eitaa logo
کانال حسین دارابی
869.5هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.3هزار ویدیو
64 فایل
مؤسس استارتاپ تربیپ Tarbiapp.com تو زمینه‌های مختلف تحقیق میکنم تا به مطلب درست برسم تحصیلاتم مهم نیست، ارشد عمران، روانشناسی، تاریخ تشیع همه آدرسامون👇 takl.ink/hossein_darabi آیدیم @darabi_hosein . . #ترک_کانال . . . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
ای معنای طهارت! پاکتر از پدرت کیست؟ آیا مقرب تر از او تا قیامت کسی پا روی زمین خواهد گذاشت؟ آیا ذره ای ظلمت در وجود پدرت خانه کرده بود؟ و به جز طهارت آیا قطرهای آلودگی بر روح آسمانیاش نشسته بود؟ پس به من بگو چرا برای آمدن تو پیغمبر خوبیها و روشناییها باید چهل روز خود را غرق در عبادت خدا کند؟[1] چهل روز نماز خواندن چهل روز روزه گرفتن چهل روز ذکر گفتن و چهل روز عبادتی به عظمت فکر کردن و چهل شب، شبها را به روح مناجات، زنده نگهداشتن تو چه قدر بالایی؟ که برای چیدنت از عرش الهی باید چهل روز از نردبان عبادت بالا رفت تا دست بلندقامت ترین مرد معنوی عالم به میوه حضورِتو دست پیدا کند. تو که هستی ای معمای بزرگ هستی!؟ که رسول اعظم هم برای آوردنت باید خود را مهیا کند. عبادت همۀ ما در همۀ عمر با یک لحظه از عبادت پدرت برابری نمیکند. حالا چه کسی میتواند روی چهل روز عبادت این مرد، قیمتی بگذارد تا عقلهای ما توان درکش را داشته باشد؟ و حالا آیا کسی هست تا قیمتی برای حضور تو در این عالم معین کند؟[1] __________________________ 1_ «روزی پیامبر گرامی اسلام در سرزمین ابطح نشسته بود، جبرئیل بر حضرت نازل شد و عرض کرد: خدا به تو سلام رسانده، می‌فرماید که باید چهل روز از خدیجه دوری کنی ... پس چون چهل روز به پایان رسید، جبرئیل نازل شد و گفت: خدایت سلام می‌رساند و می‌فرماید: خود را برای هدیه و تحفه‌ای آماده کن. حضرت فرمود: آن تحفه چیست؟ در جواب گفت: از این تحفه خبری ندارم. بعد از آن، میکائیل فرود آمد و با او طبقی بود و حضرت روزه خود را با طعام درون طبق افطار کرد. بعد از آن، جبرئیل خطاب به پیامبر عرض کرد: خداوند به ذات خود سوگند یاد نموده که امشب از صلب تو ذریه‌ای طیب بیافریند.» منبع: (الدر النظیم فی مناقب الائمه اللهامیم، ص ۴۵۲) (العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، ص۲۲۰) (بحار الانوار ج۶ ص ۸۸) 📚 کتاب جلد اول (فضائل حضرت زهرا) نوشته: استاد عباسی ولدی @hoseindarabi
واژه‌، جسم است و معنا، روح آن. چه قدر بی‌روح‌اند واژه‌های امروز! وقتی معنای واژه‌ای از آن، فاصله می‌گیرد آن واژه می‌میرد. وقتی واژه‌های زیبا، روح خود را از دست می‌دهند جسمشان هزار جور رنگ و لعاب هم داشته باشد دیگر زیبا نمی‌ماند. مهریه، واژه‌ای زیبا است که روح آن هدیه‌ای از سوی مرد به زن برای اثبات صداقت و محبت است چونان پیش‌کشی که از سوی محب به محبوب تقدیم میشود واژه،‌ جسم است و معنا،‌ روح آن. مهریه، واژه‌ای است که وقتی از روح خود جدا می‌شود زن، کالا می‌شود و مهریه، قیمت او [2] مگر انسان، قیمتی کمتر از بهشت دارد؟ پس چرا باید او را با درهم و دینار معامله کرد؟ چه قدر دردآور است که زن را با درهم و دینار قیمت بگذارند در حالی که خدا زن را آینۀ ایمان می‌کند.[3] و او را مقابل دیدگان مردان و زنان مؤمن عالم می‌گذارد. واژه،‌ جسم است و معنا،‌ روح آن. باید بنشینی و اشک بریزی وقتی می‌بینی که بر سر مهریه، این واژۀ دیگر بی‌روح می‌نشینند و چونان تجار چانه میزنند: یکی قیمت را بالا می‌برد و دیگری قیمت را پایین می‌کشد. همین می‌شود که مهریه‌ای که روحش ِمهر بود و صدق مایۀ دشمنی می‌شود و کینه[4] این است عاقبت واژه ای که از روحش جدا شده باشد. واژه،‌ جسم است و معنا، روح آن برکت زن در مهریۀ کم اوست. ومهریۀ زیاد، مایۀ شومی اوست.[5] چه زشت است مسابقه‌ای که در میان ما رواج یافته: هر که مهرش بیش،‌ قدرش بیشتر!!! در این مسابقه، هر روز ارتفاع بُرج مهریه بیشتر می شود و دره‌ای که شخصیت زن در آن سقوط می‌کند، عمیق‌تر. ای کاش سبقت را همان طور که خدا معنا کرده معنا می‌کردیم! خدا ما را به مسابقه فراخوانده. تا در خیرات از یکدیگر پیشی بگیریم.[6] اما ما در دفن شخصیت انسانی زن از هم پیشی گرفته‌ایم. او گفته که مقصد، من هستم ولی ما مقصد را بافته‌های ذهنی خودمان قرار داده‌ایم. مقصد که خدا نبود، واژه‌ها بی‌روح می‌شوند و میمیرند. این می‌شود که مهریه را ضمانتی برای زندگی می‌کنیم می‌گوییم: هر چه مهریه بیشتر،‌ زندگی محکم‌تر. واژه، جسم است و معنا، روح آن. چه ساده‌اندیش‌اند آنان که به جای ِمهر که‌ راز استحکام زندگی است مهریه‌ را ضامن ماندگاری این بنا کرده‌اند. گویا زندگی را تنها در کنار هم قرار گرفتن دو جسم می‌دانند و مقصودشان از بقای زندگی باقی بودن این دو جسم در کنار هم است. مهریه در نگاه اینان پتک تهدیدی است در دست زن تا اگر مرد، بنای ناسازگاری گذاشت چنان بر سرش کوفته شود که دیگر خواب طلاق را هم نبیند. واژه،‌ جسم است و معنا،‌ روح آن قصۀ مهریه چه قدر غریب است وجانسوز! مهریه که ابزاری بود برای ابراز محب و اثبات صداقت در همان ابتدا هم ابراز می‌شد و به اثبات می‌رسید حالا به پشتوانه‌ای بدل گشته برای روز مبادا یعنی( طلاق) چه نسبتی می‌شود یافت میان هدیه‌ای به نام مهریه با پشتوانه‌ای برای طلاق؟ از آنان که مهریه را پشتوانه‌ای برای پس از طلاق می‌دانند بپرسید: چرا پیش از ازدواج، به از بین رفتن زندگی فکر میکنید!؟ خدا محکم‌کاری را دوست دارد.[7] اما محکم‌کاری هم واژه‌ای است که روحش از کالبد جدا شده. باید درست انتخاب کرد و درست زندگی کرد تا زندگی جان بگیرد و روی پا بایستد و استحکام بیابد . اما ما هر طور که دلمان می‌خواهد، انتخاب می‌کنیم و هر طور که می‌خواهیم، زندگی می‌کنیم و از همان ابتدا هم در اندیشه‌ایم تا ِدرهم و دینار زندگی پس از طلاق را فراهم آورده باشیم. (توجه:شماره های داخل متن سند روایات متن است که در کتاب میتونید مطالعه کنید) 📚 کتاب جلد دوم(سبک زندگی حضرت زهرا، فصل ) استاد عباسی ولدی @hoseindarabi
فاطمه سلام الله علیها نیز یک زن بود. زمین و آسمان که سهل است ،دنیا و آخرت هم قیمت او نبود. او فرزند برترین مخلوق خدا و دختر خدیجه‌ای است که بهشت مشتاق اوست.[۸] فاطمه،‌ دختری است که جاه و جلال و عزت و عظمت هستی خویش را وام از او دارند. و علی علیه السلام شب و روز در اندیشۀ او.[9] اما به خود اجازه نمی‌دهد حتی از کنیز رسول خدا صلی الله علیه و آله خواستگاری کند، چه رسد به زهرا سلام الله علیها دخترش.[۱۰] خبر اشتیاق علی (ع) به رسول خدا (ص) رسید پدر، هیچ کس را برتر از علی برای فاطمه نمی‌داند.[۱۱] از همین رو پیغام فرستاد که علی بیاید و حالا خبر به او رسیده. اشک شوق بر گونۀ علی می‌غلتد. اینک علی (ع) است.و مقّدس‌ترین خواستگاری ازل تا ابد. برای همین است که به وضو بسنده نکرد. غسل کرده و بهترین لباسش را می‌پوشد و دو رکعت نماز می‌خواند وتنها به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله روانه میشود.[12] علی با چهره‌ای که در کنار نور آسمانی‌اش رنگی از شرم به خود گرفته ، نزد رسول خدا نشسته. نور حیا در چهرۀ علی(ع) بشارتی دارد برای پدر دختر. آری، علی خواهان فاطمه (س) است. برای همین هم هست که لبخند بر لب پدر می‌شکفد. واژه‌ها در انتظارند تا با دو لب علی متبرک شوند. اما شرم، قفل زبان می‌شود و واژه‌ها به کام نمی‌رسند. پیامبر (ص) سؤال می‌کند و علی(ع) پاسخ می‌دهد: به خواستگاری فاطمه آمده‌ای؟ آری.[۱۳] پدر نزد دختر آمده و از خواستگاری بهترین خلق خدا خبر می‌دهد. حالا نور حیا در صورت فاطمه (س) می‌درخشد. سخنی نمی‌گوید. سر به زیر انداخته و سکوت فاطمه رساترین پاسخ است به خواستگاری علی علیه السلام.[۱۴] حالا نوبت مهریۀ فاطمه سلام الله علیها است. مهریۀ فاطمه (س) را ببین و خودت اندازۀ آن را با منزلت فاطمه سلام الله علیها قیاس کن. علی علیه السلام آه در بساط ندارد. مرد میدان جنگ است و دل شیر دارد. از دنیا شمشیری دارد و زرهی و شتری که افتخار یافته مرکب علی علیه السلام باشد. شمشیر برای جنگیدن است. شتر برای سوار شدن. اما علی علیه السلام را چه نیازی به زره؟ این زره که پشت ندارد! علی (ع) که پشت به دشمن نمی‌کند! قلب علی هم که با محبت فاطمه (س) چنان محکم شده که هیچ تیر و شمشیری توان دریدن آن را ندارد. پس چه نیازی به زره؟ زره علی (ع) فروخته شد تا مهریۀ فاطمه (س) شود. همین و بس.[۱۵] آنها که به پیامبر صلی الله علیه و آله برای مهریۀ فاطمه سلام الله علیها پیشنهاد ده هزار دینار طلا و صد شتر دادند که بار همه، پارچه‌های گران‌قیمت مصری باشد چه نگاه جاهلانه‌ای به قدر و قیمت فاطمه (س) داشتند! مال و ثروت خویش را به رخ می‌کشیدند؟ سزایشان همان‌ سنگ‌ریزه‌ها بود، که پدر فاطمه (س) بر صورتشان پاشید.[۱۶] واژه،‌ جسم است و معنا،‌ روح آن. اینها مهر فاطمه سلام الله علیها روی زمین بود.اما پیش از زمین آسمان شاهد عقد علی (ع) و فاطمه (س) بود. سفیر علی برای خواستگاری،‌ جبرئیل امین علیه السلام ، عاقد، خدا و شاهد عقد میکائیل و اسرافیل با هزار فرشته.[۱۷] مهر فاطمه تمام زمین. و وای بر کسی که روی زمین که مهریۀ فاطمه (س) است،قدم بردارد و نقش محبت فاطمه (س) را دردل نداشته باشد! [۱۸] واژه،‌ جسم است و معنا،‌ روح آن. کاش با مُهری که از ِمهر فاطمه سلام الله علیها بر پیشانی خویش زده‌ایم ِمهریه‌مان رنگ مهریۀ فاطمه (س) را می‌گرفت. تا روح مهریه، به واژۀ آن باز می‌گشت و باز هم مهریه جان میگرفت. (اعداد داخل متن سند روایات داخل متن است که میتوانید به کتاب مراجعه نمایید) 📚 کتاب جلد دوم (سبک زندگی حضرت زهرا، فصل مهریه) استاد عباسی ولدی @hoseindarabi
همه میدانند که وقتی پدرم علی(ع) شنید دشمن، خلخال از پای زن یهودی کشیده دیگر قرار نداشت و اگر اذن خدا بودّ از غصه دق میکرد. چه قدر غیرت داشت! چه مرد بود! پدرم آن زن یهودی را دوست نداشت. من نمیدانم آن زن یهودی چه قدر عفیف بود. کسی آن زن یهودی را کتک نزد. دست هیچ کسی به صورت آن زن یهودی نرسید. زن یهودی، پیغمبرزاده نبود. کسی نگفته همسر آن زن یهودی اول میدان جنگ بوده. من تردید ندارم که همسر آن زن یهودی تماشا گر صحنۀ ربودن خلخال نبوده. زن یهودی، مسافری در راه نداشت که شش ماه از سفرش را طی کرده باشد و سه ماه دیگر مانده باشد به آمدنش. پدرم دربارۀ آن زن یهودی گفت: اگر مسلمانی از غم این حادثه بمیرد جای سرزنش نیست و سزاوار است. حالا کسی هست به من بگوید که چگونه مادر را در مقابل چشمانِ پدر... ؟ 📚 کتاب جلد چهارم (مصائب حضرت زهرا) استاد. عباسی ولدی @hoseindarabi
📚برشی از یک کتاب وقتی که انسان را آفرید، به خودش آفرین گفت و او را برد آن بالاها. بالای بالا، پیش خودش. از روح خودش در او دمید و همه فرشتگان را به سجود در برابر او فرمان داد. به قدری قیمت دارد این مخلوق که اگر راه یک انسان را به آسمان باز کنی به این می ماند که جهانی را از ظلمت نیستی به روشنایی هستی آورده باشی(۲) پس تربیت فرزند، بزرگ کردن یک انسان نیست زنده کردن یک جهان است. و چه بهایی دارد زن! که خدا او را مربی انسان کرده و تاج مادری را بر سرش گذاشته . اگر مردان، مقام مادری را درک میکردند لحظه هاشان همه در آرزوی مادر شدن طی می شد. و حالا چه باید گفت به زنانی که مادری را ضایع شدن عمر خویش می دانند؟ به گمانم یک بار دیگر باید درس چهارم را مرور کرد: وما أنسائیم. انسان بودنمان را فراموش نکنیم! برتر از ما مخلوقی نیست. عالم برای ما آفریده شده. هر چه در آسمان و زمین است برای ماست. اگر ما نبودیم ماه و خورشید و شب و روز آفریده نمی شد. برتر از خدا موجودی نیست و این برترین موجود ما را جانشین خود روی زمین کرده . آنان که مادری را ضایع شدن عمر خویش می دانند نه مقام انسان را فهمیده اند نه عظمت تربیت را چشیده اند. تربیت فرزند، بزرگ کردن یک انسان نیست. زنده کردن یک جهان است. نه می شود خدا شد نه می توان خدا آفرید، اما مادر می تواند خدایی شود و انسانی روی زمین بیاورد و او را به جایی برساند که آیینه خدانما باشد و حالا کسی هست تا به ما بگوید آیا روی زمین، آسمانی تر از پرورش خدانماها کار دیگری هست؟ تربیت فرزند، بزرگ کردن یک انسان نیست. زنده کردن یک جهان است. .. 📚 کتاب جلددوم (سبک زندگی حضرت زهرا، فصل تربیت فرزند) استاد عباسی ولدی @hoseindarabi
کاش همه مادران می دانستند محبت به کودک از برترین اعمال مقبول است و کاش همه، اندکی در معنای «معصوم» اندیشه می کردند و میفهمیدند خانه هایی که به حضور کودک، نورانی شد مدیون برکتی است که خدا ارزاني این «معصوم» زنده و حاضر کرده" تا دیگر کسی کودک را بارِ خویش نداند بلکه خود را زیر بار منت او ببیند. فاطمه (س) یک مادر بود و چند جهان را در یک آن، در زمین جا داده بود. فاطمه(س) یک مادر بود و برای زنان چه افتخاری بالاتر از این که همانی هستند که فاطمه بود؟ اگر این افتخار را میان همه زنان از ازل تا ابد تقسیم کنند سهم هر زنی به قدری سنگین است که کوهها تاب تحملش را ندارند. فاطمه یک مادر بود و برای این که شخصیت یک زن بالا برود و والا دیده شود اندیشیدن در مادر بودن فاطمه کافی است. اگر عظمت «مادری کردن برای زنانمان روشن می شد همه زنها، در هر کجای عالم. با هر شغل و مقامی تنها به مادر بودنشان افتخار می کردند. بیایید اشک بریزیم برای مادرانی که مادر بودنشان را افتخار نمی دانند و به دست آوردن چیزی برای فخرفروشی آنان را به آب و آتش انداخته. این آب، بنیان زندگی شان را سست کرده و آن آتش، بنای خانه شان را سوزانده. فاطمه یک مادر بود همو که یک شهر، از نمازش نورانی می شد عبادت را تنها در نماز خواندن معنا نمی کرد. فاطمه با کودکانش بازی می کرد برایشان شعر می خواند و در لحظه هایی که با کودکانش بازی می کرد لحظه ای حس عقب ماندن از راه خدا به دلش راه نمی یافت. فاطمه یک مادر بود و چنان مهرش را ارزانی فرزندانش کرده بود که هر یک امتدادی شده بودند از نور فاطمه. فاطمه یک مادر بود که از مدينه امتداد یافت تا کربلا از کربلا تا کوفه و شام تا بغداد و خراسان تا سامرا و همه جهان. فاطمه یک مادر بود و دنیایی، چشم به انتظار آمدن فرزندش که او هم امتداد فاطمه است.... 📚 کتاب جلددوم (سبک زندگی حضرت زهرا، فصل13) استاد عباسی ولدی @hoseindarabi
🔴 کتاب از استاد عباسی ولدی که چند قسمتش رو طی روزهای اخیر گذاشتم، چهار جلده، بسیار زیبا و جذابه چاپ قبلیش 4 جلد 35 تومن بود😱 چاپ جدید رو نمیدونم، حتمآ این کتاب رو تهیه و مطالعه کنید، اگرم خواستید میتونم هماهنگ کنم از طریق کانال سفارش بدید
پسرم گفت: معلممان گفته فردا برای درس جمله سازی با هر کدام از واژه هایی که میگویم لااقل پنج جمله بسازید و بیاورید. و جمله ها را برایم میخواند. اجازه بده این جمله ها را برای تو هم بخوانم تا به رسم همیشگی دلم را با گفتگوی با تو آرام کنم. 🔻واژۀ اول: مادر ما در خانه، مادر داریم. مادر ما همیشه لبخند به لب دارد. ما وقتی مادر را میبینیم، خوشحال میشویم. اگر روزی مادر در خانه نباشد، دلمان میگیرد. پدر هم مادر را خیلی دوست دارد. دلم گرفته بود به یاد مادرت! به پسرم گفتم: اگر دلت خواست به جای این جمله ها بنویس: ما در خانه، مادر نداریم. ما دلمان برای لبخند مادر پر میزد. مادر ما خیلی گریه میکرد. گریۀ مادر آتشمان میزد، مخصوصا پدر را. مردم، صدای گریۀ مادر را دوست نداشتند. مادر، همین مردم سنگدل را دعا میکرد. حالا که مادر در خانه نیست، دلمان برایش تنگ شده. خانۀ بی مادر، جان آدم را میگیرد. 🔻واژۀ دوم: پدر پسرم نوشته بود: پدر من خیلی قوی است. مادرم میگوید: پدر، تکیه گاه خانه است. پدر که در خانه باشد، بچه ها دلشان آرام است. پدر خانه هر چه قدر هم که قوی باشد دلش با مادر خانه، آرام میشود. پدر در برابر مشکلات همیشه باید محکم بایستد. من دلم در هوای خانۀ مادرت پر میکشید و لحظه ای از یاد پدرت خالی نمیشدم. به پسرم گفتم اگر دلت خواست این جمله ها را هم بنویس: پهلوانان از پدر من میترسند. مادرم میگفت: هیچ پهلوانی نتوانسته بر پدر تو پیروز شود. اما خبری، پدرم را بر زمین زد. اشک پدر بیشتر از اشک مادر، دل آدم را میسوزاند گریۀ پدر اگر صدادار باشد، آدم را میکشد. پدر تن بیجان مادر را شست. پدر، مادر را در دل خاک گذاشت. پدر، تنها به خانه برگشت.... 📚 کتاب جلدسوم (دل‌نوشته های فاطمی_مهدوی) استاد عباسی ولدی @hoseindarabi
ادامه مطلب قبل 🔻واژۀ سوم: خانه ما در خانۀ خودمان زندگی میکنیم. خانه، پناهگاه انسان است. انسان در خانه، آسوده زندگی میکند. من در هیچ خانه ای به اندازۀ خانۀ خودمان آرام نیستم. من از این خانه خاطره های خوبی دارم. چه کنم؟ نام خانه که میآید، دست خودم نیست دلم بی اجازه، هوای خانۀ مادرت را میکند. به پسرم گفتم: اینها را که نوشته ای، باشد اما اگر دلت خواست اینها را هم اضافه کن: ما در غم‌ْخانه زندگی میکنیم. غم‌خانۀ ما پناهگاه ما نیست. حتی مادرم هم در این خانه پناه نداشت. از وقتی که آن حادثه رخ داده خیال ما در خانه راحت نیست. در خانه که نشسته ایم هر لحظه فکر میکنیم که کسی پشت در ایستاده. ما در بیابان، آرام‌تریم تا این خانه چون بیابان در ندارد؛ ولی خانۀ ما دارد و ما از در خانه اصلا خاطره خوبی نداریم خانه ما هنوز هم بوی آتش میدهد. 🔻واژه چهارم: خانواده خانواده از پدر، مادر و فرزند تشکیل میشود. ما خانوادۀ خوشبختی هستیم. پدر، نان آور خانواده است. مادر، کارهای خانه را انجام میدهد. بچه ها مادر را در کارهای خانه کمک میکنند. آیا زیر سقف کبود آسمان خانواده ای آسمانی تر از خانوادۀ مادرت پیدا میشود؟ پدر، معصوم، مادر، معصومه و دو فرزند، معصوم. می‌شود نام خانواده بیاید و آدم یاد خانوادۀ مادرت نیفتد؟ به پسرم گفتم: اگر دلت خواست این را هم بنویس: خانوادۀ ما مادر داشت. خانوادۀ ما دیگر مادر ندارد. بعد از مادر، پدر هم نان آور خانه است، هم غمخوار بچه ها داغ مادر، جانفرساست. خواهر ما باید به جای مادرمان، مادر خانواده باشد. خانواده ما مدت کمی مادر داشت. مادر خانواده ما خیلی زود رفت. 📚 کتاب جلدسوم (دل‌نوشته های فاطمی_مهدوی) استاد عباسی ولدی @hoseindarabi
👆 کتاب از استاد عباسی ولدی که چند قسمتش رو طی روزهای اخیر گذاشتم، چهار جلده، بسیار زیبا و جذابه یادتونه گفتم چاپ قبلیش 4 جلد 35 تومن بود😱چاپ جدید رو نمیدونم؟ ظاهرا از چاپ قبلی تعدادی باقی مونده که ان شاءالله طی روزهای آینده اعلام میکنم برای سفارش چیکار کنید احتمال هم داره تخفیف هم بگیرم
فهرست جلد دوم کتاب #ریحانه_خدا سبک زندگی حضرت زهرا 4جلد با ارسال 34 تومن😕 با 34 تومن چی میدن؟ بعدا میاید میگید هنوزم با قیمت قبل و تخفیف دارید، منم میگم نه😝 تخفیف تا 2 اسفند تمدید شد برای خرید کتاب شبیه دستورالعملی که در این پیام اومده عمل کنید👇 eitaa.com/hoseindarabi/2430
لحظه آمدنت رسیده بود اما زنی نبود تا مادر را در وقت به دنیا آمدنت یاری کند. نه این که نباشد، بود؛ اما مگر زنان زمینی شایسته به دنیا آوردن بهشتی ترین زن عالم هستند؟ فاطمه علیهاالسلام معنای پاکی است. طهارت از فاطمه از جان گرفته. فاطمه نور است. روشنایی وجودش را مدیون فاطمه است. خدايا! شکرت که وقتی خدیجه ای از زنان مکّی کمک خواست کسی حاضر به امداد او نشد که اگر دست زنان زمینی در لحظه تولد به فاطمه می خورد فریاد «طهارت» به آسمان می رفت و قامت «نور» می شکست. کسی نیامد تا دل هایی که از همراهی خدیجه و با محمد(ص) آتش گرفته بودند، خنک شوند. کسی نیامد تا با تنها گذاشتن خديجه(س) انتقام ازدواج او با محمد، يتيم ابوطالب را بگیرند اما من خدا را شکر می کنم که آنها از مادرت این گونه انتقام گرفتند تا بر لحظه آمدنت هیچ گردی از زمینیان ننشیند و بهشتی ترین لحظه زمین رقم بخورد. لحظه آمدنت رسیده و مادر، تنهاست و غم، راه خویش را به دل خدیجه به ناگاه زنانی در قامت زنان بنی‌هاشم گندمگون و بلند بالا قدم در خانه خدیجه(س) نهادند. غم جای خود را به ترس داده بود که یکی از آن جماعت زبان گشود و گفت: «ای خدیجه! غم به دلت راه مده. ما از سوی خدا به نزد تو آمده ایم. من ساره ام، همسر ابراهیم بت‌شکن آن دیگری رفیق تو در بهشت است، آسیه، همسر فرعون و او مریم است و دیگری هم کُلثم خواهر موسی است. کاش می دانستم این چهار زن چه کرده‌اند که افتخار دیدار تو را یافته اند آن هم در اولین لحظه ورودت به این عالم. اما این را می دانم که زنی چون آسیه اگر نه یک موسی که هزار موسی را از مرگ نجات می داد و هزار بار زنده می شد و هر بار زیر شکنجه فرعون هزار بار جان می داد باز هم قیمت آن همه لطف و این همه زجر به پای دیدار تو در اولین لحظه ورودت به این عالم نمی رسید، یا زهرا! کتاب جلداول (فضائل حضرت زهرا) @hoseindarabi