eitaa logo
هُمسا
153 دنبال‌کننده
50 عکس
11 ویدیو
2 فایل
ارتباط با من: @A_taheri1
مشاهده در ایتا
دانلود
. خاطراتْ درون‌گرا و خوابْ برون‌گراست. خاطره گذشته‌ای را زنده می‌کند و مرا به عمق وجودم باز می‌گرداند، در حالی که سمت‌گیری ِخواب بیشتر به بیرون است. معمولاً این ما هستیم که خواب می‌بینیم، در حالی که خاطره مرا به گذشته‌ام می‌برد. با این همه هر دو در یک «بی‌زمانی» سیر می‌کنند. حسی از زمان هست، اما این زمان تقویمی نیست. تاریخ ندارد. . . @homsaaa
. گُل پسرم سلام من هنوز عزادار توأم. هر شب وقتی زینب‌سادات خواب است فرصت دارم تا می‌توانم برایت اشک بریزم. به تو فکر کنم. به آرزوهای که برایت داشتم. دروغ چرا هنوز رفتنت را باور ندارم. به دلم ماند صدایت کنم آ سِد محمدحسین. چه کنم که ندارمت. . عزیزِجانم جای خالی‌ات یک عمر سینه‌ام را ناخن خواهد کشید. یادت هست روز سوم که پایین تختت ایستاده بودم. سه قدمی‌ات بودم. نزدیکتر نمی‌آمدم چون اجازه نمی‌دادند. مثل همیشه بین ایستگاه پرستاری و تخت کوچکت در رفت و آمد بودم. متوسل شده بودم به بانو رباب. التماس کرده بودم که دست‌های کوچکت را بگذارد توی دست‌های پسرش. لب‌های خشکت را که می‌دیدم یقین داشتم که حضرت رباب دست رد به سینه‌ام نمی‌زند. همان روز سوم تو را نذر علی‌اصغر امام حسین(ع) کردم‌. التماس کردم که بمانی برایم. برای همیشه. دلم گرم شد. مطمئن بودم به ماندنت. من هنوز هم تو را دارم. مگر غیر از این است! . عزیزِ دلم تو بی‌قراری‌هایم را می‌دیدی؟ مطمئنم می‌دیدی! من دوست دارم دیده باشی. تو حتماً با چشم‌های بسته‌ات هم همه چیز را دیده‌ای. همه‌ی التماس کردن‌هایم را! اولین نشانه‌اش محبت دوستانم بود. خواستند مرهمی باشند برای دلِ داغدارم و بودند. سید کوچولوی مامان به قولِ قدیمی‌ها پشتِ پایت خیر بود. خیری که بُرده شد پیش مادری که پشت در افتاد.این‌ها را گفتم که خیالت آسوده باشد و دل کوچکت نلرزد از غمِ نشسته روی دلم... @homsaaa .
. ویرانی بخشی از دنیاست، اگر برابر آبادی نباشد، عاقبت هر آبادی هست. سرانجامی محتوم که سراغ‌مان می‌آید، اگر نه امروز و فردا، عاقبت با مرگ می‌آید. در نهایت ما چیزی جز مصالح یک ویرانه نیستیم. ستون‌ها و طاق‌هایی که می‌ریزد، آجرهایی لق، الوارهایی که درونمان می‌پوسد و دیوارهایی که می‌رمبد. هر کاری کنیم در نهایت به این ویرانه‌ها خواهیم رسید. هر چه بکوشیم محکم باشیم، با سرستون‌های ابدی و تیرهای مستحکم، ویرانه‌ای باشکوه‌تر می‌سازیم، اما این چیزی از عاقبت ویرانه بودن‌مان در این زندگی نمی‌کاهد. @homsaaa
. تنهایی چیزی بیش‌تر از حضور یا عدم حضور دیگران است. تنهایی ضمیر بردار نیست، نمی‌توانی بگویی ما تنهایی را از بین می‌برد، آن‌ها تنها نیستند یا ایشان تنهایی را درک نمی‌کنند. تنهایی با هر جور ضمیری خودش را وفق می‌دهد. البته این چیزها بیش‌تر شبیه لفاظی است، کنار هم گذاشتن کلمات خوش آهنگ برای زیبا جلوه دادن چیزی که واقعاً مطلوب نیست، چون هیچ‌کس دوست ندارد تنها باشد. . . @homsaaa .
. بنفشه رحمانی برای من تا قبل از خواندن گوره‌های بی‌سنگ فقط یک اسم بود. یک اسم که آن را به عنوان جانشین سردبیر مجله‌ای می‌شناختم. جای کشفی نداشت یک اسم بود و تمام. گورهای بی‌سنگ هم قرار بود یک کتاب باشد مثل کتاب‌های دیگر که خوانده‌ بودم. علت انتخابش نوشته‌ی زیر عنوان بود: نُه جستار درباره‌ی نازایی. حتی درباره‌ی نازایی هم مهم نبود. جستار بودن کافی بود برای اینکه بنشیند کنار کتاب‌های در حال خواندن. با خودم قرار گذاشتم هر روز یک جستار از کتاب را بخوانم اما مقدمه تمام نشده حرف‌های بنفشه رحمانی مثل حرف‌های یک دوست صمیمی به دلم نشست. دوستی که هم سفره‌ی دلش را برایت پهن کرده و هم دستت را گرفته و به جهان درست‌نویسی جستار برده. بنفشه‌ رحمانی با فاصله‌ی زیاد از من ایستاده. من بر خلاف او قرار است در بچه‌هایم ادامه داشته باشم. بنفشه رحمانی می‌گوید: «زنان نازا در خودشان می‌پوسند و تمام می‌شوند.» زنانی که خودشان را ضعیف‌تر از باقی زن‌ها می‌دانند. من هم ضعیفم! او جنین چندگرمی و بی‌شکلش را از دست داده و من بچه‌ی چند روزه‌ام را. برای یک مادر مهم نیست بچه‌ای که از دست داده جنینی بی‌شکل باشد یا نوزاد چند روزه یا بزرگتر. او فقط جای خالی‌اش را می‌بیند و غمی که به دلش چنگ می‌اندازد و هر بار تازه‌تر می‌شود. بنفشه‌ی رحمانی را دوست دارم به دو دلیل. اول اینکه از استادش به عنوان فرمانده سخت‌گیر یاد می‌کند و دوم به خاطر تعریفش از امید. چون که عیده می‌خوام کتاب گورهای بی‌سنگ رو هدیه بدم به یه نفر از اعضای کانالم‌. برای همین بین ده نفر اولی که این پست رو دیدند قرعه‌کشی کنم. پی‌وی منتظرتونم. @homsaaa
. مباااارک‌تون باشه @ABAJNEDA 🔸چون استقبال خوب بود سعی می‌کنم از بین کتاب‌های که می‌خونم و توی کانالم‌ معرفی می‌کنم به مناسبت‌های مختلف هدیه بدم 😍 .
هُمسا
. اینکه مکان، شاید بیشتر از آدم‌های حاضر در آن، در ساخت هویت ما نقش دارد، ایده‌ی جذابی است. ایده‌ای که وینستون چرچیل به آن معتقد بوده و زمان طراحی ساختمان جدید برای مجلس عوامِ بریتانیا دستور می‌دهد که ساختمان به شکل قبل ساخته شود چون با نظام دو حزبی سازگارتر است. یکی از مشهورترین جملات چرچیل این است: «ما ساختمان‌ها را می‌سازیم و ساختمان‌ها هم ما را می‌سازند.» کاترین پسیگ و هانا انگلمایر برای نوشتن جستار تجربی «کاش چرچیل درباره‌ی آشپزخانه‌ها هم حرف می‌زد» در یک فرصتِ کم‌نظیر این امکان برایشان فراهم می‌شود تا نظریه‌ی چرچیل را به صورت عملی محک بزنند. هر دو در یک ساختمان زندگی می‌کنند؛ کاترین پسیگ طبقه‌ی همکف و هانا انگلمایر طبقه‌ی چهارم. دو آدم کاملاً متفاوت از هم. کاترین و هانا برای پاسخ به این سوال که آیا شرایط مکانیِ مشابه، به ایده‌های مشابه منجر می‌شود، آزمایش کوچکی را انجام می‌دهند. همزمان پشت میز آشپزخانه‌ی خود می‌نشینند و فکر می‌کنند و در تلگرام گفتگو می‌کنند. بخشی از گفتگوی آن‌ها را در عکس‌ها می‌بینید. در نهایت به این رسیده‌اند که طراحی یکسان آشپزخانه موجب کاربری و افکار مشابه نمی‌شود. انگلمایر در خانه‌ی دیگرش درشهر اِسِن نیز ثابت می‌کند که آنچه در مکانی(به طور خاص آشپزخانه) درباره‌اش می‌اندیشیم به فردی که می‌اندیشد بستگی دارد، نه به شکل و شمایل مکان اندیشیدن. گفتگوهای بین دو نویسنده خواندنی و جذابند. کتاب نزدیک ایده شاید سخت‌خوان باشد اما شایسته خواندن است. . ؟ @homsaaa