🌸🍀 عنایت مرحوم حاج آقا رحیم ارباب به پیرمرد
🍀 پيرمردی که خدمت حاج آقا رحيم رسیده بود میگفت : روزی رسيدم به خانه حاج آقا رحيم ، ديدم فوت کردهاند . اول هيچ کس نبود تا اين که #جمعيت جمع شدند و غسل و کفن و تشییع انجام شد
🍀 میگفت من يک ده تومنی در جيبم بود ، نمیدانم چطور شد در شلوغی تشييع جنازه حاج آقا رحیم اين ده تومنی را از جيبم زدند . تعریف می کرد : یک #دوچرخه داشتم هر وقت به زیارت قبرشان میرفتم ، وقتی میرسيدم میگفتم : آقا! من همانی هستم که ده تومنیام را در تشييع جنازه شما زدند .
🍀 تعریف میکرد از قضا کار ما گرفت و بعد از فوت ايشان باغی خريديم و... بالاخره وضع مالیم خوب شد . ولی هر وقت به #زیارت ایشان می رفتم همين جمله را میگفتم که آقا! من همانی هستم که ده تومنیام را از جيبم زدند .
🍀 گفت : يک بار که از زیارت قبر ايشان به خانه باز گشتم ، خوابيدم ، خواب ديدم که خدمت ايشان رسيدم و با همان ملاحت و مهربانی سلام کردم و گفتم : آقا! من همانی هستم که در تشييع جنازه شما ده تومنیام را از جيبم زدند .
🍀 حاج آقا رحیم فرمودند : مؤمن! چند بار اين را گفتهای و ما هم برايت به انواع مختلف و چندين برابر ، جبران کرديم شما هنوز میگويی من همانم... عرض کردم #آقا! من چيز ديگری بلد نيستم ، قصدی نداشتم .
@hoopoe