وقتی برنامه عصرجدید شروع شد من چندتا تحلیل درباره برنامه عصرجدید تو کانالام انجام داده بودم که پیامی از آقای دکتر سید بشير حسینی برام اومد، که خیلی از تحلیلام خوشش اومده بود و به تعبیر خودشون تحلیلهای منصفانه و عالمانه بود.
خلاصه باب ارتباط و دوستی ما باهم باز شد. خیلی برای من جالب بود که ایشون انقدر متواضعانه دنبال تحلیلهای نهچندان قوی بنده بودن. و دعوت کردن از ما بصورت حضوری همدیگه رو ببینیم و صحبتهایی داشته باشیم. و دیشب خدمتشون رسیدم در محل برگزاری برنامه عصر جدید و گپ و گفتی درباره برنامه زدیم و نکات و پیشنهادات ارائه دادم خدمتشون
جمعه هفته قبل هم یکی از اعضاء کانال پیام دادن که جلسه ای تو قم پیرامون برنامه عصرجدید با حضور دکتر بشیر حسینی برقراره از حقیر هم دعوت کردن، ولی موفق به حضور نشدم. آقای دکتر از این جلسه هم، گفتن و اینکه در کل چرا همه تحلیلها و نظرات صفر و صدی هست، گلهمند بودن. و از این جهت که بنده تو تحلیلها هم نقاط قوت و هم نقاط ضعف برنامه رو از نگاه خاصی بیان کرده بودم نظرشون جلب شده بود. جالب بود مطالب دیگهمونم میخونن و از قلم ما و مدل طنزی که ارائه میدیم، استقبال کردن.
خلاصه خیلی روح بزرگی میخواد در این سطح برنامه کسی دنبال تحلیلها باشه و نظرات دیگران رو بشنوه. بنده بسیار از مصاحبت با ایشون لذت بردم. بسیار تفکرات خوب و مثبتی داشتن. خیلی بههم نزدیک بودیم تو افکار و نظرات
در آخر هم شام مهمون ایشون بودیم😊
پ. ن کلا عکس یه جوری افتاده، هم آقای دکتر هم من☺️
@hosein_darabi
چهار داستان جالب و یک نتیجه غمناک
1_ابنمقفع و ابنابیالعوجا دوتا از زندیقان و ملحدان معروف در دوران امام صادق(ع) بود که نه خدارو قبول داشتن نه پیامبر(ص) رو. یه روز در مسجدالحرام که مسلمونا مشغول طواف بودن ابنمقفع به ابنابیالعوجا گفت همه این مسلمونا گوسفندی بیش نیستن، بجز اون شیخ که اونجا نشسته، چون او سرشار از علم و معرفت و اخلاقه واشاره به امام جعفر صادق(ع) کرد.
ابنابیالعوجا که تو مناظره هیشکی رقیبش نبود، پوزخندی زد و گفت الان میرم با دوتا سوال حالش رو جا میارم. رفت و برگشت گفت وای برتو ابن مقفع
اين شخص بالاتر از بشر است؛ اگر در دنيا روحى باشد و بخواهد در جسدى آشكار یا پنهان گردد همين مرد است.
بعد بحثهایی که با امام کرده رو مطرح میکنه. این سوال و جوابها جالبه. ولی از توش اینهمه حیرت و شگفتی درنمیاد. که ابنابیالعوجا گفت این اصلا بشر نیست...
به این میگن هدایت بالرؤیة. یعنی هدایتی که با دیدن امام و دیدن ابهت و عظمت امام حاصل میشه. که ما ازش محرومیم...
2_در زمان امام هادی(ع) چندتا از این سیاهپوستهای زنگی که تو جنگ اسیر شده بودن و کاملا وحشی بودن رو اجیر میکنن که امامهادی رو بکشن. که بعدا بگن بخاطر انتقام از اسلام این کارو کردن و شهادت امام رو بندازن تقصیر اینا. این سیاههای زنگی امام رو ندیده بودن. برنامه میچینن امام رو با شمشیر بزنن، درتاریخ هست که تا امام رو میبینن به سجده میافتن. بعدش بهشون میگن چرا سجده کردید؟ میگن چنان هیبت و عظمتی داشت این مرد که بی اختیار به سجده افتادیم.
این هدایت بالرؤیة است که ما محرومیم ازش...
3_منصور دوانیقی دستور داد ابوحنیفه رو بیارن. منصور وقتی دستور میداد کسی رو بیارن طرف غسل و کفن کرده میومد پیش منصور، چون احتمال زیاد کشته میشد. منصور از ترسناکترین خلفای عباسی بود.
منصور به ابوحنیفه که عالم برجسته اون زمان و بنیان گذار فرقه حنفی بود، گفت مردم خیلی مجذوب جعفربن محمد(ع) شدن. چندتا سوال سخت آماده کن تو قصر من درحضور مردم از جعفر بپرس تا شکستش بدیم و محبوبیتش رو کم کنیم. ابوحنیفه میگه سوالات رو آماده کردم زمانیکه وارد قصر منصور شدم وقتی چشمم به ابوعبدالله جعفربن محمدالصادق افتاد، چنان مبهوتِ هیبت و عظمت او شدم، یادم رفت به سلطان منصور دوانیقی سلام کنم.
این همان هدایت بالرؤیة هست که ما ازش محرومیم...
4_تو حادثه کربلا و قضیه زهیر هم همینطور، زهیر وقتی به خیمه امام رفت با دیدن و رؤیة امام حسین(ع) دگرگون شد. بعیده که امام بحث علمی کرده باشه در اثبات حقانیت خودش
هدایت باطنی امام شامل هممون میشه و به همون نظر داره حضرت، ولی از هدایت بالرؤیه امام محرومیم
بخاطر همینه که در دعای عهدی میگیم، خدایا اگه مردیم (حتی تو بهشتم بودیم) وقتی حضرت مهدی عج ظهور کرد مارو برگردون، عجیب نیست؟ چرا برگردونه؟ تو بهشتی دیگه. میگه اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، منو برگردون ببینمش. فقط یه بار ببینمش (بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ)
دیدنش موضوعیت داره که ما محرومیم ازش...
ولادت حضرتش را تبریک عرض میکنم
اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَ اكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ
#حسین_دارابی
#امام_زمان #نیمه_شعبان
@hosein_darabi
👆
منبع مطلب، جلسه هشتم و نهم از مباحث مهدویت استاد #حامد_کاشانی. علاقمندان میتونن در سایت استاد کاشانی کلمه #مهدویت رو سرچ کنن، 17جلسه اس
Www.hkashani.com
امشب شب مهمیه، نیمه شعبان قبل از ولادت امام زمان هم جزء ایام مبارک بوده. ولادت حضرت هم در این روز واقع شده. احیاء امشب بسیار توصیه شده است. اعمال امشب رو از مفاتیح اگه بتونید انجام بدید بسیار عالیه. منم اومدم مجلس احیاء با سخنرانی استاد کاشانی، بعدشم مناجات حاج میثم مطیعی، دلتون بسوزه😆
دیشب وقتی درباره احیاءنیمه شعبان نوشتم و گفتم الان خودم در مراسم حاج میثم مطیعی و استادکاشانی هستم، گفتم الان بهخاطر اینکارم که جار زدم و به همه گفتم و اینکه شاید دل بعضیا سوخته, آهی کشیدن، این آهشون حال دعا و مناجات رو ازم میگیره
ولی انقدر حال داد که قابل وصف نیست😆 یه روضهای خوند استادکاشانی نابودکننده. البته من بعد سخنرانی خیلی ننشستم و برگشتم خونه. یعنی احیا تاصبح نگرفتم. گفتم شاید آهشون بگیره نمازصبحم قضا بشه، چون ساعت 2.5 بود رفتم بخوابم، اتفاقا نه تنها نمازم قضا نشد، بلکه اول وفت هم خوندم. خلاصه آهتون خیلی اثر نداره
امشب هم بعد نمازمغرب و عشاء شب دوم این مجلس برقراره در امامزاده قاضی الصابر در دهونک، تو گوگلمپ بزنید میاره.
اطلاعات بیشتر در کانال استادکاشانی👇
@kashani1395
همه شاعران ، شعرهای عریض و طویلشون رو خوندند، نوبت به یکی از شعرا رسید ایشون رو کرد به حضار و گفت من برای امشب، یک بیت آوردم. حضار زدند زیر خنده
جمعیت که ساکت شد، گفت: تازه یک مصرعش هم از حافظ عاریه گرفتم
این بار علاوه بر مردم، خود رهبری هم خندید...
وقتی آروم شدند خواند:
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
همه منتظر مصرع بعدی بودند که خواند:
تمام هستی زهرا نصیب نرجس شد
تا چندین دقیقه صدای تکبیر و صلوات از همه جا به گوش میرسید ...
@hosein_darabi
یکی از روزهای زیارتی خاص امام حسین(ع) روز نیمه شعبانه، انقدر سفارش شده که علمای قدیم نجف پای پیاده از نجف به کربلا میرفتن. اینم حکمتی داره که تو هر مناسبتی، زیارت مخصوص امام حسین سفارش شده که فعلا موضوع بحث ما نیست.
ما سال 86 ایام نیمه شعبان رفتیم کربلا، خیلی خوشحال بودم که این ایام اونجا هستم. هر چی به نیمه شعبان نزدیک میشد جمعیت تو کربلا بالا میرفت. آقا نمیدونم چیشد، طرفدارهای مقتدا صدر چیکار کردن وضعیت کربلا بههم ریخت حکومت نظامی شد، فقط صدای تیراندازی میومد. یعنی تو کربلا با اون شلوغی یه آدم تو خیابونا پر نمیزد. دو روز تو هتل محبوس بودیم، سرمونو از پنجره میکردیم بیرون صدای تیر میومد.
تابستونم بود هوا گرم، هتلِ نامرد هم استفاده از کولرگازیهارو زمانبندی کرده بود داشتیم خفه میشدیم. دیگه با کار جهادی دوستان سیمکشی کولرهای گازی اتاقها رو باز کردیم، برقشو یکسره کردیم، دائما روشن بود. یَک حالی میداد، فقط میخوابیدیم تو هوای خنک. خدا این برق دزدی رو از ما قبول کنه ان شاءالله. البته مجبور بودیم میفهمی مجبور.
خلاصه سفر غمناکی بود، صبح فردای نیمهشعبان که وقت برگشتمون بود، خیلی آروم و سربهزیر از هتل بیرون اومدیم و رفتیم سوار اتوبوسا شدیم. از اون سفر فکر کنم فقط حقالناس برامون موند😆، البته مزاح میکنم، هیچ حق الناسی نبود. حقمون بود
#خاطره
@hosein_darabi
👆البته این حق الناس نبود، حقمون بود که گرفتیم، چون داشتیم خفه میشدیم. نجات جان هم واجبه😊