هو
در آدمی، عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صدهزار عالم، مُلک او شود نیاساید و آرام نیابد.
این خَلق، بهتفصیل در هر پیشهای و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طب و غیرذلک میکنند و هیچ آرام نمیگیرند، زیرا آنچ مقصودست بهدست نیامدهاست.
«آخر، معشوق را دلارام میگویند یعنی که دل به وی آرام گیرد. پس به غیر چون آرام و قرار گیرد؟»
این جمله خوشیها و مقصودها چون نردبانیست و چون پایههای نردبان، جای اقامت و باش نیست؛ از بهر گذشتن است. خنک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راهِ دراز، بر او کوته شود و در این پایههای نردبان، عمر خود را ضایع نکند.
▪️فیه ما فیه
▪️مولانا
هو
حکایت ۱۰
بایزید بسطامی رحمة الله علیه به در مرگ رسید، زار بگریست. مریدان گفتند که ای شیخ! چون تو مردی از صعوبت مرگ می گریی؟ گفت: مرگ حق است، نه از بهر مرگ میگریم اما من اندر سه خطر مانده ام ندانم عاقبت از هر یکی چیست؛ یکی گناهان بسیار دارم ندانم که بیامرزد یا نه و دیگر در طاعت تقصیری دارم ندانم پذیرفته است. یا نه دیگر پیش پادشاهی می روم که صفت او فعال لما يُریده است. ندانم که ما را بخواند و قبول کند و یا براند و مهجور کند. این بگفت و شهادت بر زبان براند و جان را به حق تسلیم کرد. والله أعلم.
هزار حکایت و هزار عبارت عرفانی
هو
یکبار خدای را در خواب دیدم که گفت: یا ابوالحسن! خواهی که تو را باشم؟ گفتم: نه. گفت: خواهی که مرا باشی؟ گفتم: نه. گفت: یا ابوالحسن! خلق ،اولین و آخرین، در اشتیاق این بسوختند تا من کسی را باشم؛ تو مرا این چرا گفتی؟ گفتم: بار خدایا این اختیار که تو به من کردی از مکر تو ایمن کی توانم بود؟ که تو به اختیار هیچکس کار نکنی.
تذکرة الاولیا عطّار
اندر احوالات شیخ ابوالحسن خرقانی
هو
حکایت
شیخ ابوالحسن خرقانی (قد) گفت نیم روزی به عرش رفتم تا آن را طواف کنم، هزار بار به دور عرش گشتم گروهی را در آن حوالی ساکن و مطمئن دیدم که از سرعت طواف من متعجب شدند ولی طواف آنان مرا متعجب نساخت گفتم: شما کیستید و سستی طواف شما از چیست؟ گفتند ما فرشته ایم و نوریم و این وضع سرشت ماست، قادر به گذشتن از آن نیستیم و گفتند: تو کیستی و سرعت در طواف تو از چیست؟ و گفتم من آدمی و در نور و نارم این شتاب من نتیجه آتش شوق است.
نسیم جمال و دیباچه جلال
هزار حکایت و هزار عبارت عرفانی
هو
این سخن قومی را تلخ آید، اگر بر آن تلخی دندان بیفشارند شیرینی ظاهر شود. پس هر که در تلخی خندان باشد، سبب آن باشد که نظرِ او بر شیرینیِ عاقبت است.
پس معنی صبر ، افتادن نظر است بر آخرِ کار؛ و معنی بی صبری نارسیدن نظر است بر آخرِ کار.
#شمس_تبریزی
هو
و گفت:
چون به گرد عرش رسیدم
صف ملائکه پیش باز میآمدند
و مباهات میکردند که ما کروبیانیم و معصومانیم
من گفتم ما هواللهیانیم
ایشان همه خجل گشتند
و مشایخ شاد شدند به جواب دادن من
ایشان را....
جناب ابوالحسن خرقانی
هو
گفت: هر کس را از این خداوند رستگاری بود
ما را اندوه دایم بود
خدا قوت دهاد تا ما این بار گران بکشیم.
شیخ خرقانی
هدایت شده از علامه حسن زاده آملی
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📎آیت الله نجابت
@alamehasanzadeamoli
هو
چه هنگام بر آنی تا گذشته را رها کنی؟
چه هنگام بر آنی تا اکنون را زندگی کنی؟
مرگ در می کوبد...
https://t.me/Analhaghhoo
هو
مرگ در قاموس ما از بیوفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
#فاضل_نظری
هو
حکایت
نقل است که شیخ بایزید از پس اما می نماز می کرد. پس امام گفته بود با شیخا توکاری نمی کنی و از کسی چیزی نمیخواهی از کجا می خوری؟» شیخ گفت: «صبر کن تانماز قضا کنم که نماز از بی کسی که روزی دهنده را نداند، روا نبود.
هزار حکایت و هزار عبارت عرفانی