هو
خدایا به آن سرور انبیا
کزو یافت طورِ نبوت کمال
به صحب و به آلش که بر کس نتافت
فروغ هدیٰ جز به آن صَحب و آل
به اتباع و اتباعِ اتباعشان
مقدّمنشینان صفِّ رجال
که در کامِ جامیِ لبتشنه ریز
ز خُمخانهٔ عشقشان یک سفال
به آن جرعه بستان چنان از خودش
که افتد ز خود بیخبر لا یزال
در آن بیخودی بازگشتش تو باش
که حُسن المآبی و نِعم المآل
عبدالرحمن جامی
شواهد النبوه
هو
آغاز خلق هَباء بود و نخستین موجود در آن ،
حقیقت محمدیه رحمانیه بود که موصوف به استوای بر عرش رحمانی می باشد..
و نزدیکترین چیز بدان از جهت قبول در آن هَباء ، جز حقیقت محمدی که به نام عقل اول نامیده شده نمی باشد..
و در هَباء عین او و عین عالم از تجلیش پدیدار گشت ،
و نزدیکترین فرد به او علی بن ابی طالب امام العالم و سر الانبیا اجمعین بود.
شیخ محییالدینبنعربی
فتوحات مکیه ،
باب ششم ،
در معرفت آغاز روحانی
هو
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش
گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده
شست و شویی کن و آن گه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی
که صفایی ندهد آب تراب آلوده
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست
که شود فصل بهار از می ناب آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش
آه از این لطف به انواع عتاب آلوده
#حضرت_حافظ
هو
حقیقت آیینه ایی بود که از آسمان به زمین افتاد و شکست ، هر کس تکهایی از آن را برداشت خود را در آن دحقیقتید ، گمان کرد حقیقت نزد اوست ، حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود
#مولانا
#فیه_مافیه
هو
مستم ز می عشق خراب افتاده
برخواسته دل از خور و خواب افتاده
در دریائی که پا و سر پیدا نیست
جان رفته و تن بر سر آب افتاده
#حضرت_مولانا
هو
گفتهاند: محبت، شادی دل به دیدار جمال محبوب است.
گفتهاند: محبت، نابود ساختن صفات محب و اثبات ذات محبوب است.
گفتهاند: حقیقت محبت این است که جز محبوب هرچه هست از دل محو شود.
گفتهاند: محبت آتشی است در دل، کل غیر محبوب را میسوزاند.
گفتهاند: محبت این است که هرچه داری به محبوب ببخشی و چیزی از تو بر تو نماند.
گفتهاند: حقیقت محبت چیزی است که نیکو نمیشود مگر به بیرون آمدن از دیدار محبت به دیدار محبوب.
گفتهاند: محبت معنایی از محبوب است که دل و خِردها را از درک آن ناتوان میسازد و زبانها از تعبیر آن ممنوع هستند.
مشارق انوار القلوب و مفاتیح اسرار الغیوب
ابن دباغ
هو
در طلبت رها شدم درد شدم دوا شدم
من نه منم شما شدم تا ز خودم جدا شدم
نغمه منم نوا منم شوق منم شعف منم
سوز فراق نی منم شور سماع دف منم
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب توی کوزه تویی آب ده این بار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه ی مشروح تویی بر در اسرار مرا
بی همگان به سر شود بی تو به سر
نمی شود..
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
موج زده به ساحلم عشق چه کرده با دلم
قبله ی قلب نی و چون آینه در مقابلم
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب توی کوزه تویی آب ده این بار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه ی مشروح تویی بر در اسرار مرا
غزلیات شمس
مولانای جان
هو
مولانا میگوید:
درویش حقیقی کسی است که
به طور کامل از منزل خودبینی
سفر کرده باشد
و خواسته ی شخصی نداشته باشد
بل اراده ی خود را
در اراده ی حضرت دوست، فانی کرده باشد
و به اصل ، وصل شده است
گفت قائل در جهان درویش نیست
ور بُود درویش، آن درویش نیست
هست، از رویِ بقای ذاتِ او
نیستگشته وصفِ او در وصفِ هو
#شرح_موضوعی_مثنوی_معنوی
#کریم_زمانی