*چــه فرقــی بین مــــادر و پــــدر وجود دارد ؟*
*بسیار مــرا به تعجب آورد
*فــرق بین مــادر و پــدر*
۱- کسی که از زمانی که چشــم باز میکنی تو را دوست دارد مــــادر است و کسی که دوستت دارد بدون اینکه ظاهر کند پــــدر است و تو به او جفا می کنی.
۲- مــــادر تو را به جهان تقدیم میکند و پــــدر تلاش میکند که جهان را به تو تقدیم کند و به سختی میافتد.
۳- مــــادر به تو زندگی میدهد و پــــدر به تو میآموزد چگونه این زندگی را احیا کنی و تو را به تلاش وادار میکند.
۴- مــــادر تو را ۹ ماه در رحم خود نگه میدارد و پــــدر باقی عمر تو را حمل میکند و تو متوجه نیستی.
۵- مادر به وقت تولدت فریاد میکشد و صدایش را نمیشنوی و پــــدر بعد از آن فریاد میکشد و تو از او گله میکنی.
۶- مــــادر گریه میکند وقتی که بیمار میشوی و پــــدر در خفا بیمار میشود وقتی گریه میکنی.
۷- مــــادر مطمئن میشود که گرسنه نیستی و پــــدر به تو یاد میدهد که گرسنه نمانی.
۸- مــــادر تو را روی سینهاش نگه میدارد و پــــدر تو را به دوش میکشد و تو او را نمیبینی.
۹- مــــادر چشمه محبت است
و پــــدر چاه حکمت و تو از عمق چاه میترسی.
۱۰- مــــادر مسئولیت از روی دوش تو بر میدارد ولی پــــدر مسئولیت را در وجود تو میکارد و تو را به سختی میاندازد.
۱۱- مــــادر تو را از سقوط نگه میدارد و پــــدر میآموزد بعد از سقوط بلند شوی.
۱۲- مادر یاد میدهد چگونه روی پای خود راه بروی و پدر یاد میدهد چگونه در راههای زندگی حرکت کنی.
۱۳- مــــادر کمال و زیبایی را منعکس میکند و پــــدر واقعییتها و تلاشها را منعکس میکند.
*مهــر مــادری را هنگام ولادت حس می کنی*
*مهــر پــدری را وقتی پــــدر شدی حس خواهی کرد*
بنابرایــن مــــادر با چیــزی مقایســه نمیشود*
و پــــدر تکــرار نخواهــد شــد.*
با آرزوی سلامتی همهی پدر و مادرهای در قید حیات
و آرزوی غفران الهی برای پدر و مادران آسمانی.
♥️♥️🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺♥️♥️♥️
11.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دکتر_علی_تقوی
🔵 کارهایی که قراره بعد از اومدن حضرت انجام بدید، الان شروع کنید به انجام دادن❗️
✅ تا حضرت زودتر تشریف بیارن😌
💎 مرڪز تخصصـی آمـوزش و احیـاء واجـب فرامـوش شـده ...
🆔️ @aamerin_ir
❁❁
حرمت را، نه چراغ و نه رواق و نه در است
زائر قبر تو، ماه است و نسیم سحر است
قبر بی زائر تو، کعبۀ اهل نظر است
لالهاش خون دل «میثم» خونینجگر است...
#شهادت_امام_حسن(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀
🏴🏴قيلَ لِلْحُسَيْنِ بِنْ عَلىٍّ عليهماالسلام:
🏴كَـيْفَ اَصْبَـحْتَ يا ابْنَ رَسُـولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله
🏴فَقالَ: اَصْبَـحْتُ وَلِىَ رَبٌّ فَوْقى، وَ النّـارُ اَمـامى، وَالْمَـوْتُ يَطْلُبُنى،
🏴وَالْحِسابُ مُحـْدِقٌ بى وَ اَنَا مُـرْتَهِنٌ بِعَـمَلى، لا اَجِـدُ ما اُحِبُّ، وَ لا اَدْفَـعُ مـا أَكْرَهُ،
🏴وَ الاُْمُـورُ بِيَـدِ غَيْرى، فَاِنْ شـاءَ عَـذَّبَنى، وَ اِنْ شـاءَ عَفـا،
🏴فَـأىُّ فَقيـرٍ اَفْقـَرُ مِـنّى.
🏴🏴به مولانا حضرت امام حسين عليه السلام گفته شد:
🏴اى فرزند رسولخدا چگونه صبح كردى؟
🏴فرمود: صبح كردم در حالى كه من پروردگارى دارم كه بالاى سرم است
🏴و آتش (جهنم) پيش رويم، و مرگ در جستجوى من است
🏴و حساب مرا احاطه كرده و من در گرو عمل خودم هستم،
🏴آنچه را دوست دارم نمى يابم و آنچه را دوست ندارم از خودم دور نمى كنم،
🏴كارها دست ديگرى (يعنى خدا) است چنانچه بخواهد عذابم مى كند و اگر مايل باشد مى بخشد.
🏴پس چه كسى از من نيازمندتر است؟
بحارالأنوار، ج 76، ص 15 .
🏴🏴🏴🏴🏴
✍امام حسین علیه السلام:
🔻 مردم، بنده دنيايند و به ظاهر، دم از دين مىزنند و تا زمانى كه زندگىشان تأمين شود ، از آن دفاع مىكنند؛ امّا چون در بوته آزمايش قرار گيرند، ديندارانْ اندکاند.
📚تحف العقول، ص ۲۴۵۱۱۶۳
🥀کانال کربلا🥀
🍃💔 @karbbala_ir 💔🍃
✅نورِ عَملِ خیر
✍#حجت_الاسلام_فاطمی_نیا می فرمودند: اعمال و عبادات ما همگی نور دارد، باید اثر و نور این ها را با مراقبه و محافظت نگه داریم و از دست ندهیم. ماها متاسفانه غالبا ولخرج هستیم، ولخرج نـور. اگـر از عبادتی نور کسب کنیم ، آن را حفـظ نمی کنیم . فورا با رفتارمان آنرا خرج میکنیم و از بین می بریم نماز شب میخوانیم و بعد غیبت می کنیم و نور نمازشب ازبین میرود، یک نورانیت هم اگـر شب به ما بـدهند، صبح خـرجش می کنیـم. یک دعا می خوانیـم ، با جـواب تلخی کـه مثلا به مادرمان می دهیم ، از بین می بریم خلاصه هـر عمل خیری نور دارد ، اگر نور ها را حفظ کنیـم ، به تـدریج این نورها جمع شـده و قوی می شـوند و دارای آثار عالیه می شود.
📎#نماز_شب
🔻@range_khodaa🔻
در روز جمعہ صد نفحہ یا صد رحمت نازل مے شود. نود و نہ تاے آن براے کسے است کہ سوره قدر را در عصر جمعہ یکصد باربخواند و براے او همچنین نصیبے درآن یک رحمت دیگر هم هست.
📚 #المراقبات #میرزا_جواد_اقا_ملکی_تبریزی
🔴 شباهت قیام امام زمان با مبارزه حضرت داود با جالوت
🌕 در ضمن نبرد داود علیه السلام با جالوت از پیامبر صلی الله علیه وآله روایت شده: داود به سنگى گذشت و سنگ با نداى بلندى به وى گفت: اى داود! مرا برگیر و جالوت را با من بکش که من براى کشتن او آفریده شدهام. داود آن سنگ را برداشت و در خُرجین خود گذاشت؛ زمانی که صبح شد و دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند، داود گفت جالوت را به من نشان بدهید. زمانی که او را دید سنگ را برداشت و به طرف او پرتاب کرد. سنگ میان دو چشمش را شکافت و به مغز سرش رسید و از مرکب سرنگون شد.
🌕 روش قائم عجل الله فرجه نیز چنین است. او را پرچمی است که چون وقت خروجش نزدیک شود و آن پرچم از جانب او منتشر شود و خداى تعالى آن را گویا کرده و ندا کند: اى ولى خدا قیام کن و دشمنان خدا را بکش! و او را شمشیرى است در غلاف؛و چون وقت خروجش نزدیک شود از غلاف در آید و خداوند آن را گویا کند و آن شمشیر ندا کند: اى ولى خدا، قیام کن! دیگر روا نیست که از دشمنان خدا تقاعد کنى. او قیام مینماید و دشمنان خدا را هر کجا بیاید خواهد کشت و حدود خدا را اقامه کرده و به حکم خداوند فرمان دهد.
📗کمال الدين، ج۱، ص۱۵۳
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 تمام عوالم، تحت سیطرهٔ حضرت امیر...
🌕 امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
پشت کوههای قاف، عالمی است که جز من به آن نمیرسد؛ و من محیط هستم به فراتر از آن، و علم من به آن، مانند علم من است به این دنیای شما؛ و منم نگهبان و شاهد بر آن عالم!
اگر بخواهم همۀ دنيا و سراسر هفت آسمان و هفت زمين را در كمتر از يك چشم بهم زدن بگردم، ميتوانم؛ به خاطر اسم اعظمی که نزد من است؛ و منم آیهٔ عظمای خدا و معجزهٔ باهر.
📗بحار الأنوار، ج ۵۴، ص ۳۳۶
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 حس خوش دنیای ظهور
🌕 وقتی سخن از دنیای ظهور به میان میآید، حس خوشی به آدمی دست میدهد. گوئی در فضای باغی سبز و کنار نهری جاری نشسته است و به آواز خوش پرندگان گوش میدهد. آری! ظهور انتشار زیباییها و خوبیهاست؛ جان و تن خستگان را نشاط میبخشد و برق شادی را در چشمان امیدواران روشن میکند؛ با برقراری حکومت مهدوی جهان رنگش عوض میشود اصلا عالم، عالم دیگری میشود. پیامبر صلی الله علیه و آله عصر ظهور را چنین وصف مینمایند: «مردم در زمان آن حضرت(مهدی موعود عجل الله فرجه) طوری زندگی میکنند که قبل از آن هرگز چنین زندگی نکرده باشند و چنین خوشی ندیده باشند؛و چنان غرق در نعمت میشوند که چنین نعمتی هرگز پیش از آن سابقه نداشته است.
📗التشريف بالمنن، ج۱ ، ص۳۲۲
🌕 عصر ظهور نسبت به عصر غیبت آن قدر از لحاظ عظمت، شکوه و زیبایی در سطح بالایی است که برای ما قابل تصور نیست. وقتی عصر ظهور آغاز شود مردمی که دوران قبل را دیدهاند، یک مرتبه دورانی را میبینند که همه چیز آن عوض شده؛ نه این جهان، مشابه آن جهان است، نه این رهبر، مانند رهبرانی که تا حالا دیده است و نه این حکومت، مشابه حکومتهایی که تاکنون وجود داشته است.
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
💠 #داستان
👈راه را گم کرده بودم مولایم نجاتم داد
🔸از اهالی سده اصفهان بود. همگان او را «ملاهاشم»(1) می خواندند. زهد و تقوا و کرامات عدیده اش زبانزد خاص و عام بود.
مدتی بود تمنای زیارت بیت الله داشت. لذا قصد عزیمت حج نموده و با قافله ای راهی شد.
🔹در مسیر راه، تاریکی شب همه جا را پوشاند. ناگاه به خود آمد و اثری از قافله ندید.
همه رفته بودند و او از قافله عقب مانده بود. صدای زنگ قافله را می شنید ولی اثری از آن دیده نمی شد.
به این سو و آن سو حرکت کرد که شاید علامتی از دوستان همسفر خود بیابد ولی اثری نداشت جز پاره شدن کفش و لباسش و جراحتی که بر اثر خار مغیلان در پایش ظاهر شد.
🔸بر اثر شدت جراحت و خونریزی، پاهایش خشک شد و دیگر قادر به حرکت نبود.
کاملا ناامید شد و در کنار بوته خاری بر روی زمین نشست.
🔹چون عادت به ذکر و دعا داشت مشغول دعا شده و دعای غریق و سایر ادعیه را بر زبان جاری می کرد.
🔸نزدیک اذان ماه با نور کمی طالع شده و بیابان را با نور خود اندکی روشن کرد.
ناگهان صدایی شنید. صدای حرکت اسب بود.
با خود گفت: نکند عرب های راهزن باشند که برای غارت و اسارت بازماندگان قافله آمده اند.
از ترس این امر زبان در کام نهاده و خاموش و ساکت در سایه ی آن خار مخفی شد.
🟡بقیه ی داستان را اینچنین نقل می کند:
▪️سوار بالای سرم آمده و به زبان عربی گفت: حاجی قم (یعنی حاجی بلند شو).
از شدت ترس نه حرکتی کردم و نه صحبتی.
🔸مرد عرب سر نیزه خود را کف پایم نهاده و این بار با زبان فارسی با ذکر نام خطابم کرده و فرمود: هاشم برخیز.
سرم را بلند نمودم و سلام عرض کردم و جواب شنیدم.
🔸سوار عرب سۆال کرد: چرا خوابیده بودی؟ چه ذکری می گفتی؟
تمام آنچه پیش آمده بود را برایش شرح دادم.
🔸فرمود: برخیز تا برویم.
🔹عرض کردم: مولاجان پایم به حدی مجروح شده که دیگر قدرتی بر حرکت ندارم.
🔸فرمود: نگران نباش. زخم هایت خوب شده.
حرکت مختصری کردم و با پای برهنه دو سه قدم راه رفتم.
🔸فرمود: بیا هم ردیف من، سوار شو.
چون اسب بلند بود و زمین هموار، اظهار ناتوانی در سوار شدن نمودم.
🔸فرمود: پا بر روی رکاب و پای من بگذار و سوار شو.
پا بر رکاب گذاشتم و مولایم دستم را گرفت و سوار شدم.
▪️با گرفتن دست ایشان چنان آرامشی در دلم پیدا شد که تمام دردها و غصه های گذشته را فراموش کردم.
عبای ایشان نیز معطر به عطر خاصی بود که با استشمام آن احساس زنده دلی و شادابی می نمودم.
▪️در بین راه مقداری در احوال بعضی از مسافرین قافله و خصوصیات راه صحبت فرمود.
از این رو گمان کردم ایشان از رفقای ایرانی است در قافله ی حج بوده است.
در این حال آثار طلوع آفتاب ظاهر شد.
🔸فرمود: این نور چراغ را در مقابل مشاهده کن. اینجا منزل حاجیان و رفقای شماست. اسم صاحب قهوه خانه را نیز به من فرمود.
🔸فرمود: نزدیک قهوه خانه آبی هست. دست و پایت را بشوی و خاک از لباس هایت پاک کن و نماز بخوان و همین جا باش تا همراهانت برسند.
▪️پیاده شدم و دست بر زانو گرفتم ببینم آثار خستگی و جراحت هنوز وجود دارد. حالم بهتر شده بود. ناگاه به خود آمدم دیدم اثری از آن آقا نیست.
▪️به قهوه خانه آمدم و صاحب آن را به اسم صدا زدم. تعجب کرد. آنچه پیش آمده بود را برایش تعریف کردم. متأثر شد و بسیار گریه کرد و به من خالصانه خدمت می نمود.
▪️لباس هایم را عوض کردم و زخم هایم را وارسی کردم. روی لباس ها خون زیادی بود ولی زخمی باقی نمانده بود. فقط جای زخم ها پوست سفیدی وجود داشت مثل زخمی که خوب شده باشد.
▪️عصر فردا بالاخره قافله حاجیانی که همراهشان بودم به این منزل رسید. رفقا از مشاهده من که هنوز زنده بودم بسیار تعجب کرده و گفتند به یقین رسیده بودیم که جامانده ای و به دست عرب های حربی کشته شده ای.
🟠آنچه پیش آمده بود بازگو کردم. ارادت ایشان نیز نسبت به مولایمان حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف بیشتر شده و تثبیت گردید.
**********
◽️پی نوشت:
(1) حاج ملا هاشم صلواتی. بیش از صد و ده سال عمر کرد. متوفای سال 1338 هـ.ق
📚العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان. علامه نهاوندی
خواستمتاببینَمَتدرخواب،
بهنگاهم،اجازهدادهنشد...
خواستممن،بهکربلابروَم...
بارفیقانِهمسفر،پیاده،نشد...
بینآنکاروانوجمعیت،
چهکسی،باتوهمقدمشدهاست؟!
خوشبهحالِکسیکهباگریه،
باشما،راهیِحرمشدهاست...
"الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ"
تعجیلدرفرجآقاامامزمانصلوات
التماسدعا
@sokhan_iw