سخنرانی دینی
موضوع : امام شناسی از نگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها👆
ده فایده حیا برای انسان در روایت امام صادق (علیه السلام)
--------------------------------------
--------------------------------------📚📚📚📚📚📚📚
☀️امام صادق (علیه السلام) در روایتی به مفضّل بن عمر، دَه فایدۀ حیا را برای انسان برشمرده اند.
✅امام صادق (عليه السلام) به مُفضّل بن عمر فرمود:
اى مُفضل! به ويژگى ديگرى كه از ميان همه جانداران، تنها به انسان، اين آفريده بلندپايه و بسيار ارزشمند، اختصاص داده شده، يعنى حيا، بنگر.
اگر حيا نبود
[۱]- هيچ ميهمانى پذيرايى نمى شد
[۲]- به وعده ها وفا نمى شد
[۳]- كسى حاجت ديگرى را برآورده نمى ساخت
[۴]- كسى دنبال زيبايى ها [و خوبى ها] نمى رفت
[۵]- از بدى [و زشتى] در هيچ كارى از كارها خوددارى نمى شد
[۶]- حتّى بسيارى از كارهاى واجب نيز به خاطر حيا انجام مى پذيرند
[۷]- اگر حيا وجود نداشت، حقوق پدر و مادر خود را رعايت نمى كردند
[۸]- صِله رحِم به جا نمى آوردند
[۹]- امانتدارى نمى كردند
[۱۰]- از فحشا خوددارى نمى ورزيدند
سپس فرمود:
آيا نمى بينى كه چگونه همه خصلت هايى كه صلاح انسان و سامان يافتن امور او به آنها بستگى دارد؛ در حیا جمع شده است؟.
بحارالانوار جلد ۳ ص۸۱
توحيد المفضل، صفحه؛ ۷۹
.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🚩بسم رب الشهدا و الصدیقین
*من قاسم هستم، قاسم سلیمانی*
( ادا کردن قرض پدر)
پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود.
تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:
« کارگر نمی خواهید؟»
و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟»
گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:
« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود،
گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:
« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم.
صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم.
جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا.
آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!»
با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟»
آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند.
به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم.
حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم.
سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت حاج قاسم سلیمانی
*شادی ارواح طیبه شهدا صلوات*
✨☄🕊☄✨
#دراحوالقیامت
روز قيامت روزى است كه هر فردى را بلند مى كنند تا همه او را ببينند،
آن وقت منادى ندا مى كند:
هركس به اين شخص حقّى دارد بيايد؟
آنگاه طالبين حقوق به او رو مى آورند، كسانى را كه شايد اصلاً خودش احتمال نمى داده حقوقشان را اداء نكرده است ، اطرافش را مى گيرند.
✘آبروى كسى را ريخته ،
✘يا غيبت كسى را كرده ،
✘مال كسى را خورده
✘ يا به كسى بدهى داشته و فراموش نموده ، از او مطالبه حق مى كند،
بيچاره بايد از حسنات خود به آنها بدهد.
در روايات آمده كه ؛ براى يك درهم مال ، هفتصد ركعت نماز مقبول را بايد بدهد، ديگر مصيبت از اين بدتر؟
در صورتيكه حسناتش تمام شود، بايد در مقابل از گناهان صاحبان حقوق بردارد و بار آنها را سبك تر نمايد.
⇚قيامت به قدرى سخت است كه برادر از برادر و پسر از پدر و مادر از پدر، زن از شوهر و شوهر از زن فرار مى كند، از ترس اينكه نكند حق خود را مطالبه كند.
📚حقایقے از قرآن ، ص ۱۹
از زبان حضرت فاطمه ام البنین خطاب به فرزندش حضرت ابوالفضل علیه السلام این مداح نوحه ای بسیار جانسوز خوانده هر کس می خواهد به این دو بزرگوار توسل پیدا کند و اشکی بریزد و ارادتی نشان دهد این کلیپ بسیار وسیله خوبی برای این کار است 👆
🌴🌸🌴از امیرالمؤمنین(ع)، روایت شده است که فرمودند:
«رسول خدا(ص) بر ما وارد شد، در حالیکه فاطمه (س) کنار
«دیگ» نشسته بود و من«نخود» پاک میکردم.
رسول خدا فرمودند: ای علی
عرض کردم: لبّیک، ای رسول خدا!
فرمودند: از من بشنو! که کلامی نمیگویم
مگر آنچه پروردگارم به من امرفرموده باشد
هیچ مردی نیست که به همسرش
در خانهاش کمک کند، مگر آنکه:به ازای
هرموی بدنش،عبادت یک سال باشد؛
ای علی! هرکس در خدمت عیالش
در خانه باشد واز این کار عارش نیاید،
خداوند نامش را در فهرست شهدامینویسد
وبه ازای هر شبانهروز ثواب هزار شهید
برایش مینویسد، و به ازای هر قدمش، ثواب
یک حج و یک عمره مینویسد،
و به ازای هر قطره عرق بدنش،
شهری در بهشت به او عطاء میفرماید.
ای علی! کسی که از خدمت به عیال
عارش نیاید، بدون حسابرسی، به بهشت
داخل میشود.
ای علی! خدمت به عیال،کفّارهی گناهان
بزرگ است و خشم پروردگار رافرو مینشاند
و مهریه ی حورالعین است، و بر حَسَنات
و دَرَجات میافزاید.
ای علی! کسی به عیالش خدمت نمیکند،
مگر اینکه: صدّیق باشد، یا شهید باشد،
یامردی باشد که خداوندخیر دنیا وآخرت
را برایش بخواهد.»
📚جامع الأخبار(للشعيري)ص102
بحارالانوار جلد ۱۰۱ ص۱۳۲ باب ۶ ح۱
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
•┈┈••••✾🕊🦋﷽🦋🕊✾•••┈┈•
#پرسمان_نماز 🌹🕋
🌷 #نماز چگونه انسان را از گناه دور می کند؟ 🌷
🧡 #قرآن می فرماید : وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ؛ [سورۂ عنکبوت، آیه ۴۵] و نماز را برپا دار، که نماز انسان را از زشتیها و گناه باز میدارد.
🧡 این که ما توقع داشته باشیم که وقتی نماز میخوانیم، این نماز به صورت خودکار یک سپری در برابر بدیها بشود، این توقع بی جایی است. نماز نهی می کند نه منع. نماز علت تامّه ترک گناه نیست، ولی این اقتضا را در ما ایجاد میکند که از گناه دور شویم.
🧡 مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: نماز این طور نیست که آدم را اجبار به کار خوب کند، و یا در حبس ببرد که گناه نکنیم، دست و پای آدم را نمی بندد که حتما گناه نکن، بلکه وجدان انسان را بیدار میکند.
🧡 یعنی مدام به آدم تلنگر میزند؛ میگوید: تو که نماز میخوانی، حیف است مرتکب این کار زشت شوی. تو که نماز میخوانی، مراقب باش! مراقب زیانت باش، مراقب چشمت باش، مراقب باش روحت با گناه آلوده نشود.
📚 زیبایی های نماز ؛ استاد فرحزاد ؛ خلاصه ای از صفحه 187 و 188.
#نمازاولوقت
#التماسدعایفرج
🤲🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤
#عیــارمـعرفـــت🕊🦋
🦋🦋🕯🦋🦋