°
۱۰ مرتبه دعای (یادائم..) خوانده شود .
ای خدای بلند مرتبه در همین شب مارا مورد بخشش خود قرار بده.
#اعمال_شب_جمعه
°
🌹🌹🌹🤲🏻🤲🏻🤲🏻
@hosein_moezgholami
4.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
السلام علیک یا اباالفضل العباس
علیه السلام
السلام علی علی ابن الحسین
علیه السلام
کسی که عشق تو دارد دگر چه کم دارد
بدون عشق تو عالم کجا بها دارد
•♡
@hosein_moezgholami
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام حسین (علیهالسلام) داری
یه عکس تو بین الحرمین داری ،خوشحالی
#اعمال_شب_جمعه
#شهیدحسینمعزغلامی 🌹
┅═══✿🍃🌹✿═══┅┄
🕊کانال #شهید_حسین_معزغلامی ↯
@hosein_moezgholami❤️
•✨⃟⸾♥️⇜
ادعیه ومناجات ماه مبارک رمضان 61ae107f1f9c4caa9c6978c4_-1371404089273673564.mp3
زمان:
حجم:
28.82M
دعای کمیل بخوانیم🌹
#اعمال_شب_جمعه
┅═══✿🍃🌹✿═══┅┄
🕊کانال #شهید_حسین_معزغلامی ↯
@hosein_moezgholami❤️
•✨⃟⸾♥️⇜
1.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•
دلتنگ حرمتم
به کی بگم؟
دردامو به تو نگم
به کی بگم ؟
خسته از همه دوباره اومدم
چی میشه به ما محل بدی یکم
حسین عزیز دلم
•
البته که تاحالا خیلی محل دادید بهم که الان اینجا هم و قلبمون براتون میتپه.❤️
°
#حسین_طاهری
#کربلا
#شب_جمعه
@hosein_moezgholami
•شهیدحاجحسینمعزغلامی🇵🇸•
° ۱۰ مرتبه دعای (یادائم..) خوانده شود . ای خدای بلند مرتبه در همین شب مارا مورد بخشش خود قرار بده. #
•
خاطره ای از شهید ردانی پور درباره دعای (یادائم...)🌹
هدیه به شهید ردانی پور ۵ صلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
•
@hosein_moezgholami
•
همینجوری جمعه میشه و غافل میگذریم ...
البته که خودم رو میگم .
ان شاءالله که امسال بتونیم بندگی مون رو خیلی بیشتر کنیم و این فرصت هارو از دست ندیم 🤲🏻
☘🌷
•
@hosein_moezgholami
ابراهیم را دیدم ؛ خیلی ناراحت بود ؛ پرسیدم چیزی شده ؟ گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشا الله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم.
تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده…
هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد … و نیمه های شب برگشت ؛ آنهم خوشحال و سرحال …!
مرتب داد میزد امدادگر ؛ امدادگر … سریع بیا، ما شاالله زنده است!
بچه ها خوشحال شدند … مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب… ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر …
رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟
با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛ آنهم نزدیک سنگر عراقی ها …
اما وقتی رفتم انجا نبود … کمی عقب تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!!
بعد ها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم…
عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم.
حال عجیبی داشتم … زیر لب فقط میگفتم: یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی
هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم.
مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد … و مرا به نقطه ای امن رساند. من دردی احساس نمیکردم.
آن آقا کلی با من صحبت کرد؛ بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات میدهد. او دوست ماست!
لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم.
آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد ؛ خوشا به حالش…
کتاب سلام بر ابراهیم صفحه 117 و 118