من، عامدانه رزق هفتم را گذاشتم برای اواخر ماه. اواخر ماه، اوضاع حساب‌های بانکیِ ما معمولی‌ها رو به قرمزی می‌رود. یکی دو هفتهٔ آخر ماه را دیگر دست به عصا خرج می‌کنیم. خانم‌های خانه، کمتر سفارش خرید می‌دهند، پدرها وقتی تشنه‌شان می‌شود، از خیر آب‌معدنیِ خنک داخل یخچال سوپرمارکت می‌گذرند تا به خانه برسند. قشنگی داستان این است که یک جایی که انتظارش را نداریم، پای آشنایی‌زدایی را بکشانیم به روزمرگی شخصیت اصلی. دست در جیب شخصیت اصلی زندگی‌تان بکنید و در روزهای قرمزی حساب بانکی، نیت کنید و به یک خانوادهٔ نیازمند کمک کنید. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف

ششمین کتاب صفرسه #کوکورو #ناتسومه_سوسه‌کی #قدرت‌اله_ذاکری #نشر_برج #چند_از_چند @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف

از مرخصی میان‌دوره برگشته بودیم. شبانه جاده چالوس را آمده بوده بودم. سحر رسیدم مرزن‌آباد. ماشین را جلوی دژبانی خانه‌های سازمانی پارک کردم. از دژبانی پادگان که رد شدم و به آسایشگاه رسیدم، فهمیدم که بازی جدید فرماندهان پادگان شروع شده. به بهانهٔ نزدیک شدن به سالگرد مهسا امینی (که بعدها فهمیدیم بهانه بوده و این ماجرا ادامه‌دار شده)، نگهبانی‌هایمان را به صورت آماده‌باش کرده بودند. دو ساعت نگهبانی، دو ساعت آماده‌باش نشسته و دو ساعت خواب. (که یک ساعت و نیم بود و زودتر بیدارمان می‌کردند.) و این روال بیست‌وچهارساعت ادامه داشت. و یکی دو روز نگهبان نبودیم و دوباره، از نو. صبح آن روز، مرزن‌آباد مِه گرفته بود. کم‌خوابی شب قبلش با غربت روز اولِ بعد از مرخصی حل شده بود در مه و نادَخ بودیم. مقابل ساختمان گردان جمع شده بودیم که برویم سمت ستاد آماده‌باش. شاید دانیال بود که گفت: «آقا هر کی بگه موقع نگهبانی چه آهنگی رو زمزمه می‌کنه؟» و باز هم شاید علی بود که زمزمه کرد: «حالا تو رفتی و من، تنهاترین عاشقم رو زمین...» و باز هم شاید مصطفا بود که تا آخر آموزشی، یکی از آهنگ‌های روی لبش، از حنجرهٔ فریدون فروغی بیرون می‌آمد. شاید هم کسی دیگر. مگر فرقی می‌کند؟ سرباز، سرباز است. نه هیچ چیز دیگر. صبح که حضرت خواهر را به مدرسه رساندم، فرصتی برای کتاب صوتی نداشتم. چند دقیقه بعدش می‌رسیدم به مدرسهٔ خودمان. توی گوشی دنبال موزیک بودم که رسیدم به تنهاترین عاشق. وَه که یک قطعهٔ موسیقی چه بلایی سر آدم می‌آورد. یک موسیقی، یک عکس، یک بو و یک خیابان، قدرت متلاشی‌کردن آدم را دارند. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف

. کمتر از دو میلیونِ دیگر نیازه. فرصت‌ از دست می‌ره ها...

امام علی‏ علیه‌السلام: طوبی لِمَن أحسَن إلَی الِعبادِ و تَزَوَّدَ لِلمَعادِ. خوشا به حال آن که به بندگان خدا نیکی کند و برای آخرت خود زاد و توشه برگیرد. 🔸 #گزارش_مالی: #رزق هفتم الحمدلله حدود ۸میلیون تومان جمع شد. ۶۴ نفر در رزق هفتم شریک بودند. از پنج هزارتومان تا یک میلیون‌تومان. از هشت میلیون باقیمانده هم ان‌شاءالله ۷.۵ میلیون را به خانوادهٔ رزق هفتم تقدیم می‌کنیم و مابقی را یا خرج خیر دیگری می‌کنیم یا برای رزق بعدی ذخیره می‌کنیم. خداوند از همگی قبول کند ان‌شاءالله. دست‌بوس، قدردان و ممنونِ تک‌تک شما ۶۴ نفری که در این امر خیر شریک بودید هستم. خداوند به عمر و رزق و روزی همهٔ شما برکت بدهد. ✅ آمادهٔ رزق بعدی شویم. #خیریه_هرنو دعاجو و دعاگو @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف

محتوای خواب دیشب :) وقتی به چند دلیل، بی‌خوابی به سرم زده بود و ساعت ۲:۳۰ خوابیدم و ۵:۳۰ پاشدم. تا شب هم فرصت استراحت و خواب نیست دیگر. آره خلاصه. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف

هفتمین کتاب صفرسه #هر_صبح_می‌میریم #سیداحمد_بطحایی #نشر_افق #چند_از_چند @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف

. این قطعه، جزو پنج آهنگ محبوبم از محبوب‌ترین خواننده‌ام است. گوشش کنید. چند بار. اگر خیلی دوستش داشتید، احتمالا از #هر_صبح_می‌میریم لذت ببرید. در می زنی، که واردِ تنهایی‌ام شوی؛ اما بعید نیست زمانی که می‌روی در از خودش، جَلای وطن گفته مثلِ من در جست‌و‌جوی در زدنت، در‌به‌در شود! این بچه لاکپشتِ نگون‌بخت، سال هاست، از تخم در می آید و سوی تو می‌دود! اما مُقدر است که در آخرین قدم؛ یعنی در آستانهٔ دریا دَمر شود! عیسای دست‌های مبارک! بزن مرا تا مرده‌ای به زنده‌شدن مفتخر شود... #اما_پسر_شدم_که_تو_را_آرزو_کنم #محسن_چاوشی #حسین_صفا #سیداحمد_بطحایی @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف

یک اعتراف؛ من اصلا گمان نمی‌کردم کسی پیگیر #چند_از_چند بشود. فقط بلندبلند وراجی کردم. ان‌شاءالله در چند روز پیش‌رو کمی عرض دارم که به صورت صوتی تقدیم می‌کنم. عجالتا اگر به جنون #چند_از_چند آغشته شده‌اید به بنده پیام بدهید. (حتا اگر پیش از این فرموده بودید.) @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف

هشتمین کتاب صفرسه #لیلا_مرکب‌خوانی_چندمسافر #محمد_رحمانیان #نشر_آگه #چند_از_چند @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف

نهمین کتاب صفرسه #اجاره‌نشین_خیابان_الامین #علی‌اصغر_عزتی‌پاک #نشر_معارف #چند_از_چند @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف

تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست... روزی که #چند_از_چند را بلندبلند فکر کردم، در بهترین حالت گمانم این بود که پنج-شش نفر همراه شوند. اما اینطور نشد. تعداد همراهان #چند_از_چند آهسته آهسته زیاد می‌شد. داشت از دستم در می‌رفت که چه کسانی پیام دادند و گفتند که همراهند. از طرفی در جمع رفقای حلقهٔ کتاب مبنا، کمی دربارهٔ چیستیِ #چند_از_چند صحبت کردم. (که ان‌شاءالله طی امروز و فردا، مفصلِ همان توضیحات را اینجا به اشتراک می‌گذارم.) بیش از پنجاه نفر همراه شدند. حداقل پنجاه‌تایش را مطمئنم. اسامی آن‌هایی که گزارش مطالعه‌شان را در جایی (کانال یا صفحهٔ اینستاگرام یا وبلاگ شخصی) منتشر می‌کردند، در پیام پایین تقدیم کرده‌ام. اگر روی اسم هر بزرگوار کلیک کنید، به همان محل انتشار متصل می‌شوید. من همه را دنبال می‌کنم. گفتم شاید شما هم علاقمند به دنبال کردن‌شان باشید. بعضی، یا در کانال خصوصی خودشان منتشر می‌کردند یا علاقه‌ای به انتشار نداشتند. گرچه که من موافق نیستم اما تصمیم‌شان محترم است. اگر شما هم در صفحات اجتماعی خود، آمار #چند_از_چند تان را به اشتراک می‌گذارید و اسم شما در لیست نیست، به من پیام بدهید. و اینکه انتشار این لیست مباح و ای بسا مستحب است. :) #یاران_چندان هم معلوم است دیگر؟ @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف