eitaa logo
حوزه بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب
584 دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
173 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت نامه شهدا اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .🌹 شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات 🌹
✨ میفرماد کھ : وقتی نگاهتان به نامحرم می افتد ، بگویید : 《یا خیرَ حبیبٍ و محبوبٍ صَلِّ علی محمد و آله》 تا نقشی که در قلب تان از دیدن نامحرم ایجاد شده ، برطرف گردد.
🌀 دوره مقدماتی سواد رسانه ای با محورهای؛ ▪️ تعریف رسانه ▪️نقشه هوایی رسانه ▪️ تفکر انتقادی ▪️ نظریات رسانه ای 🔹 زمان ثبت نام: 13 تا 15 مرداد ماه 🔹 زمان شروع دوره: 16 مرداد ✅ مکان: سامانه پرتال نسرا
حوزه بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب
🌀 دوره مقدماتی سواد رسانه ای با محورهای؛ ▪️ تعریف رسانه ▪️نقشه هوایی رسانه ▪️ تفکر انتقادی ▪️ نظ
آخرین فرصت ثبت نام در دوره تا ساعت 23 امشب. لطفا هرکس در این دوره ثبت نام کردند لیست نفرات رو برای من ارسال کنند تا بعدا در صدور گواهی با مشکل مواجه نشوند.
حوزه بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب
آخرین فرصت ثبت نام در دوره تا ساعت 23 امشب. لطفا هرکس در این دوره ثبت نام کردند لیست نفرات رو برای م
🔴 اطلاعیه آزمون هشتمین دوره تربیت مدرس سطح یک 📝 هم اکنون دوره هشتمین دوره تربیت مدرس سطح یک از طریق لینک زیر در دسترس می باشد: 🌐 Lms.nasraa.ir ⚠️ لطفا به نکات زیر دقت نمایید: 1️⃣ پس از مراجعه به لینک بالا، با کلیک بر روی گزینه یادگیری الکترونیکی وارد کاربری خود شوید و در لیست کلاس های خود اسم هشتمین دوره را انتخاب کنید. در انتهای لیست کلاس های دوره گزینه آزمون در زمان مقرر فعال می شود که می توانید در آزمون شرکت کنید. 2️⃣ مهلت شرکت در آزمون این دوره، از ١٧ام تا ٢٠ ام مرداد ماه می باشد. 3️⃣ تعداد سوالات آزمون ۳۰ سوال است. 4️⃣ زمان کل آزمون ۳۰ دقیقه می باشد. 5️⃣ نمره قبولی در آزمون ۶٠ به بالا از ۱۰۰ است. 6️⃣هر نفر در صورت عدم کسب حداقل 60 امتیاز می تواند یکبار دیگر نیز در آزمون شرکت کند. 7️⃣در آزمون مجدد با توجه به نمونه گیری تصادفی در گزینش سوالات، امکان مطرح شدن سوالات دیگری وجود دارد. 8️⃣ گواهینامه پس از اتمام مهلت آزمون به صورت آنلاین صادر و در پنل کاربری شما قابل دسترس می باشد. 9️⃣ دوره تکمیلی و پیشرفته برای افراد پذیرفته شده برگزار می گردد.
بدترین‌چیزی‌کہ‌نمیذاره‌دلمون‌باروحانے صاف‌بشہ‌ نبودن‌شماست‌حاجے...💔 بہ‌خاطراین‌قاب‌کہ‌دیگہ‌هیچوقت‌‌تکرار نمیشہ !
اللهم عجل لولیک الفرج
✨﷽✨ 🌼من به شما کمک می‌کنم تا خدا هم به من کمک کند! ✍سرایدار مدرسه‌‌ای که شهید عباس بابایی در آن درس می‌خواند می‌گوید: کمردرد داشتم و نمی‌توانستم کار مدرسه را خوب انجام دهم. مدیر مدرسه به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد، باید بروی بیرون. اگر من را بیرون می‌کردند، خیلی اوضاع زندگی‌ام بدتر می‌شد. آن شب همه‌اش در این فکر بودم که اگر من را بیرون بیندازند، چه خاکی توی سرم کنم؟ فردا صبح که رفتم مدرسه، دیدم حیاط و کلاس‌ها عین دسته گل شده و منبع آب هم پر است. از عیالم که برنمی‌آمد؛ چون توان این همه کار را نداشت. نفهمیدم کار کی بوده. فردا هم این قضیه تکرار شد. شب بعد نخوابیدم تا از قضیه سردربیاورم. صبح، یک پسربچه از دیوار پرید پایین و یک‌راست رفت سراغ جارو و خاک‌انداز. شناختمش. از بچه‌های مدرسه‌ی خودمان بود. مرا که دید، ایستاد. سرش را پایین انداخت. با بغضی که در گلویم نشسته بود، گفتم: «پسرم! کی هستی؟» گفت: «عباس بابایی.» گفتم: «چرا این کارها را می‌کنی؟» گفت: «من به شما کمک می‌کنم تا خدا هم به من کمک کند.» 📚 برگرفته از کتاب «ظرافت‌های اخلاقی شهدا»
🌷وقتی نبود و مأموریت بود و مدتها می‌شد که من و بچّه‌ها نمی‌دیدمش، دلم می‌گرفت. توی خیابان زنها و مردها را می‌دیدم که دست در دست هم راه می‌روند، غصّه‌ام می‌شد. زن، شوهر می‌خواهد بالای سرش باشد. بهش می‌گفتم: «تو اصلاً می‌خواستی این کاره بشوی چرا آمدی مرا گرفتی؟» می‌گفت: «پس ما باید بی‌زن می‌ماندیم؟» می‌گفتم: «اگر سر تو نخواهم نق بزنم پس باید سر چه کسی بزنم؟» می‌گفت: «اشکال ندارد ولی کاری نکن اجر زحمت هایت را کم کنی، اصلاً پشت پرده‌ی همه‌ی این کارهای من، بودن توست که قدم‌هایم را محکم‌تر می‌کند.» نمی‌گذاشت اخمم باقی بماند. کاری می‌کرد که بخندم و آن وقت همه‌ی مشکلاتم تمام می‌شد. رادی:همسر شهید 🌷از ساختمان عملیات که اومدیم بیرون، راننده منتظر ما بود اما عباس بهش گفت: «ما پیاده می یایم. شما بقیه بچه ها رو برسون.» دنبالش راه افتادم. جلوتر که رفتیم صدای جمعیت عزادار شنیده می شد. عباس گفت: «بریم طرف دسته عزادار.» به خودم اومدم که دیدیم عباس کنارم نیست. پشت سر من نشسته بود روی زمین، داشت پوتین ها و جوراب هاشو در می آورد. بند پوتین هاشو بهم گره زد و آویزونشون کرد به گردنش! 🌷شده بود حُر امام حسین (ع). رفت وسط جمعیت شروع کرد به نوحه خواندن. جمعیت هم سینه زنان و زنجیر زنان راه افتاد به طرف مسجد پایگاه. تا اون روز فرمانده پایگاهی رو ندیده بودم این طوری عزاداری کنه. پای برهنه بین سربازان و پرسنل، بدون اینکه کسی بشناسدش....! راوی: سرهنگ خلبان فضل الله نیا 🌷من معمولا چند النگوی طلا در دست داشتم و عباس هر وقت النگوهای طلا را می دید ناراحت می شد و می گفت: ممکن است زنان یا دخترانی باشند که این طلاها را در دست تو ببینند و توان خرید آن را نداشته باشند؛ آنگاه طلاهای تو آنان را به حسرت وامی دارد و در نتیجه تو مرتکب گناه بزرگی می شوی. این کار یعنی فخر فروشی. می گفت: در جامعه ما فقیر زیاد است؛ مگر حضرت زینب (ع) النگو به دست می کردند و یا... 🌷حقیقت این است که روحیه زنانه و علاقه ای که به طلا داشتم باعث شده بود نتوانم از آنها دل بکنم؛ تا اینکه یک روز بیمار بودم و النگوها در دستم بود. عباس به عیادتم آمده بود. عباس را که دیدم، دستم را در زیر بالش پنهان کردم تا النگوها را نبیند. او گفت: چرا بالش را از زیر سرت برداشته ای و روی دستت گذاشته ای؟...چیزی نگفتم و فقط لبخندی زدم. او بالش رابرداشت و ناگهان متوجه النگوهای من شد و نگاه معنی داری به من کرد. از این که به سفارش او توجهی نکرده بودم، خجالت کشیدم. بعد از شهادت عباس به یاد گفته های او در آن روزها افتادم و تمام طلاهایم را به رزمندگان اسلام هدیه کردم... -راوی: خانم زهرا بابایی, خواهر شهید 🌷زمانیکه در قرارگاه رعد بودیم، گاهی بچه ها هنگام رفتن به حمام، لباس های چرک خود را کنار حمام می گذاشتند تا بعداً بشویند. بارها پیش آمده بود که وقتی برای شستن لباس هایشان رفته بودند آنها را شسته و پهن شده می یافتند و با تعجب از اینکه چه کسی این کار را انجام داده در شگفت می ماندند! 🌷سرانجام یک روز معما حل شد و شخصى خبر آورد؛ آن کسی که به دنبالش می بودید؛ کسی جز تیمسار بابایی، فرمانده قرارگاه نیست. از آن پس بچه ها از بیم آنکه مبادا زحمت شستن لباسهای شان بر دوش جناب بابایی بیفتد یا آنها را پنهان می کردند یا زود می شستند و دیگر لباس چرک در حمام وجود نداشت. شهادت 15 مرداد روزعید قربان 🌹خاطراتى از امیر سرلشگر خلبلن, شهيد خلبان عباس بابايى
انسان مانند درياست ؛ هر چه عمیق تر باشد آرامتر است. انسان بزرگ بر خود سخت می گیرد و انسان کوچک بر دیگران. انسان قوی از خودش محافظت میکند و انسان قویتر از دیگران. وقطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت. هرکس که به او نزدیک تر است، آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است، و تابش نور او را میتوان هر لحظه حس كرد
عقرب توی آبگوشت! حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان: یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه. دوستان، یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن. سفره‌ی ناهار چیده شد: ماست، سبزی و نون دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشت رو بیارن که یه کلاغی از راه رسید و یه فضله انداخت تو دیگ! اون روز، همه نون و ماست و سبزی خوردیم. خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا، کلاغ رو لعن کردند، گاهی هم می‌خندیدن اما در اصل ناراحت بودند. وقت رفتن به خونه، دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیگ رو که خالی کردن، دیدیم یه عقرب سیاه ته دیگ هست! و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود، ما این آبگوشت رو می‌خوردیم و همه‌ می‌مردیم، کسی هم نمی‌فهمید. اگر اون عقرب را ندیده بودن، هنوز هم می‌گفتن یه روز رفتیم کوه، خدا حالمون رو گرفت! حالت رو نگرفت، جونت رو نجات داد! خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده‌شون چیه. امام حسن عسکری (سلام الله علیه) فرمودند: "هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند، آن را در برگرفته است."
🔆 🔑۶ کلید طلایی🔑 ⛔️ دلی را نشکن؛ شاید خانه خدا باشد. ⛔️ هیچکس را تحقیر مکن؛ شاید محبوب خدا باشد. ⛔️ از هيچ عبادتی دریغ مکن؛ شاید کلید رضايت خدا باشد. ⛔️ سر نماز اول وقت حاضر شو؛ شاید آخرین دیدارت با خدا باشد. ⛔️ هيچ گناهی را كوچک ندان؛ شايد خشم خدا در آن باشد. ⛔️ از هیچ غم و مصیبتی ناله مکن؛ شاید امتحانی از سوی خدا باشد. ‌
هر جا دلی شکست به اینجا بیاورید💔 اینجا بهشت✨شهر خدا✨شهر مشهد است
ف ص: موسوی زاده: *🌹مباهله شهید حججی* *✅به نقل از یکی از سرداران سپاه پاسداران:* *🌹بعد از شهادت شهید حججی، به مناسبتی خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم، ایشان سوالی را مطرح فرمودند مبنی بر اینکه چرا شهید حججی، اینقدر گُل کرد و تبدیل به یک چهره‌ی جهانی شد؟»* *🌹ما فهمیدیم که حتما باید دلیل خاصی داشته باشد. با دوستان شروع کردیم، علتها را بررسی کردیم.* *🌹یکی از دوستان گفت: ایشان به پدر و مادر خودش خیلی احترام میذاشت، احتمالا بهمین خاطر باشه.* *گفتیم: خب فلان شهید و فلان شهید هم خیلی احترام می‌ذاشتند و دست و پای ایشان رو می‌بوسیدند.* *🌹یکی دیگه گفت: ایشون کار جهادی زیاد می‌کرد.* *گفتیم: خب فلانی و فلانی که شهید شدند هم کار جهادی زیاد می‌کردند* *و...* *🌹خلاصه احتمالات زیادی مطرح شد ولی به نتیجه نرسیدیم. تا اینکه در یک جلسه‌ای یکی از بچه محلهای شهید حججی را ملاقات کردیم و او خاطره‌ای نقل کرد:* *🌹گفت: «شهید حججی، در بحث ولایت فقیه خیلی حساس بود و برای اثبات اینکه حضرت آقا، نائب امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف هستند؛ با جوانان فامیل و جوانان محل و... خیلی بحث می‌کرد. یک روز که با برخی از جوانان محل، به بحث و گفت و گو پرداخت و در نهایت هم آنها قانع نشدند، ایشان پیشنهاد مباهله داد و گفت: «اصلا حالا که اینطور شد، مباهله می‌کنیم!»* *گفتند: «یعنی چی؟»* *گفت: «اگه من ایندفعه رفتم سوریه و شهید شدم، این اثباتی باشه برای اینکه حضرت آقا نائب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند.»* *🌹تازه فهمیدیم شهید حججی با تمام جان خودش* *مباهله برای اثبات ولایت فقیه کرده...* *🌹و آن خدایی که مباهله‌ی ایشان را قبول کرد، آن را به تمام دنیا نشانش داد.* *🌹 ولله العزّة...* *🙏 اللهم عجل لولیک الفرج*
۱۶ مرداد سالگرد اسارت شهید محسن حججی😭 به نام که جنگید اسیر شد شهید شد 😭 🍃برشی از کتاب سربلند برگشتم به حاج سعید گفتم: «آخه من چطور این بدن ارباً اربا رو شناسایی کنم؟ رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحه‌اش را کشید طرفم. سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نیستید؟» به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟ حاج سعید تند، تند حرف‌هایم را ترجمه می‌کرد. آن داعشی خودش را تبرئه کرد که این کار ما نبوده و باید از کسانی که او را برده‌اند «القائم» بپرسید. فهمیدم می‌خواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره فریاد زدم که کجای اسلام می‌گوید اسیرتان را این‌طور شکنجه کنید؟ نماینده داعش گفت: «تقصیر خودش بوده!» پرسیدم به چه جرمی؟ بریده‌بریده، جواب می‌داد و حاج سعید ترجمه می‌کرد: «از بس حرصمون رو درآورد؛ نه اطلاعاتی به ما داد، نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود...!»... . . 🌾 می شود اسیر شد و با یک نگاه دشمن را از پای درآورد،از این چشمان چیزی جز غرور نمیبارد🌾 🍀🍀🍀
📌فضا سازی بمناسبت گرامیداشت ایام عزاداری حضرت آقا اباعبدالله الحسین(ع) توسط فرماندهان محترم واحدها 🔹بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب ┏⊰🌸🌸⊱━━━─━━┓ 🆔@hoozekoosar ┗━━─━━━⊰🌸🌸⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-دلتنگم‌وباهیچکسم‌میل‌سخن‌نیست💔 🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
محرم خانه هایمان را حسینی کنیم حتی با ساده ترین ها 🖤 🏴ارسالی خواهر عزیز فاطمه خیری