«عالم، همواره در غیب است و هرگز ظاهر نشده است و حق تعالى همیشه ظاهر است و هرگز غایب نشده است پس آنچه در دار تحقق و وجود و در محفل غیب و شهود است، چه در ظاهر و چه در باطن، چه در اوّل و چه در آخر، هر چه هست، همه حقّ است و به جز او همه بافته وهم و ساخته خیال است».
#محی_الدین_ابن_عربی
مدتی گرد خانه طواف میکردم چون به حق رسیدم خانه را دیدم ....
که گرد من طواف میکرد
#بایزید_بسطامی
... دریغا دانی که چرا این همه پرده ها و حجابها در راه نهادند؟ از بهر آنکه تا عشاق روز بروز دیدۀ وی پخته گردد، تا طاقت بار کشیدن لقاءاللّه آرد بی حجابی.
ای عزیز!
جمال لیلی را دانه ای دان بر دامی نهاده؛ چه دانی که دام چیست؟
صیاد ازل چون خواست که از نهاد مجنون، مرکبی سازد از آن عشق خود؛ که او را استعداد آن نبود که بدام جمال عشق ازل افتد که آنگاه به تابشی از آن هلاک شدی، بفرمود تا عشق لیلی را یک چندی از نهاد مجنون مرکبی ساختند؛ تاپختۀ عشق لیلی شود، آنگاه بارکشیدن عشق الله را قبول تواند کردن ...
عین القضات همدانی
#همدانی
#معرفت
#عشق
تصوف به جمله"اداب" است
که هر وقتی ادبی
و هر مقامی ادبی
و "حالی" را ادبی بود
که هر که ملازمت اداب اوقات کند
به درجت مردان رسد
و هر که اداب ضایع کند
او دور باشد از پندار به نزدیکی
ومردود باشدازگمان بردن به حق.
#کشف_المحجوب
#معرفت
هو
عشق تو بلا و مبتلا ما
پیوسته خوشیم در بلا ما
مستیم و مدام در خرابات
رندانه حریف اولیا ما
در بحر محیط غرق گشتیم
موجیم و حباب عین ما ما
بیگانه نه ایم آشنائیم
با خویش شدیم آشنا ما
بر راه فنا قدم نهادیم
باقی مائیم از این فنا ما
چون مائی ما نماند با ما
مائیم شما و هم شما ما
از دولت بندگی سید
گشتیم قبول کبریا ما
#شاه_نعمت_الله_ولی
#شعر
هو
و سوال کردند از حضرت خواجه ما [بهاءالدین نقشبند] قاری کیست و صوفی کیست؟
خواجه فرمودند که قاری آن است که به اسم مشغول باشد و صوفی آنک به مسمّی مشغول باشد.
انیس الطّالبین و عُدّة السّالکین
صلاح بن مبارک بخاری
@yarekhaksar
هو
نصیحتِ مهم شیخ نَسَفی برای طالبان معنویت:
ای درویش؛ بر تو بادا که از سه طریق یک طریق پیشگیری:
اوّل آن که اگر استعداد و قوت آن داری که دانا و محقق شوی و به دلایل قطعی و برهان عقلی، مذهب مستقیم را از میان مذاهب مختلف بیرون آری، میان را دربند و کاری کن، که از تقلید کاری برنیاید و از این گفتن که: إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ (زخرف/۲۳) چیزی نگشاید و اگر استعداد و قوت این نداری، دانایی از دانایان و محققی از محققان و مردی از مردانِ خدای، طلب کن و بِجِد طلب کن، و عذر میار که نمییابم، که جوینده یابنده بُوَد و خود را رُخصت مَدِه که در این زمانِ ما، مردان خدای نیستند، که عالم از ایشان خالی نباشد و چون یافتی، نگاه دار و خدمت او را به غنیمت شِمُر و صحبت او را سَرِ همهیِ نعمتها دان، و خود را به وی تسلیم کن، و وجودِ خود را از خود و رأی خود خالی گردان، و باطن خود را از وی و ارادت و محبت وی پُر گَردان، و هر چند که تو را از خود دور کند و از دَرِ خود براند -که ایشان اختلاط هر کسی و صحبت هر طایفهای را تحمل نتوانند کرد- تو مُلازمِ دَرِ وِی باش و جَهد کُن که چِنان شوی که نتواند که تو را قبول نکند. چون مقبولِ وِی شدی، راه راست یافتی و از اهل نجات گشتی.
ای درویش؛ مراد من از این دانا و محقق نه این علماء بیعمل و نه این مشایخ بیتقوایند، که خود را به علما و مشایخ ماننده کردهاند، که ایشان هزار بار از تو مُقَلِّدتر و گمراهتر و از خدای دورترند و با وجودِ دوری، خود را نزدیک دانند و از غایتِ جهل و تاریکی، خود را دانا و با نور شناسند و هر نوبت که این آیت را بخوانند أَوْ كَظُلماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشِيهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ (نور/۴۰) به ولایتِ خطا و هندوستان حواله کنند و هرگز به خود این گمان نبرند و هر آینه باید که چنین باشد، که علامت جهل مرکب این است، و آن عزیز از سر همین نظر گفته است:
قومی به خیال در غرور افتادند
وز غایت جهل در سرور افتادند
معلوم شود چو پردهها برگیرند
کز کویِ تو دور دور دور افتادند
ای درویش؛ این دانا و محقق را در مساجد، بر منابر وعظ و تذکیر، در اهلِ نفاق و دنیاپرستان نیابی، و در مدارس بر بساط تدریس و منصب، در میانِ اهل کتاب و بتپرستان نیابی، و در خانقاهها بر سر سجاده، در میان اهل خیال و خودپرستان نیابی، الا بِنادِر از هزار کس یک کَس در این سه موضِع، محقق و خداشناس باشد و از جهت خدای کاری کند.
ای درویش؛ دانایان و محققان و مردانِ خدای، در زیر قبهها باشند که آن قبهها حارِس و دورباشِ ایشان باشند، و حصار و سلاح ایشان گردد، و سبب نزاهت و طهارت ایشان شود. و هر که خود را در چیزی پنهان کند که آن چیز نه سبب نزاهت و طهارت وی باشد آن نه قبه باشد، آن مکر و حیله شیطان باشد.
ای درویش؛ ظاهر ایشان همچون ظاهرِ عوام باشد و باطن ایشان همچون باطن خواص باشد. ایشان پیشوایی و مقتدایی را به خود راه ندهند و دعوی سری و سروری نکنند. هرکس به کسبی و کاری به قدر حاجت خود مشغول باشند و تَعَیُّشِ ایشان از کسب ایشان باشد و از مالِ پادشاهان و ظالمان گریزان باشند و در کسب طلب زیادتی نکنند و اگر بیسعی و کوششِ ایشان، زیادت از حاجت ایشان حاصل شود، ایثار کنند و ذخیره نکنند و پیری و عیال را بهانه نسازند و باقی به ذکر و فکر مشغول باشند و بیشتر اوقات به عزلت و خلوت گذرانند و اختلاط اهل دنیا دوست ندارند و مجالست اصحاب مناصب دشمن دارند و اگر میسر شود به صحبت و مشاهدهیِ عزیزان و درویشان، روزگار گذرانند و به محافظت و مراقبت اقوال و افعال یکدیگر، روز را به شب و شب را به روز رسانند و انتظار مرگ میکنند تا از این شهر پرغوغا و از این دریای پر امواج و از این عالم پر حوادث، که نامش قالب انسانی است خلاص یابند چنان که امیرالمؤمنین علی در دم آخر فرمود که: فزت برب الكعبة.
و اگر چنان که این هر دو طریق که گفته شد نمیتوانی کرد، این طریق سیوم که فرودِ همه است، پیش گیر که این هم طریق نجات است و آن دوازده چیز را که یک نوبت گفته شد حِرفَتِ خودساز.
ای درویش؛ بیقین بدان که در جملهیِ ادیان و مذاهب، صحبت نیکان و فرمانبرداری ایشان و راحت رسانیدن به همه کس، طاعت است و از خدای راضی بودن و با خلق خدای صلح کردن و اخلاق نیک، بهشت است و صحبت بدان و فرمانبرداری ایشان و آزار رسانیدن، معصیت است و از خدای ناراضی بودن و نکوهش خلقِ خدای کردن و اخلاق بد، دوزخ است.
ای درویش؛ بر تو بادا که از این سه طریق که گفته شد، هر کدام طریق که میتوانی پیش گیر که به غیر این سه طریق، طریقی دیگر به خدای نیست. تمام شد فاتحة الكتاب بتوفيقِ اللهِ ومِن فضلهِ و نجحِ طولِه.
• شیخ عزیزالدین نَسَفی
• کشف الحقایق، ص ۴۱-۴۴
https://t.me/zonnoun/1085
@zonnoun