود
برای شمع عشق او پر پروانه ای داریم
خرابات است و ما سر مست و سید جام می بر دست
در این میخانه باقی، می مستانه ای داریم
#شاه_نعمت_الله_ولی
@mashgheeshghs
─┅═༅𖣔𖣔༅═┅─
هو
به خرابات مغان بی سر و پا خواهم رفت
دردمندانه به امید دوا خواهم رفت
باز زنار سر زلف بتی خواهم بست
من سودا زده در دام بلا خواهم رفت
گنج در گوشهٔ میخانهٔ سرمستان است
از چنین جای خوشی بنده کجا خواهم رفت
چون سر دار فنا دار بقا می بخشد
عاشقانه به سردار فنا خواهم رفت
می روم تا به سراپردهٔ او مست و خراب
بر در عاقل مخمور چرا خواهم رفت
به امیدی که مگر خاک در او گردم
میل دارم که چه بادی به هوا خواهم رفت
ای که گوئی به کجا می رود این سید ما
از خدا آمده بودم به خدا خواهم رفت
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۳۲
هو
اگر رندی و مینوشی بیا میخانه ای داریم
وگر تو عشق می بازی، نکو جانانه ای داریم
اگر از عقل می پرسی ندارد نزد ما قدری
و گر مجنون همی جویی، دل دیوانه ای داریم
در این خلوت سرای دل نشسته دلبری با ما
هزاران جان فدای او، که خوش همخانه ای داریم
تو گر گنجی همی جویی درا در کنج دل با ما
که کنج ما بود معمور و در ویرانه ای داریم
همه غرقیم و سر گردان در این دریای بی پایان
ولیکن هر یکی از ما، نکو دردانه ای داریم
چنین جایی که ما داریم به نزد او چه خواهد بود
برای شمع عشق او پر پروانه ای داریم
خرابات است و ما سر مست و سید جام می بر دست
در این میخانه باقی، می مستانه ای داریم
#شاه_نعمت_الله_ولی
@mashgheeshghs
─┅═༅𖣔𖣔༅═┅─
هو
به خرابات مغان بی سر و پا خواهم رفت
دردمندانه به امید دوا خواهم رفت
باز زنار سر زلف بتی خواهم بست
من سودا زده در دام بلا خواهم رفت
گنج در گوشهٔ میخانهٔ سرمستان است
از چنین جای خوشی بنده کجا خواهم رفت
چون سر دار فنا دار بقا می بخشد
عاشقانه به سردار فنا خواهم رفت
می روم تا به سراپردهٔ او مست و خراب
بر در عاقل مخمور چرا خواهم رفت
به امیدی که مگر خاک در او گردم
میل دارم که چه بادی به هوا خواهم رفت
ای که گوئی به کجا می رود این سید ما
از خدا آمده بودم به خدا خواهم رفت
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۳۲
هو
تن رها کن در طریق عاشقے تا جان شوی
جان فداے عشق جانان کن که تا جانان شوی
در خرابات مغان مستانه خود را در فکن
پند رندان بشنو و مے نوش مے تا آن شوے
#شاه_نعمت_الله_ولی
هو
گویند در اوایل حال و آغاز طلب ارادتی به سید محمد آفتابی که پیر و مرشد سید حسین اخلاطی بوده به هم رسانیده و آن سلسله اغلب سادات عظام و منتهی به حضرت امام موسی (ع) میشوند و در زمان ارادت سید محمد آفتابی دوازده سال سیاحت ایران کرده بر قله کوه دماوند که معدن گوگرد احمر است دو اربعین برآورده و قوت و افطار او برف بوده. الوان النعم، ص 29
#شاه_نعمت_الله_ولی
#شرح_حالات
#سید_محمد_آفتابی
#نعمت_اللهی_صفیعلیشاهی
هو
مقام صالحان بر ده مقام است:
یکی روزه داشتن در روز
دوم شب به قیام گذرانیدن
سیوم موت را یاد کردن
چهارم تشییع جنازه کردن
پنجم لازم گرفتن در گورستان رفتن
ششم سودن سر یتیمان به دست شفقت
هفتم پرسیدن بیمار
هشتم بذل کردن صدقه یعنی سخاوت کردن
نهم محبت اهل خیر یعنی نیکان را دوست داشتن
و دهم به مداومت ذکر گفتن.
حلیه الاولیاء، ج 8، ص 310
خلاصه الالفاظ، ص 561
#مقام_صالحان
#شاه_نعمت_الله_ولی
#نعمت_اللهی_صفیعلیشاهی
هو
در دو عالم جز یکی موجود نیست
ور تو گوئی هست آن مقصود نیست
با خیال دیگری گر سرخوشی
خوش خوشی جام شرابی می کشی
هر خیالی را که می بینی به خواب
نقش او باشد چو بُرداری نقاب
اصل جوهر دان و گوهر فرع او
اصل و فرع ما بُود در وی نکو
صورت و معنی عالم گفتمش
دُر توحید است نیکو سُفتمش
در صدف آبی است بر بسته نقاب
می نماید در نظر دُر خوشاب
هستی ما سایهٔ هستی اوست
مستی ما عین سرمستی اوست
قطره و دریا به نزد ما یکی است
بشنو از ما قطره و دریا یکیست
این دوئی پیدا شده ازما و تو
شرک باشد گر یکی خوانی به دو
از کتاب ذات و آیات صفات
نسخهٔ خوش خوانده ای در کائنات
#شاه_نعمت_الله_ولی
هو
عاقلی بودم به عشق یاردیوانه شدم
آشنائی یافتم ازخویش بیگانه شدم
رشتهٔ شمع وجودم آتش عشقش بسوخت
عارفانه با خبر از ذوق پروانه شدم
َُ#شاه_نعمت_الله_ولی
هو
ما و منی را بگذار ای عزیز
کز من و ما یک سر مو هیچ نیست
غیر خدا هیچ بود هیچ هیچ
هیچ نه ای هیچ مجو هیچ نیست
#شاه_نعمت_الله_ولی
@sufianehh
هو
کرامت ظاهری برای سرگرمی مردم است
و کرامت واقعی، داشتن قلبی مهربان و
دستی یاریرسان است.
#شاه_نعمت_الله_ولی
#اصول_سلوک
https://t.me/Analhaghhoo