هو
اما در نظر جمعی از صوفیان ابلیس در کفر خود مؤمن است و
در ایمان خود به خدای تعالی ثابت قدم عاشقی است پاکباز که جز معشوق چیزی نمی بیند
و جز معبود لایزال، کسی و چیزی را در خور پرستش نمی شناسد.
عین القضات همدانی
هزار حکایت و هزار عبارت عرفانی
هو
ابودجانه گوید: از ذالنون شنیدم گفت که حکمت اندر معده ای قرار نگیرد که از طعام پر برآمده باشد.
( ترجمه رساله قشیریه،)
هزار حکایت و هزار عبارت عرفانی
هو
و فرمود :
قبضِ دلها در بسط نفوس است و بسط دلها در قبض نفوس است.
این قصه را اَلَم باید که از قلم هیچ نیاید.
جناب سلطان بایزید بسطامی
هو
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود میدانست
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه میگفت که زارت بکشم میدیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
#حافظ
هو
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید
به وقت سرخوشی از آه و ناله عشاق
به صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آرید
چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی
ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید
چو در میان مراد آورید دست امید
ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید
سمند دولت اگر چند سرکشیده رود
ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید
نمیخورید زمانی غم وفاداران
ز بیوفایی دور زمانه یاد آرید
به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال
ز روی حافظ و این آستانه یاد آرید
#حافظ