#سخنرانی_تصویری #ذی_القعده 🎥 ضرورت خلوت با خدا بخصوص در ایام اربعین موسوی 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین ناصری 🗓 تاریخ: ۱۴۰۲/۲/۳۰ ⏱ زمان: ۴۰ دقیقه 🎞 آپارات: aparat.com/v/DAeyk 🔸 بسیار پرمحتوا و قابل استفاده؛ ایشان در این جلسه ده‌ها سوال را طرح نموده و به آن پاسخ می‌دهند که چه بسا سوالات ذهنی شما هم باشد؛ از این رو استفاده از این جلسه به همه عزیزان توصیه می‌شود. 🔺 @nasery_ir ‌ ‌

من یه دونه یا دو تا ضعف اخلاقی ندارم که! • تا میخوام روی عصبانیتم کار کنم، یه اتفاق میفته حسادتم میاد بالا! • تا حسادتم رو کنترل میکنم، یکی میاد حالمو میگیره، نمی‌تونم ببخشمش! ✘ اینجوری من تا آخر عمر درگیری دارم که! چکار کنم همه مشکلاتم یهو باهم حل بشه؟ اللهم صل علی محمدوآل محمد,وعجل فرجهم💚🌹 کانال هوالله 💐🌈 https://eitaa.com/joinchat/4060807235C35b3c5af23

شادی محض خداست🍃🍃🍃 👤دکتر الهی قمشه ای اللهم صل علی محمدوآل محمد,وعجل فرجهم💚🌹 کانال هوالله 💐🌈 https://eitaa.com/joinchat/4060807235C35b3c5af23

|عشق بزرگتر|• ♢•جوانى را سراغ داشتم . . . سخت وابسته‌‏ى لباس و قيافه‌‏اش بود، حتى وسواسى داشت كه پارچه‌‏اش از كجا باشد و دوختش از فلان و مدلش از بهمان..... ♢•براى دوستى با او همين بس بود كه از لباسش و اتويش و قيافه‌‏اش . . . تحسين كنى و يا از طرز تهيه‌‏ى آن چيزى بپرسى . . . ♢•او عاشق ظاهرسازى و سر و وضع مرتب بود و به اين خاطر از خيلى‏‌ها بريده بود... تا اين كه عشقى بزرگ‏تر در دلش ريخت و با دخترى آشنا شد . . . با هم سفرى کردند و در راه تصادفى [شد] ♢•جوانک در آن لحظه‌‏ى بحرانى از رنج‌‏هاى خودش فارغ بود؛ خودش را فراموش كرده بود؛ بــه محبوبه‌‏اش مى‌‏انديشيد ؛ و سخت به او مشغول بود . . . او به خاطر پانسمان محبوبش به راحتى لباس‌‏هايش را پاره مى‏‌كرد و زخم‌‏ها را مى‏‌بست و راستى سرخوش بود كه خطرى پيش نيامده ! ⇦•"هنگامى كه عشقى بزرگ‏تر دل را بگيرد عشق‏‌هاى كوچك‏تر نردبان آن خواهند بود" 📚 مسئولیت و سازندگی | ص ۴۱ 📝 استاد علی صفایی حائری اللهم صل علی محمدوآل محمد,وعجل فرجهم💚🌹 کانال هوالله 💐🌈 https://eitaa.com/joinchat/4060807235C35b3c5af23

گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم اللهم صل علی محمدوآل محمد,وعجل فرجهم💚🌹 کانال هوالله 💐🌈 https://eitaa.com/joinchat/4060807235C35b3c5af23

عاشقان حسین ع❤️ شب جمعه است بیایید بریم کربلا💚 اللهم صل علی محمدوآل محمد,وعجل فرجهم💚🌹 کانال هوالله 💐🌈 https://eitaa.com/joinchat/4060807235C35b3c5af23

شب گريزان شود از پرتو نور صلوات دیده بگشا بنگر صبح ظهور صلوات گوش دل باز کن و نغمه ی اسرار شنو لحن داودی و آوای زبور صلوات زنگ املا بد و جبریل بگفتم املا می نوشتم به سحر متن وسطورصلوات هاتفم در سحر از غیب بشارت می داد که نشانت بدهم لوح قطور صلوات روزگاری است که ما چشم به راهت هستیم صبح موعود شود شور وسرور صلوات پرده انداز ز رخ تا بسراییم همه شد اجابت همه ی ختم و نذور صلوات می شوم مست تماشا ی جمالت ساقی سر کشم از قدحت شرب طهور صلوات به امید قبسی "حامد " اگر آمده ای دل قوی دار در این وادی طور صلوات می رهد زآتش دوزخ به قیامت هرکس دیدگان دوخته بر رب غفور صلوات حامد اصفهانی 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 اللهم صل علی محمدوآل محمد,وعجل فرجهم💚🌹 کانال هوالله 💐🌈 https://eitaa.com/joinchat/4060807235C35b3c5af23

وقتی حضرت رضا (علیه‌السلام) وارد نیشابور شدند هر یک از علما و شخصیت‌های سرشناس از حضرت علیه‌السلام تقاضا کردند مهمان آنها شوند و به خانه‌ی آنها تشریف ببرند؛ حضرت علیه‌السلام فرمودند من افسار شتر را رها می‌کنم، در هر منزلی که شتر زانو زد و نشست، آنجا می‌روم؛ یک پیرزن فقیر وقتی این را شنید به خود گفت شاید شتر حضرت علیه‌السلام جلوی خانه‌ی من زانو بزند و حضرت علیه‌السلام به خانه‌ی من تشريف بياورند، لذا خانه‌اش را آب و جارو کرد و سماورش را آتش کرد و به انتظار نشست؛ شتر حضرت علیه‌السلام جلوی خانه‌ی همین پیرزن زانو زد و حضرت علیه‌السلام مهمان او شدند. قربان این «شاید» که از هزارها یقین بهتر است این «شاید» مال محبت است؛ محبت چیست که شایدش از یقین بهتر است. منبع: کتاب مصباح الهدی اللهم صل علی محمدوآل محمد,وعجل فرجهم💚🌹 کانال هوالله 💐🌈 https://eitaa.com/joinchat/4060807235C35b3c5af23