eitaa logo
حوزه بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب
585 دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
173 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 کتاب حاضر، جلد سوم از مجموعه ۶جلدی تالیف استاد "فیاض بخش" می باشد که این جلد، عصاره دستورات اخلاقی و عبادی و همچنین معارف توحیدی پیرامون ماه رمضان، بنا بر مکتب تربیتی علامه طباطبایی رحمه الله است. کتاب اسرار ماه رمضان در دو فصل اصلی تنظیم شده است : 1⃣ فصل اول جایگاه ماه مبارک رمضان و روزه ی آن در تهذیب نفس. 2⃣ فصل دوم راهبرد های عملی برای بهره گیری بهتر از ماه رمضان که خود یازده بخش را شامل می شود. 🔹محاسبه گذشته قبل از ورود به ماه رمضان 🔸قرار دادن خود در حمایت یکی از اولیای الهی 🔹کم کردن اشتغالات دنیوی 🔸عزلت 🔹اهتمام بیش از پیش به نماز های یومیه 🔸رسیدگی به برادران ایمانی 🔹زیارت اهل قبور 🔸انس منظم با قرآن 🔹شب زنده داری و دعا و مناجات 🔸کنترل جوارح ظاهر و باطن 🔹توسل به وجود مبارک حضرت زهراو امام زمان علیهما السلام در ماه رمضان 📌جهت بهره مندی بیشتر از ماه مبارک رمضان، میتوانید نسخه "رایگان" این کتاب را از طریق لینک زیر در نرم افزار طاقچه دریافت کنید♥️ 📎 https://taaghche.com/book/38878
💚 شهیده زینب کمایی🌙 🥀 از بابا و مادربزرگش ناراحت بود که اسمش را میترا گذاشته بودند. می‌گفت:« من میترا نیستم. به من بگویید زینب. با اسم جدیدم صدایم کنید!» 🥀 مادرش می گوید : مثل خودم زیاد خواب می‌دید. خواب در زندگی من و زینب نقش عجیبی داشت. در پنج سالگی خواب ستاره ای را دیده بود، که دیگر ستاره های آسمان به او تعظیم می‌کنند. بعدها فهمیده بود، آن ستاره "حضرت زهرا(س)" بوده. 🥀 منافقان در آخرین نماز مغرب اسفند­ ماه سال ۱۳۶۰ هنگام بازگشت از مسجد، در حالي که تنها ۱۴ سالش بود او را ربودند؛ سپس با گره زدن چادرش او را خفه کرده و مظلومانه به شهادت رساندند. پیکر مطهر زینب، سه روز بعد پیدا شد و با پیکر‌های غرقِ به خون ۳۶۰ شهید عملیات «فتح‌المبین» در اصفهان تشییع و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. 🥀 زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله و نماز امام زمان (عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم، دعا کردن در صبح و ظهر و شب، کمتر گناه کردن تا کم‌خوردن صبحانه، ناهار و شام. 🥀 او با آن سن کمش وصیت نامه خود را نوشته بود و در بخشی از آن گفته بود : "خدایا نگذار نقاب نفاق و بیطرفی بر چهره مان افتد و در این هنگامه جنگ حسین را تنها گذاریم."  🌱
📣ماه نجات از آتش جهنم 🔸رهبر انقلاب: ماه نجات از آتش جنهمماه رمضان را «مبارک» نامیده‌اند؛ علّت مبارک بودن این ماه، این است که راه نجات از آتش و فوز به جنّت است، که در دعای روز ماه رمضان [میخوانیم‌]: وَ هذا شَهرُ العِتقِ مِنَ النّارِ وَ الفَوزِ بِالجَنَّة. آتش و دوزخ الهی و همچنین بهشت و نعیم الهی در همین دنیا موجود است. آنچه در نشئه‌ی آخرت تحقّق پیدا میکند، باطن همان چیزی است که در اینجا است. ⭐️
📢 | تلاوت باید اثرگذار باشد 🔹 اشاره روز گذشته رهبر انقلاب به یکی از شگردهای تلاوت عبدالباسط ☝ توصیه به قاریان کشور ⭐️
*تو نیکی می‌کن و...* پارسال چند روز مانده به عید رفتیم شیراز. وقتی رسیدیم، شیخ محمد گفت: من یه پیرهن و شلوار بگیرم و بیام. تو هم برو برای خودت و بچه‌ها خرید کن. یک ساعت نشده بود تماس گرفت: من دیگه کاری ندارم. هرموقع تمام بودی زنگ بزن بیام دنبالت. گفتم: عه؟! به این زودی خریدی؟! صدای خنده‌اش بلند شد: آره. ولی تو عجله نکن. خداحافظی کردیم. تماس را قطع کردم. همان موقع یک چیزی از بالا افتاد پایین. از چند سانتی‌ام رد شد و محکم خورد زمین. پروژکتورِ بزرگِ یکی از مغازه‌ها بود. چنان صدایی بلند شد که از ترس نشستم و دست گذاشتم روی سرم. مردم فکر می‌کردند توی سرم خورده. مغازه دارها، مرد و زن، همه دورم جمع شدند. حسابی ترسیده بودم. زنگ زدم به شیخ و زدم زیر گریه: بیا دنبالم. - چی شده؟! - محمد خدا دلش برای تو و بچه ها سوخت منو ازتون نگرفت. - این چه حرفیه؟ تو شهید شدن منم میبینی و میشی همسر شهید. و خندید. منم از سر عصبانیت جیغ زدم: محمد! نزدیک بود من بمیرم، حالا تو مسخره بازیت گرفته؟! وقتی آمد دیدم لباس نگرفته.گفتم: کو لباست محمد؟! چیزی نگفت. پاپیچش شدم: کو‌ لباسی که رفتی بخری؟! یا حرف نمی‌زد یا طفره می‌رفت. بعد از دو سه ساعت گفت: رفتم لباس بگیرم دیدم یه آقایی میخواست برای دوتا پسرش لباس بخره، ولی وضع مالی خوبی نداشت. پسراش هرچی انتخاب می‌کردن باباشون می‌گفت نه بابا، من پولش رو ندارم بخرم. تازه برای خودم و مامانتون هم نمی‌خوام چیزی بخرم. گفت: دلم خیلی گرفت. براشون کفش و لباس خریدم. گفت: به هرکدوم از بچه‌ها هم ۲۰۰ تومن عیدی دادم و اومدم. گفتم: محمد مطمئنم خدا ده برابرشو بهت میده. - یه چیزی بگم؟ - اره. بگو - خدا تورو بهم دوباره داد. - یعنی چی محمد؟ گفت: امروز من از لباس خریدن برای خودم گذشتم. خدا هم گفت شیخ محمد تو اونجا کمک کردی من اینجا خطر رو از زنت رفع می‌کنم. همیشه خدا حواسش هست. دست بقیه رو بگیریم، خودش جبران می‌کنه. راوی: همسر شهید مدافع امنیت شیخ محمد مؤیدی که در اغتشاشات پائیز ۱۴۰۱ در شیراز به شهادت رسید.
📌 هر روز قرآن بخوانید؛ حتی نیم صفحه 🔹 استماع قرآن یک امر تفنّنی نیست... هر روز حتماً قرآن بخوانید. حالا نمیگویم روزی مثلاً فرض کنید نیم جزء یا یک حزب بخوانید... روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه، امّا ترک نشود. در طول سال روزی نباشد که شما قرآن را باز نکنید و قرآن را تلاوت نکنید.
🌴پسر کوچکی وارد مغازه‌ای شد، جعبه‌ی نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه‌های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره...مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می‌داد. 🌴پسرک پرسید: «خانم، می‌توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن‌های حیاط خانه‌تان را به من بسپارید؟» زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می‌دهد.» 🌴پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که به او می‌دهید انجام خواهم داد.» زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است. پسرک بیشتر اصرارکرد و پیشنهاد داد: «خانم،من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می‌کنم. دراین صورت امروز شما زیباترین چمن را درکل شهر خواهید داشت» مجددا زن پاسخش منفی بود. 🌴پسرک درحالی که لبخندی برلب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه‌دار که به صحبت‌های او گوش داده بود، گفت: «پسر از رفتارت خوشم آمد ، به خاطر این‌که روحیه‌ی خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم» 🌴پسر جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می‌سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می‌کند. 👌چه خوب است گاهی عملکردمان را بسنجیم.
45134991718625.mp3
6.39M
🦋💐السلام علیک الله یا بقیه الله فی ارضک ...
💛🌙 روز دوم: فصل خودسازی ✍🏻اگر کسی مراقب خود باشد؛ مواظب باشد کارهای ممنوع و کارهایی را که خلاف است انجام ندهد و راه خدا را با جدیت بپیماید، موفّق می‌شود. این، همان خودسازی دائمی است؛ لذا یک ماه رمضان را که خدای متعال قرار داده است، فرصت مغتنمی است. این ماه را از دست ندهید.🍃 🎤رهبر انقلاب، 1371/12/04🌱
[ 💚🍃] 🌙ای کاش به افطار نگاهت برسانی دلِ مارا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | این‌گونه دعای فرج بخوانید... ✏️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: وقتی «اَلّلهُمَّ کُن لِوَلِیّک» را میخوانید، در واقع دارید ارتباط میگیرید با امام زمانتان، که فرموده‌اند: ما را دعا کنید، ما هم شما را دعا میکنیم ✏️ با حضرت حرف بزنید، سلام کنید، زیارت کنید، با همین زیارات مأثوری که هست یا حتّی با همین زبان معمولی خودتان با حضرت حرف بزنید. خدای متعال پیام شما را، و سخن دل و زبان شما را به آن بزرگوار میرسانَد، و آن بزرگوار مطّلع میشود.
🔸️مراسم جزءخوانی قرآن کریم 🔹️منتظر حضور نوجوانان،دانش‌آموزان عزیز و سایر مومنین دراین مراسم نورانی هستیم.
💠 امیرالمومنین امام علی«علیه السلام»: * بهره هر کدام شما از زمین ، به اندازه طول و عرض قامت شماست.* 📚 نهج‌البلاغه، خطبه۸۳
‏بی حجابی : آزاد روزه خواری : علنی احکام خدا : زیر پا قاریان : در حال تلاوت های رمضانیه روحانیون : مشغول منبر و ذکر فضائل اهل بیت مداحان : مشغول نوحه خوانی به سبک های جدید و جوان پسند امر به معروف : قدغن نهی از منکر : ممنوع رضایت غیر خدا : اولویت اول رضایت خدا : اولویت آخر
| 💌🌙 | روز سوم: روزه، ابزار تزکیه ✍🏻انسانی که در ماه رمضان با کفِ‌نفس خود، از خوردن و آشامیدن و مشتهیات نفسانی و جنسی روزه می‌گیرد، باید زبان خود، چشم خود، گوش خود و همه اعضا و جوارح خود را روزه‌دار بداند و خود را در محضر خدای متعال و دوری گزیده از گناهان بینگارد. 🎤 رهبر انقلاب، ۱۳۷۶/۱۰/۱۲ 🌱
🔘 خوراکی‌های ممنوع سحری 🔸وعده سحری در ماه مبارک رمضان اهمیت زیادی داره و با انتخاب یه غذای مناسب طی روز براتون مشکلی پیش نمیاد. 🔸در قدم اول حواستون باشه این خوراکی‌ها رو توی سحری نخورید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «خدا کنه بارِ منم بخری» 👤 حاج محمود 🔸 دم افطار اسمتو بردم خدا کنه اسم منم ببری...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار درست باغ ارم شیراز در برابر بی حجاب ها👆🏼👌🏼 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
19.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختران انقلاب خطاب به مسئولین: 💯کار فرهنگی با مردم، شما بستر قانونی حجاب را مهیا کنید. ❤️اینجا پاتوق مهدوی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃❤️ ✅داستان عجیب یکی از بچه هایی که برای جشن تکلیف مهمان حضرت آقا بودن 🦋داستان زهرا فرزند شهید مدافع حرم عبد المهدی کاظمی🦋 ✍عبد المهدی قبل رفتنش بهم گفت وقتی من شهید شدم اگه رفتی دیدن رهبرم به ایشون بگو عبد المهدی گفت آقا جون یه جان نا قابل بیشتر نداشتم اینم دادم در راه از شما .... 🦋همش تو ذهنم بود و منتظر که کی نوبت ما میشه و مشرف به دیدار اقا میشیم.... چند سال گذشت و خبری نشد،ولی این خواسته عبد المهدی از ذهنم پاک نمیشد .. یه روز یکی از دوستام زنگ زد گفت عازم حرم اربابم ،عازم نینوا...🕌 دلم پر کشید سمت حرم ،،بغضی گلو گیر داشتم اشکم جاری بود همونجا گفتم اقا جان خودت کمک کن من بتونم خواسته عبد المهدی رو انجام بدم.... 🦋یه نامه نوشتم کتبا از اقا امام حسین ع طلب کمک کردم و لیاقت حضور محضر آقا رو ازشون خواستم تا بگم حرف شهیدمو ... نامه رو دادم دوستم و گفتم بندازش تو شیش گوشه ی ارباب💔 دوستم رفت و نامه رو انداخت و برگشت خیلی از اون ماجرا نگذشته بود که باهامون تماس گرفتن و گفتن اماده بشین برای دیدار با رهبر انقلاب👌 شوکه شده بودم،،خوشحال ،،متعجب ،،راضی ولی استرس داشتم ،، ذوق داشتم لحظه شماری میکردم واسه اونروز... به بچه هام گفتم و اماده شده بودیم واسه رفتن دل تو دل هیچ کدوممون نبود ،،اخه بچه ها همیشه حسرت این رو داشتن ... آرزوشون بود و الان اون ارزو براورده شده بود حس غریبی بود سر از پا نمیشناختیم مخصوصا ولی شب رفتنمون به دیدار ... 🦋 دختر کوچیکه چشمش مشکل پیدا کرد قرمز شد ،،چرک کرد،،آب و چرک شدید از چشمش سرازیر بود ... همونجا تو مسیر بردمنون بیمارستان پانسمان و دارو .. ولی افاقه نکرد ،،هیچ دارویی اثر نداشت چشمش بد تر و بد تر شد و به شدت باد کرده بود حتی دل نگاه کردن به چشمشم نداشتم مونده بودم چرا...چرا امشب...چرا اینجا..چرا اینجوری شد‌.... 🦋خلاصه با همین چشم مجروح حاضر شدیم تو اتاق مخصوص دیدار با نشستیم تشریف اوردن نشستن بچه ها همشون رفتن نزدیک با اقا حرف زدن ایشون بغلشون کرد... همه رفتن جز 😓 هر چقدر بهش اصرار کردم که پاشو برو جلو نرفت... گفت روم نمیشه با این صورت برم جلو جلو بقیه😭❤️ نرفت تا اینکه ..... ✅ادامه دارد.....
💚قسمت دوم 🦋تا اینکه جلسه تمام شد و رفتیم خونه... از فردای اونروز اخلاقش عوص شد بد اخلاقی میکرد،لج میکرد،مدرسه نرفت همش گریه و گریه و گریه.... که چرا من نرفتم تو بغل آقا 😔 چرا من نرفتم جلو و دست آقا رو ببوسم چرا من محروم شدم😭 🦋منم حرفشو قبول داشتم بدای همین چیزی نمیگفتم فقط غصه میخوردم ک چرا اینطوری شد چند وقتی گذشت و طول کشید تا آروم بشه یه روز تو خونه نشستته بودیم ک تلفن خونه زنگ زد.... +الو بفرمایید: -سلام از دفتر حضرت آقا هستم +بله،چی ؟ -از دفتر حصرت آقا مزاحم شدم با زهرا خانوم کار دارم 😳 🍃باورم نمیشد ،گیج شده بودم ،یعنی چی ... گفتم بله بفرمایید 🍃گفتن گوشی رو بدین به زهرا خانوم حضرت آقا باهاش کاردارن‼️‼️ 🔹من هاج و واج و بهت زده یه نگاه به تلفن یه نگاه به زهرا گفتم باهات کار دارن ،حضرت آقان اشک از چشمام بی اراده جاری بود ،خود‌خودشون😭 ❤️الو جان ،آقاجون سلام ..... با زهرا صحبت کردن و بهش گفتن به زودی به دیدن من میای آماده سفر شو😍 سر از پا نمیشناخت،،اشک شوق تو چشماش حلقه زده بود از خوشحالی نمیدونست باید چیکار کنه ..😇 🔹ولی خب کی ،کجا ،چه طوری،برام هنوز باورکردنی نبود‼️ 🍃تا اینکه ..... ✅ادامه دارد....