eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
10.6هزار دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
18.5هزار ویدیو
378 فایل
ما ملت شهادتیم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ⭐️ چرا عظمت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام به اندازه‌ی امام حسین علیه‌السلام است؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء عموی گرامی پیغمبر ص و وفات حضرت عبد العظیم تسلیت . ♦️شادی روحشان 5صلوات بفرستید
⭕️بالاییا به پایینیا میگن دزد! دنیای وارونه😕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کم کم داره فیلما و عکسای موشکای ایرانی در اراضی اشغالی بیرون میاد! :) ببینید چه باشکوه موشکامون از "دیوار ندبه" شون رد شده و جهود هیچ غلطی نتونستن بکنن! :)) هر چی میگذره به عظمت و اهمیت عملیات "وعده صادق" بیشتر پی‌ می‌بریم.✌🏻🇮🇷 🗣 🍃نیره نوری🍃
با توجه اعلام ممنوعیت کاشت ناخن توسط سازمان فنی حرفه ای آرایشگاه های که ناخن می کارند را به همراه آدرس و کد پستی اشان به سامانه مردم رسی اعلام کنید تا برایشان اخطار کتبی صادر شود گزارش به لینک زیر 👇 https://eitaa.com/joinchat/1086128478C5be95d2608 ✅نشر حداکثری در گروه های مذهبی و محجبه 🌱 جهاد تبیین و روشنگری 💠 معرفی یاس فاطمی تهران 👇 💠 ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/joinchat/1900806791Cb3b05921c7 ┗━━ °•🖌•°━━┛ 🌱 تبادلات آرایشگران مذهبی 👇 https://eitaa.com/joinchat/146014883Cd9c8537579 ✿●•۰▬▬▬▬▬▬
🔴 قانون پناهگاه کوهنوردان کوه‌های آلپ با رسیدن به نیمه‌ی راه، در استراحتگاهی در آنجا استراحت می‌کنند. صاحب آن استراحتگاه طی سالیان متوجه شده که اتفاق جالبی رخ می‌دهد: وقتی کوه‌نوردان وارد استراحتگاه می‌شوند و گرمای آتش را حس می‌کنند و بوی غذا به مشام‌شان می‌رسد، برخی از آنان وسوسه می‌شوند و به همراهان خود می‌گویند: "می‌دانی، فکر کنم بهتر است همین جا منتظر بمانم و شما به قله بروید و برگردید. وقتی برگشتید با هم پایین می‌رویم." وقتی کنار آتش می‌نشینند و آواز می‌خوانند، جرقه‌ای از خشنودی آنان را فرا می‌گیرد. در همین هنگام بقیه‌ی گروه لباس‌هایشان را می‌پوشند و مسیر خود را به سوی قله ادامه می‌دهند. چند ساعت بعد فضای شادی‌بخشی کنار آتش وجود دارد و اوقات خوبی را در مأمن آرام، پناهگاه سپری می‌کنند، اما حدوداً سه ساعت بعد، آرام می‌شوند و به سمت پنجره می‌روند و به بالای کوه می‌نگرند و در سکوت به دوستان‌شان که در حال بالا رفتن از قله هستند، نگاه می‌کنند! جوّ موجود در استراحتگاه از شادی و لذت به سکوت مرگ‌بار و غم‌انگیزِ مراسمِ تشییع جنازه‌ی خودشان تبدیل می‌شود. متوجه می‌شوند که دوستان‌شان بهای رسیدن به قله را پرداخته‌اند. چه اتفاقی افتاد؟ راحتیِ موقتِ پناهگاه، باعث از دست دادن باور آن‌ها به هدفشان شد و این برای هر یک از ما نیز ممکن است اتفاق بیفتد! 🔰 دقت کنیم، زندگی از دو قسمت تشکیل شده است: قله‌ها و پناهگاه‌ها در پناهگاه؛ امنیت و  آسایش وجود دارد، خطری جان ما را تهدید نمی‌کند، اما برای تجربه ناب زندگی و صعود کردن و قرار گرفتن در اوج، باید با چالش قله رو‌به‌رو شد و بر آن غلبه کرد. هیچ کس در پناهگاه قله‌ای را فتح نمی‌کند، اگر به قله فکر می‌کنیم باید با چالش‌های آن رو‌به‌رو شویم ... پی‌نوشت: این حرف را برای شخص خودمان و برای سِیر عمومی یک جامعه بشنویم. رسیدن به قله، بدون چالش نیست ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ پخش همخوانی قرآنی ✨ مدرسه علمیه دارالسلام 🔹 شبکه قرآن و معارف سیما
مداحی_آنلاین_هان_ای_کریم_ابن_الکریم_حسین_طاهری.mp3
1.25M
🔳 (ع) 🌴هان ای کریم ابن الکریم 🌴یا حضرت عبدالعظیم ✅پیشنهاد دانلود مداحی👌
به دزفول که رسیدم موشک زده بود. اولین بار بود از نزدیک چنین صحنه هایی می دیدم. خانه ها که هیچ، محله ها صاف شده بود. قیامتی بود برای خودش. ماشین را کناری زدم و مثل بقیه مردم رفتم کمک. لابلای آوارها زن جوانی افتاده بود. چند جای بدنش زخمی بود. چشمانش باز بود و تقریبا بیهوش. فریاد زدم. چند نفر آمدند کمک. او را بلند کردیم و گذاشتیم عقب یک وانت. ناگهان دیدم دستش را قدری بالا آورد و لباش آرام شروع کرد به تکان خوردن. تمام حواسم متمرکز دستش بود. لبه ی بلند و گشاد پیرهنش را گرفته بود لای انگشتان خونینش. انگار تمام توانش را ریخته بود توی آن دست نیمه جان ، تا کاری کند. نمی فهمیدم دنبال چه کاری است؟ لبانش هنوز می جنبید. نزدیک تر رفتم تا سرم را به دهانش نزدیک تر کنم. در این بین دیدم با آن دست زخم خورده، لبه ی پیراهنش را قدری بالا آورده و انداخت روی سرش. دلم ریخت. آتش گرفتم. مثل زلزله وجودم لرزید و همانجا زدم زیر گریه. آن زن جوان، در آن حال و روز ، داشت موهایش را با لبه ی پیراهنش می پوشاند. نزدیک تر که رسیدم و گوشم را به دهانش نزدیک تر کردم، دیدم دارد شهادتین می خواند. لبه ی پیراهن لای انگشتانش خشکید و سرش افتاد روی گردنش و شهید شد. حرف های راننده که به اینجا رسید، شهید طهرانی مقدم هم داشت گریه می کرد. راننده گفت: اگر زن ها و دختران دزفولی اینچنین حیا و شرم دارند که نمی توانند بدون حجاب بمیرند، دختران امام حسین در کربلا . . .  بیایید با هم برویم به ۲۲ آذرماه ۵۹ . حوالی ساعت ۱۱ صبح. همان روز که توپ خورد وسط آسفالت روبروی مسجد میان دره و بازار شلوغ دزفول ، قیامت شد. پیرزنی کنج خیابان افتاده بود و ناله می کرد. لبه ی چادرش را با دندان محکم گرفته و چادر را دور خود پیچانده بود.مدام به مردم التماس می کرد که «دا کُمکُم کُنِه وِرسُم . . » مردی در برزخ رفتن و نرفتن در حکم محرم و نامحرم مانده بود.بی خیال افکارش دوید و زیر بغل های پیرزن را گرفت تا از زمین بلندش کند. پیرزن دندان هایش را بیشتر به چادر فشار می داد، تا چادر از سرش نیفتد. مرد چندین بار او را از زمین جدا می کرد، اما پیرزن سُر می خورد و برمی گشت سر جای اولش. پیرزن وحشت زده و التماس کنان با صدایی که رمقش لحظه به لحظه کمتر می شد، با چادر به دندان گرفته اش نامفهوم زمزمه می کرد: «دا برارُم … عزیزُم … راسُم کن . . . » در آن غبار و سیاهی و آتش، ناگهان ردی از خون از زیر چادر پیرزن چشمان مرد را به حیرت وا داشت. اضطراب سرتا پای مرد را گرفت و دستانش لرزید. پیرزن زخمی بود. زیر این چادر سیاه رنگی که پیرزن به دندان می کشید و با دست محکم دور خود پیچیده بود، چه اتفاقی رخ داده بود؟ مرد دست لرزانش را دراز کرد و لبه چادر را از لای انگشتان پیرزن بیرون کشید و از آنچه که دید ، تمام سلول های بدنش آتش گرفت. آنگار آن توپ لعنتی در وجود مرد منفجر شده بود. وحشت در چشم های مرد پنجه می کشید. پیرزن جفت پاهایش قطع شده بود و اصلاً پا نداشت. پیرزن همچنان کنج چادر را به دندان می فشارد. انگار تمام قدرتش را ریخته بود توی همان نیمچه دندان هایی که محافظ لبه ی چادرش بودند. رنگ صورتش رو به سفیدی می رفت. مرد شانه های پیرزن را روی زمین گذاشت و فریاد زد: «کمک . . . کمک . . . » چه شرم مقدسی داشت پیرزن. لبه ی چادرش ، عقب وانت در دست باد بود و روحش را ملائکه داشتند بالا می بردند ، اما آن مرد دید که هنوز لبه ی چادر پیرزن شهید، لای دندان هایش گیر است. جانش رفت، اما دندان هایش هنوز دست بردار چادرش نبودند.   روضه ی بابابزرگ تمام شده است و روضه هایی که مکرر از ذهن من عبور کرده اند هم. ملاکاظم هنوز کنار منبر دارد مویه می کند. با دست می زند روی پایش و گریه کنان می گوید امان از حیای فاطمه ی صغرا. امان از غریبی زینب. مجلس هنوز گرم گریه است و من هم هنوز گرم روضه هایی که از پیش چشمم گذشته است. کاش می شد جایی برای دختران سرزمینم این روضه ها را می خواندم و از این حیای مقدس و آن عفاف آسمانی و از آن شرم سترگ می گفتم.  کاش جایی بود که مجال روضه خواندن به من می دادند تا به دختران سرزمینم بگویم، چادر، قیمتی ترین پوشش عالم است. ما برای این چادر، برای آن حیا و عفاف و شرم مقدس ، عزیزترین سرمایه هایمان را داده ایم. عصمت را ، مرضیه را، ناهید را و حتی آن پیرزنی را که پاهایش قطع شده بود، اما پس از شهادت هم چادر به دندان می کشید. این چادر برای ما خیلی گران تمام شده است. به قیمت خون. خون جوانانمان! خون ۲۰۰ هزار شهید. خون دختران مظلوم و عفیف و نجیب و بی نام و نشان شهرمان! مراقب حیا و حجابتان باشید! کاش قدر این ارثیه فاطمه زهرا را بیشتر می دانستیم. به قول شهید محمود نژاد میراث دار شهیدان باشید نه میراث خوار شهیدان.  بیایید لبخند شهدا را بخریم، چرا که با لبخند شهدا می شود تا انتهای بهشت را خرید.  
🌸الإمام الرضا عليه السلام: ـ لِعَبدِ العَظيمِ الحَسَنِيِّ يا عَبدَ العَظيمِ ، أبلِغ عَنّي أولِيائِيَ السَّلامَ، وقُل لَهُم أن لا يَجعَلوا لِلشَّيطانِ عَلى أنفُسِهِم سَبيلاً ، ومُرهُم بِالصِّدقِ فِي الحَديثِ وأداءِ الأَمانَةِ ، ومُرهُم بِالسُّكوتِ ، وتَركِ الجِدالِ فيما لا يَعنيهِم ، وإقبالِ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ ، وَالمُزاوَرَةِ ، فَإِنَّ ذلِكَ قُربَةٌ إلَيَّ . ولا يَشغِلوا أنفُسَهُم بِتَمزيقِ بَعضِهِم بَعضًا فَإِنّي آلَيتُ عَلى نَفسي أنَّهُ مَن فَعَلَ ذلِكَ وأسخَطَ وَلِيًّا مِن أولِيائي دَعَوتُ اللّه َ لِيُعَذِّبَهُ فِي الدُّنيا أشَدَّ العَذابِ وكانَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ . وعَرِّفهُم أنَّ اللّه َ قَد غَفَرَ لِمُحسِنِهِم وتَجاوَزَ عَن مُسيئِهِم إلاّ مَن أشرَكَ بِهِ أو آذى وَلِيًّا مِن أولِيائي أو أضمَرَ لَهُ سوءًا فَإِنَّ اللّه َ لا يَغفِرُ لَهُ حَتّى يَرجِعَ عَنهُ فَإِن رَجَعَ ، وإلاّ نَزَعَ روحَ الإيمانِ عَن قَلبِهِ وخَرَجَ عَن وَلايَتي ، ولَم يَكُن لَهُ نَصيبًا في وَلايَتِنا ، وأعوذُ بِاللّه ِ مِن ذلِكَ امام رضا عليه السلام: ـ به عبدالعظيم حسنى ـ اى عبدالعظيم! دوستانم را از جانب من سلام برسان و به آنان بگو كه شيطان را به خود راه ندهند؛ و ايشان را به راستگويى و امانتدارى سفارش كن. به آنان توصيه كن كه خاموشى گزينند و بحث و جدلهاى بيهوده را رها كنند، به يكديگر روى آورند و به ديدن هم بروند؛ زيرا كه اين امور، باعث نزديك شدن به من مى شوند، خود را سرگرم تكه پاره كردن يكديگر نكنند؛ زيرا من به جان خودم سوگند ياد كرده ام كه هركس چنين كند و دوستى از دوستان مرا خشمگين سازد، از خدا بخواهم كه در دنيا، سخت ترين عذاب را به او بچشاند و در آخرت، از زيانكاران باشد. به آنان بگو كه خداوند، نيكوكار ايشان را آمرزيده و از بدكارشان گذشت كرده است، مگر كسى كه بدو شرك آورد يا دوستى از دوستان مرا آزار دهد و يا نسبت به او قصد بدى داشته باشد؛ زيرا [در اين صورت ] خداوند او را نمى بخشد تا زمانى كه از اين كارها [يا از اين بدانديشى] دست بردارد و اگر دست برنداشت، روح ايمان از دلش كنده شود و از ولايت و دوستى من خارج گردد و نصيبى در ولايت ما نداشته باشد، پناه مى برم به خدا از اين امر. الاختصاص : 247 وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء سلام الله علیه تسلیت باد
✅👈 فضائل حضرت حمزه سلام الله علیه 🔷 حضرت على عليه السلام مى‏فرمود: اى كاش بعد از رحلت پيامبر دو يار همچون جعفر طيّار و حمزه مى‏داشتم. 🔷 حمزه، شهيدى كه امام سجاد عليه السلام در خطبه مسجد شام بعد از شهادت امام حسين عليه السلام به خويشاوندى او افتخار نمود. 🔷 حمزه، كسى كه روز قيامت بر مركب رسول خدا صلى الله عليه و آله سوار مى‏شود. 🔷 حمزه، كسى كه فاطمه‏ى زهرا عليها السلام هر هفته به زيارت قبر او رفته‏ اشك مى‏ريخت. 🔷 حمزه، كسى كه پيامبر درباره‏اش فرمود: هر كس مرا زيارت كند، ولى به زيارت حمزه نرود جفا كرده است. 🔷 حمزه، شهيدى كه سينه‏اش را بعد از شهادت شكافته جگرش را بيرون آورده و جويدند، گوش و بينى و دست و پاى او را قطعه قطعه نمودند. 🔷 پيامبر اكرم لباس خود را از تن بيرون آورد و بر روى جنازه‏ى قطعه قطعه شده‏ى حضرت حمزه انداخت. و آنقدر گريه كرد تا از حال رفت و فرمود:«يا اسَدَ اللّهِ وَ اسَدَ رَسُولِه يا كاشِفَ الْكُرُباتِ يا حَمْزَةُ يا ذابُّ يا مانِعُ‏ عَنْ‏ وَجْهِ‏ رَسُولِ اللّهِ»، اى شير خدا و شير رسول خدا، اى كسى كه ناراحتى‏ها را برطرف مى‏كردى، اى كسى كه جلوى ظلم و آزارى كه بر پيامبر وارد مى‏شد مى‏گرفتى. 🔷 پيامبر اكرم هفتاد و دو بار بر بدن حمزه نماز خواند، به اين ترتيب كه اول بر حمزه نماز خواند سپس هر يك از شهدا را كه مى‏آوردند در كنار بدن مقدس حمزه قرار مى‏دادند و بر هر دو نماز مى‏گزاردند. 🔷 حمزه، كسى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره‏اش فرمود:«أَحَبُ‏ أَعْمَامِی إِلَیّ حَمْزَةُ». محبوب ترین عموهایم، حمزه است. 🔷 حمزه، شهيدى كه پيامبر همين كه ديد زنان مدينه براى ساير شهدا عزادارى مى‏كنند فرمود:«لَكِنَّ حَمْزَةَ لاَ بَوَاكِيَ‏ لَه‏‏» براى حمزه گريه كننده‏اى نيست! زنان مدينه از آن پس براى حمزه به قدرى عزادارى كردند كه حضرت در حق آنان فرمود: به خانه هايتان برگرديد، خداوند پاداش اين عزادارى شما را با رحم و الطاف خود جبران كند، انصافاً حق يارى را ادا نموديد. 📚 کتاب حجّ حاج آقا قرائتی، ص ۲۵۹ ❇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴روایت حضرت امام هادی(ع) در خصوص مقام والای حضرت عبدالعظیم(ع) در بیان رهبر معظم انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔴 صبر کن! این نامه زندگیت رو عوض می‌کنه! 👈 یه نامه‌ی خیلی قدیمی رو دادیم دست مردم... نامه‌ای که می‌تونه سرنوشت شون رو عوض کنه! ⬅️ واکنش‌هاشونو ببینید... به مناسبت سالروز وفات حضرت شاه عبدالعظیم حسنی🥀
🏷 تو قطعاً از دوستان ما هستی 📚 روایت شده است؛ جناب عبدالعظيم حسنی به محضر امام هادی عليه‌السلام مشرف شد حضرت پس از خوش‌آمد گویی به او فرمودند: 🍃🌺 «یَا أَبَا الْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً» «تو قطعاً جزء دوستان ما هستی» براستی نظر امام زمان ارواحنا فداه راجع به ما چیست ؟ آیا ما هم جزو دوستان امام زمان هستیم ؟